به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: اینها بخشی از اظهارات جوان ۲۵ سالهای است که دردوراهی عشق و طلاق راهی مرکز انتظامی شده بود. او درباره ماجرای ازدواج خود درپی عشق خیابانی به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت:درکلاس دوم دبیرستان تحصیل میکردم که عاشق حمیرا شدم. او در دبیرستان دخترانه مقابل منزل ما درس میخواند و من هر روز منتظر میماندم تا او از مدرسه خارج شود. درآن سالها من نوجوانی ورزشکار بودم و به همین دلیل قد و هیکل ورزیده و خوش تیپی داشتم.
خلاصه بعد از چند ماه تماسهای تلفنی و دیدارهای حضوری با حمیرا بالاخره به خانواده ام اصرار کردم تا به خواستگاری او بروند. خانواده حمیرا هم که بسیار آشفته بودند خیلی زود این ازدواج را پذیرفتند چرا که پدر حمیرا مردی خلافکار بود و مادرش نیز در خانههای مردم کارگری میکرد تا هزینههای خانواده را تامین کند. در این شرایط من بازهم به تحصیل ادامه میدادم، ولی یک روز سرایدار مدرسه که فوق لیسانس داشت مرا به گوشهای کشید وگفت:عاقبت تحصیل مقابلت ایستاده است. وقتی در جامعه شغلی نیست ومن باید با مدرک فوق لیسانس در مدرسه سرایدار باشم تو میخواهی در چند سال آینده چه کار کنی؟ بهتر است به دنبال شغلی بروی که آینده داشته باشد!
من هم حرفهای او را باور کردم و در تعمیرگاه مکانیکی خودرو مشغول کار شدم! و خیلی زود به درآمد خوبی رسیدم، اما متاسفانه حمیرا گویی عقدههای دوران نوجوانی اش را تخلیه میکرد. او مدام عملهای جراحی زیبایی انجام میداد و پولهای هنگفتی را خرج میکرد، من هم که دیگر استاد کار ماهری شده بودم به این هزینهها توجهی نمیکردم، اما یک روز متوجه شدم که حمیرا به من خیانت میکند.
دیگر سقف اتاق دور سرم میچرخید و من خیلی ناراحت بودم، اما نمیتوانستم به خانواده ام چیزی بگویم یا با کسی درددل کنم! چرا که من با اصرار خودم با حمیرا ازدواج کرده بودم وبه یقین از طرف خانواده ام سرزنش میشدم! او نه به امور خانه داری میاندیشید و نه به فرزندآوری توجهی داشت فقط در مهمانیها و پارتیهای شبانه شرکت میکرد و مرا هم به زور به این گونه مهمانیها میبرد و ترغیب به مصرف مواد مخدر از نوع «گل» میکرد. حتی خودش هم چند بار در کنار من مصرف کرد، ولی بیشتر اصرار داشت تا من درکنار مهمانان پارتی به استعمال «گل» ادامه بدهم.
با آن که به «حمیرا» سوءظن داشتم، ولی بازهم چیزی را به زبان جاری نمیکردم تا این که چند روز قبل به منزل یکی از بستگان نزدیکم رفتم. آن جا شارژ گوشی من تمام شد و از «امیر» خواستم تا گوشی اش را برای یک تماس ضروری در اختیارم بگذارد، اما وقتی رمز گوشی را باز کردم چشمم به پیامکهای عاشقانه و استیکرهایی افتاد که «حمیرا» برای «امیر» فرستاده بود.
با ناراحتی و عصبانیت از «امیر» توضیح خواستم، او هم با تایید این موضوع که حدود یک هفته است این پیامها از سوی «حمیرا» برایش ارسال میشود به من گفت:حتی من ماجرا را برای همسرم بازگو کردم که شاید او را از این مسیر انحرافی باز دارد، ولی متاسفانه همسرم نیز به خاطر حفظ آبرو جرئت چنین کاری را نداشت و ... حالا هم به کلانتری آمده ام تا در دوراهی عشق وطلاق چارهای برای رهایی از این وضعیت پیدا کنم، اماای کاش ...
این گزارش حاکی است با توجه به اهمیت ماجرایی که در مسیر بیراهه پیش میرود، بررسیهای تخصصی و روان شناختی با دستور سرگرد امیر رضا فعال (رئیس کلانتری معراج مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی