به گزارش مجله خبری نگار، در جریان انقلاب مشروطه، دستهبندیهای متعددی حول حمایت از مشروطیت یا مخالفت با آن ایجاد شد، اما در این بین، عدهای از مستبدان و مخالفان انقلاب مشروطه، بهتدریج به جریان مشروطیت پیوستند؛ چنانکه یکی از مورخان معاصر در اینباره و با تمرکز بر فهرست نمایندگان دارالشورا مینویسد: «آنچه در میان نامهای این فهرست دیده میشود وثوقالدولهها و مخبرالملکها و دیگر لقبهای اینگونه است»، هرچند شاید آنها مردانی مشهور و در کار خود خبره بودند، اما «آیا اینان را دل به کشور و توده میسوخت و هواخواه مشروطه بودند؟»
اگر چنین بود، چرا در جریان کوشش مشروطهخواهان در راه رسیدن به مشروطه با آنان همراه نشدند و در آن روزهای سخت از کمتر کمکی نیز دریغ کردند؟! آنچه کسروی به آن اشاره کرده بود، تنها چند مثال محدود محسوب میشد، اما باز هم بودند مخالفان مشروطهای که بهتدریج به این جریان پیوستند؛ برای نمونه، درباره مشروطهطلبی و آزادیخواهی سردار اسعد و بختیاریها، همچون دیگر اشراف تیولدار مانند محمدولیخان تنکابنی تردید جدی وجود دارد، اما از آنجا که مشروطه، مجلس و قانون اساسی، موقعیت و منافع آنان را تهدید میکرد، این گروه نیز بر آن شدند که با حضور در این جریان، آن را به فرصتی برای خود تبدیل کنند و از تهدیدات آن بکاهند.
نمونه محمدولیخان تنکابنی، از هر جهت برای مطالعه مناسب و جالب توجه است. او اصولاً برای سرکوب قیام آذربایجان در دوره استبداد صغیر، فرمانی از تهران دریافت کرده بود، اما قشونی را که باید پرچمدار استبداد میبودند از میانه راه به سمت تهران هدایت کرد و آنها مبدل به فاتحان تهران شدند!
سردار اسعد نیز در پاریس اقامت داشت و حاضر نبود به ایران بیاید. مخبرالسلطنه در اینباره مینویسد: «به سردار اسعد گفتم: موقع نشستن در پاریس نیست، بروید اصفهان و این نهضت را اداره کنید. گفت: از کجا نتیجه بهدست آید؟ گفتم: تاریخ خوب میداند. همه اشخاص بزرگ نمیدانستند آخر کار چه میشود، اقدام کردند. آنان که نتیجه گرفتند، مشهور شدند. اگر کار پیشرفت نکرد، برمیگردید پاریس ...، اما اگر پیشرفت کرد، سردار دیگری خواهید بود». به این ترتیب، اسعد هم به ایران آمد و سردار دیگری شد!