کد مطلب: ۲۲۲۲۳۵
۰۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۴
موش تو سوراخ نمی‌رفت، جارو به دمش می‌بست!
ضرب المثل موش تو سوراخ نمی‌رفت جارو به دمش می‌بست یکی از صدهاضرب المثل درباره حیوانات در میان ضرب المثل‌های فارسی است که در زبان عامه بسیار رواج دارد.

به گزارش مجله خبری نگار، ضرب المثل موش تو سوراخ نمی‌رفت جارو به دمش می‌بست بیشتر برای افرادی گفته می‌شود که خودشان هم جایگاهی ندارند و تحویلشان نمی‌گیرند، اما معرف یکی دیگر هم می‌شوند و یعنی کسی بجای حل مشکل کوچک یک مشکل بزرگتر درست می‌کند. داستان ضرب المثل را بخوانید. در این مطلب معنی ضرب المثل موش تو سوراخ نمیرفت و داستان و حکایت آن را می‌خوانیم.

معنی ضرب المثل موش تو سوراخ نمیرفت جارو به دمش می‌بست!

یعنی برای حل کردن یک مشکل کوچک، مشکلی بزرگتر ایجاد کردن. این ضرب المثل درباره افرادی به کار می‌رود که نه تنها برای مشکل خود راه حل پیدا نمی‌کنند که مشکل دیگری نیز به آن اضافه می‌کنند. همچنین برای کسی که خودش هم پذیرفته نشده، اما می‌خواهد معرف دیگری بشود!

داستان ضرب المثل موش تو سوراخ نمیرفت

روزی روزگاری موشی از کوچه‌ای می‌گذشت، چشمش به یک در قدیمی افتاد که باز بود. به داخل حیاط رفت و پیرزنی را دید که سرگرم کار است. موش از فرصت استفاده کرد و جستی زد و سریع به انباری رفت. دید در آنجا همه چیز فراوان است.

یک طرف کیسه‌های گردو، چند شیشه پنیر که روی طاقچه انباری بود که ردیف به ردیف گذاشته بودند. با خودش گفت: همین جا زندگی می‌کنم. آن وقت چشمش به یک سوراخ در دیوار افتاد. رفت داخل سوراخ، به به! چه جایی! مثل این که از اول برای او ساخته شده بود. خوب که نگاه کرد، متوجه شد که سقف اتاقش تار عنکبوت است.

داستان ضرب المثل

موش با خود گفت: باید این جا را خوب تمیز و مرتب کنم. بعد هم وسایلی را که لازم دارم به این جا می‌آورم. مثلاً آن تکه آینه کوچک که از شیشه خانه پیرزن است برای طاقچه‌ی اتاقم خیلی خوب است. آن شیشه کوچک را که کنار خُمره است، گلاب دان می‌کنم و در گوشه طاقچه ام کنار آینه می‌گذارم… وای که چقدر شانس آورده ام.

سپس خوشحال و خندان از لانه خارج شد، نگاهی به اطراف کرد، چشمش به جارویی افتاد که گوشه انبار به دیوار تکیه داده شده بود. با خود گفت چه کار کنم تا این جارو را هم با خودم به سوراخ ببرم؟
سوراخ خیلی کوچک است و اگر جارو را دست بگیرم و با آن به لانه بروم، نمی‌توانم از آن عبور کنم.
قدری فکر کرد، بعد گفت: بهترین کار این است که جارو را به دُمم ببندم و همین کار را هم کرد. در همین هنگام پیرزن وارد انبار شد و دید که از سوراخ انباری جارویی بیرون آمده است. جارو را کشید. دم موش با جارو کنده شد.

پیرزن خنده‌ای کرد و گفت: «موش به سوراخ نمی‌رفت، جارو هم به دمش می‌بست.» «عیدت را اینجا کردی، نوروزت را جای دیگه کن» زود از این جا برو. موش دیگری هم به این جا آمد و به همین بلا گرفتار شد.
موش دُم بریده، راهش را گرفت و رفت. در بین راه بچه‌های کوچه او را دیدند و فریاد می‌زدند: موشک دم بریده، دمت کجا بریده؟موش از خجالت پا به فرار گذاشت و دیگر آن طرف‌ها پیدایش نشد...!

برچسب ها: ضرب المثل موش جارو
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر