کد مطلب: ۵۹۷۲۵۱
۰۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۵:۱۵

گذری بر طلاق‌های جنجالی سال ۱۴۰۲: از جدایی بر سر پیاز و سیر تا پرحرفی شوهر

راهروی دادگاه‌های خانواده، محلی برای آخرین اره دادن و تیشه گرفتن زوج‌ها شده است. زوج‌هایی که بعضی فقط چند روز زیر یک سقف زندگی کرده و برخی بعد از سال‌ها زندگی مشترک و سر و سامان دادن فرزندان‌شان به این نتیجه رسیده‌اند که زندگی مشترک‌شان از اول اشتباه بوده و باید از هم جدا شوند.

به گزارش مجله خبری نگار/جام‌جم: وقتی پای صحبت این زوج‌ها می‌نشینم با درخواست‌های عجیبی رو‌به‌رو می‌شوم که اغلب آن‌ها ناشی از لج و لجبازی در زندگی است. به گفته کارشناسان خانواده، ناپایداری ارتباطات بین زوجین یکی از مهم‌ترین علل طلاق در سال‌های اخیر است؛ به عبارت دیگر زن و شوهر نتوانسته‌اند به‌درستی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و این مشکلات به افزایش تنش‌ها منجر شده است. از طرف دیگر چند سالی است با ورود دستگاه قضا به ماجرای ثبت مهریه‌های عجیب، حالا با پدیده دلایل عجیب برای طلاق رو‌به‌رو هستیم. در ادامه چند دادخواست عجیبی که امسال در دادگاه‌های خانواده مطرح شده را مرور می‌کنیم.

همسرم زیاد حرف می‌زند

«آقای قاضی همسرم خیلی حرف می‌زند ودوست دارد درهر موضوعی دخالت و درباره آن اظهارنظر کند. از پرحرفی‌های همسرم خسته شدم و دیگر نمی‌خواهم در کنار او زندگی کنم.» این درخواست زن جوانی است که تابستان امسال و بعد از شش ماه زندگی مشترک، همراه همسرش به دادگاه خانواده آمدند و درخواست طلاق دادند.

سیما وقتی قاضی از او خواست درباره دلیل دادخواست طلاقش صحبت کند، گفت: «چهار سال قبل دوستم سمیرا من را برای برادرش سامان خواستگاری کرد. وقتی به خانواده‌ام گفتم، قرار شد او را ببینیم و بعد تصمیم بگیریم. بعد از چند جلسه ملاقات، متوجه شدم سامان خیلی حرف می‌زند و طبیعی است کسی که زیاد حرف می‌زند، چندان کنترلی بر حرف‌هایش ندارد. همین موضوع چندان مورد پسند خانواده‌ام نبود، چون کلا ما یک خانواده خیلی کم‌حرف با مراودات رسمی و رفتار‌های حساب‌شده هستیم. به همین دلیل خانواده‌ام به من گوشزد کردند که رفتار‌های سامان چندان طبیعی نیست و بیشتر دنبال جلب توجه است. بااین‌حال من زیاد جدی نگرفتم و با این تصور که بعد از ازدواج درست می‌شود با هم ازدواج کردیم، اما بعد از ازدواج، کم‌کم احساس کردم رفتار سامان نه‌تن‌ها تغییر نکرده بلکه با ورود به جمع فامیل، دوستان و آشنایان ما، بیشتر دوست دارد جلب توجه کند. هرجایی می‌رفتیم و درباره هر موضوعی حرف می‌زدیم، سامان به موضوع ورود می‌کرد، اما حرف‌ها و اظهارنظرهایش بیشتر باعث تعجب و البته تمسخرش از سوی اطرافیان می‌شد تا جایی که این اواخر می‌شنیدم دوستان و آشنایان می‌گفتند سامان حتما باید در مهمانی‌های‌مان باشد تا کمی بخندیم.»

وقتی نوبت به صحبت‌های سامان رسید، او رو به قاضی گفت: «اوایل که با مهتاب آشنا شده بودم و به‌اصطلاح خودش مسخره‌بازی درمی‌آوردم، جذاب و خونگرم و شیرین بودم، مدام می‌گفت روابط اجتماعی خوبی داری، اما حالا که دلش را زده‌ام به من می‌گوید دلقکم؟! من دوست ندارم هرجایی که می‌روم، قیافه بگیرم و اخم کنم. مهتاب هم چشم‌بسته با من ازدواج نکرد و می‌دانست که من اهل بگو و بخندم.»

