به گزارش مجله خبری نگار،زودپز که این روزها فروش خوبی در گیشه کسب میکند، در ایام جنگ تحمیلی و بمباران تهران روایت میشود. ایامی که یادآور خاطرات تلخ برای مردم کشورمان است. شاید حجم بالای ممیزی ها، همچون اتفاقی که برای حامد محمدی در «چپ راست» پیش آمد، کمدین سازها را به سراغ ژانر نوستالوژیک و روایت گری کاریکاتور گونه از دهه ۶۰ هدایت میکند. طوری که گویی در زمان حاضر سوژهای نیست که بتوان با نگاهی طنز آن را روی پرده سینما به تصویر کشید. داستان فیلم ماجرای خلاص شدن دو باجناق از شر جنازه پدر زنشان است.
جنازه قدرت (محمود جعفری) رو دست دامادهایش سیروس (محسن تنابنده) و شاهین (نوید محمدزاده) مانده است و این دو باجناق سعی دارند با شهید جا زدن پدرزنشان، خانواده را به نان و نوایی برسانند. داستان کشش خوبی دارد و زودپز به لطف بامزه بازیهای محسن تنابنده توانسته از مخاطب خنده بگیرد، هر چند اغلب شوخیها همانند اکثر فیلمهای کمدی، همچنان کلامی و البته جنسیتی است. با این حال رامبد بدش نیامده که کنایههای سیاسی را هم چاشنی فیلمش کند، اما صرفا خلاصه شده به نام آوردن از محسن رضایی، آهنگران و کویتی پور، آن هم بدون هیچ نکته یا هدف خاصی! رامبد جور تنابنده را کشید! فیلم نامه دارای حفرههای متعدد است، حمل یک جنازه در شهر، جنازهای که با گذشت چندین روز متعفن نمیشود، روشن ماندن دوربین فیلمبرداری و ثبت لحظات جرم و ... اگر چه در عالم واقع باور پذیر نیست، اما کارگردانی خوب رامبد باعث شده این حفرهها حتی ذهن مخاطب را هم درگیر نکند، چه برسد به این که برایش آزار دهنده باشد.
نوید در ژانر جدید حضور نوید محمد زاده در یک نقش کمدی البته برای مخاطبان تئاتر جدید نیست و قبلا او را در این سبک دیده اند، اما این اولین بار است که محمدزاده جلوی دوربین ایفاگر یک نقش کمدی میشود، هر چند بازی او در کنار تنابنده کمرنگ به چشم میآید، اما در مجموع توانسته کار را جمع کند. ولی با این حال بار اصلی طنز بر دوش این دو بازیگر است و سایر بازیگران نقش خاصی در این فیلم کمدی ندارند. زودپز، فیلمی که خوب جا نیفتاد، اما در تعاریف سینمایی، زودپز را میتوان یک کمدی تلخ یا سیاه معرفی کرد. اثری که از حوادث تلخ و دردناک، روایت طنزی دارد برای انتقال یک پیام مهم. شوخی با مفاهیمی، چون ایثار، شهادت و دفاع مقدس پیش از این نیز بارها در سینما تجربه شده است، از «لیلی با من است» بگیرید تا اخراجیها، هزار پا و ...، اما زودپز صرفا در یک شرایط جنگی بیان میشود، گویی اگر صحنههای تهران را حذف کنیم و لوکیشن را در لهستان و جنگ جهانی دوم طراحی کنیم و به جای صدام در دیالوگها هیتلر بنویسیم، تغییر آنچنانی در فیلم نامه ایجاد نمیشود! زودپز برای مخاطب جوانی که بمباران بی وقفه رژیم بعث عراق را درک نکرده و شاهد تهاجم دشمن به خاک ما نبوده است، چه پیام روشنی دارد؟
زودپز در سکانسی، روایتی کم رمقی از جان فشانی یک پرستار برای نجات جان نوزادان (که درخت گردو را در ذهن مخاطب تداعی میکند) بیان میکند، اما این کافی نیست، فیلم اصلا شخصیت مثبتی ندارد و آدم بدهای داستان حتی در سکانس پایانی دادگاه بر رفتار ناهنجار خود پافشاری میکنند و مخاطب هیچ تحول انسان سازی که نمونه هایش را در آثاری همچون «مارمولک» دیده است، شاهد نیست. چرا که اساسا زودپز تنها به دنبال خنداندن، سرگرمی و گیشه است، نه انتقال پیام.