رکوردداران طلاق

امسال فیلمی از گفت‌و‌گوی زن و مردی در فضای مجازی منتشر شد که رکورداران طلاق و دعوا در ایران هستند. اولین دعوای این زن و شوهر دو ساعت بعد از ثبت شناسنامه‌ای عقدشان بود، آن هم در خیابان! مرد میانسال می‌گوید: «شب اول که عقد کردیم سر این موضوع که آن‌شب را در منزل مادر من بمانیم یا به خانه مادر همسرم برویم، دعوای‌مان شد و اولین کتک زندگی را همان‌جا زدم که همان زمان نیروی انتظامی هم در محل بود، آمد و شناسنامه‌های‌مان را نشان دادیم. متاسفانه آن دوران من دست بزن داشتم و نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم. اما آن‌قدر یکدیگر را دوست داشتیم که این چیز‌ها را نمی‌دیدیم. ما هربار که دعوا می‌کردیم به‌سرعت می‌رفتیم درخواست طلاق می‌دادیم و همسرم همان روز می‌رفت پزشکی‌قانونی، چون کتکش می‌زدم.»

این زوج یک بار هم طلاق گرفته بودند، اما به گفته خودشان هربار با هم دعوا می‌کردند دو روز بعد آشتی می‌کردند، چون نمی‌توانستند دوری هم را تحمل کنند: «هر دعوایی که می‌شد، کارمان به دادگاه خانواده کشیده و بحث طلاق پیش می‌آمد. اما قبل از این‌که برای دادگاه احضار شویم، آشتی می‌کردیم.»

درخواست طلاق به خاطر سیر و پیاز

تنفر تازه‌داماد از سیر و پیاز و لجبازی همسرش با او، باعث شد کارشان به دادگاه خانواده کشیده شود. آذر امسال به این درخواست در دادگاه خانواده تهران رسیدگی شد و فرید درباره اختلاف با همسرش به قاضی گفت: «آقای قاضی از لجبازی‌ها و یکدنگی همسرم خسته شده‌ام. تمام فامیل و دوست وآشنا می‌دانند من از سیر و پیاز متنفرم و به غذایی که این مواد داخلش باشد، نمی‌توانم لب بزنم. مادرم همان روز خواستگاری به همسرم گفت که فرید چنین عادتی دارد و غذا پختن برایش خیلی سخت است، او هم قبول کرد، اما فقط یک ماه توانست رعایت کند و بعد کم‌کم شروع کرد به غر زدن، حالا هم که از عمد هرچه غذا می‌پزد، بیشتر از همیشه در آن سیر و پیاز می‌ریزد تا من نتوانم بخورم. او با من دشمنی می‌کند، فقط بحث غذا نیست، اصلا مرا نمی‌بیند. من از انجام برخی کار‌ها تنفر دارم و اذیت می‌شوم، اما او به عمد همان کار‌ها را انجام می‌دهد.»

نگار وقتی حرف‌های شوهرش را شنید از جا بلند شد و در اعتراض به او گفت: «این آدم که اینطور مظلوم‌نمایی می‌کند، خودش یک دنیا ایراد و مشکل دارد. من اشتباه کردم و نشناخته تن به ازدواج دادم، اما حالا می‌بینم که او کاملا یک نفر دیگر شده است. قبل از عروسی مدام از یک زندگی رؤیایی، سفر اروپا و خانه و زندگی لاکچری حرف می‌زد، اما الان که ازدواج کرده‌ایم، همه آن وعده‌ها را فراموش کرده و چسبیده به سیر و پیاز.»

شوهرم خسیس است

سال ۱۴۰۲، پایان زندگی مشترک زوج تهرانی بود که بعد از ۳۰ سال زندگی مشترک و با داشتن عروس، داماد و نوه، تصمیم گرفتند از هم جدا شوند و راهی دادگاه خانواده شدند. اکرم به قاضی دادگاه گفت: «۳۰ سال خساست این مرد را تحمل کردم، اما دیگر نمی‌توانم. با این‌که وضع مالی خوبی دارد، اما هیچ خرجی برای من و بچه‌هایم نمی‌کند. سه مغازه دارد، اما بچه‌هایم باید کار می‌کردند تا هزینه دانشگاه‌شان را پرداخت کنند. هر بار به او می‌گفتم به بچه‌ها کمک کن، ادعا می‌کرد به آن‌ها کمک نمی‌کند تا خودساخته بزرگ شوند. با هر سختی بود، بچه‌ها را سامان دادم. چند روز قبل در حال تمیز کردن اتاق‌ها در کمد، یک دفترچه حساب از شوهرم پیدا کردم که شش میلیارد تومان موجودی داشت. با دیدن این دفترچه دیگر طاقت نیاوردم. ما این همه سختی کشیدیم تا او پول رو پول بگذارد؟ این مرد خسیس است، فقط خودش را می‌بیند و همین رفتارش باعث شد برای همیشه تصمیم به جدایی بگیرم.»

شوهر این زن هم رو به قاضی گفت: «بعد از مرگ من این همه اموال به چه کسی می‌رسد؟ مگر می‌خواهم این املاک و پول‌ها را با خود به گور ببرم. من خیلی سختی کشیدم تا به اینجا رسیدم. اگر خواستم بچه‌هایم سختی بکشند، برای این است که قدر پولی که به دست می‌آورند را بدانند. همسرم شلوغش کرده و طوری حرف می‌زند که انگار به آن‌ها گرسنگی داده‌ام. تلاش کردم همیشه در رفاه باشند، اما پول الکی به آن‌ها ندادم. همسرم این موضوع را بهانه کرده تا طلاق بگیرد و نزد بچه‌ها برود، اما نمی‌داند آن‌ها فقط چند روز از او مراقبت می‌کنند، بعد خسته و پشیمان می‌شوند.»

درخواست طلاق به‌خاطر تعمیر لوله آب

نازگل وقتی بی‌خبر از شوهرش برای تعمیر لوله آب خانه‌شان، یک تعمیرکار خبر کرد، هرگز تصورش را هم نمی‌کرد این کار، زندگی مشترک‌شان را نابود کند. یوسف وقتی متوجه شد تعمیرکار لوله در خانه‌شان است، چنان جنجالی به‌پا کرد که کار این زوج پس از شش ماه زندگی مشترک، به دادگاه خانواده بکشد. زن جوان وقتی مقابل قاضی دادگاه قرار گرفت، درباره زندگی مشترکش گفت: سه سال پیش با یوسف آشنا شدم و عاشق هم شدیم. یوسف از همان ابتدا مرد مشکوکی بود و روی تمام رفت و آمد‌ها و ارتباطات من حساس بود. تصور می‌کردم خیلی دوستم دارد و از روی غیرت و تعصب این‌طور رفتار می‌کند. حتی خوشم هم می‌آمد، اما کم‌کم این رفتارهایش برایم آزاردهنده شد.

شش ماه پیش زندگی مشترک‌مان را شروع کردیم و از آن زمان به بعد زندگی‌مان بدتر و رفتار‌های یوسف آزاردهنده‌تر شد. او مرتب به همه چیز گیر می‌داد. وقتی از خانه بیرون می‌رفت، چند بار تماس می‌گرفت و می‌پرسید کجا و با کی هستم. هرجا می‌خواستم بروم، باید از او اجازه می‌گرفتم. تازه خیلی از مواقع اجازه هم نمی‌داد. در کل بهانه‌گیری‌هایش برای دعوا و جنجال راه‌انداختن بسیار زیاد شده بود. تا این‌که چند روز پیش لوله آب خانه‌مان ترکید. آب آشپزخانه را برداشته‌بود. من هم با یک تعمیرکار تماس گرفتم و از او خواستم برای تعمیر بیاید. تصور می‌کردم کارش زود تمام می‌شود و این موضوع را به یوسف نمی‌گویم. ولی کار تعمیرکار طول کشید و یوسف به خانه آمد. وقتی مرد تعمیرکار را در خانه دید، جنجال به‌راه افتاد. شروع کرد به داد و فریاد و توهین. حتی با تعمیرکار هم درگیر و کار به پلیس کشیده شد. او پیش همسایه‌ها آبروی مرا برد.

در ادامه شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسر من می‌دانست من خیلی روی این مسائل حساس هستم، اما در همه این مدت رفتار‌هایی را می‌کرد که من از آن بدم می‌آید. بار‌ها سر این موضوعات با هم درگیر شده‌بودیم، ولی فایده‌ای نداشت. نازگل مرتب به من دروغ می‌گوید. کار‌هایی می‌کند که به او مشکوک شوم تا این‌که بدون خبر دادن به من، یک تعمیرکار مرد را به خانه آورد. او که آن مرد را نمی‌شناخت، حداقل می‌توانست به من خبر دهد تا خودم هم در خانه باشم. شاید خودم می‌توانستم لوله را تعمیر کنم. او با دروغ‌هایش اعصاب من را به هم ریخته است.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر