به گزارش مجله خبری نگار،مسألهی خیانت از ابتدای تاریخ بشریت وجود داشته است. کارشناسان تلاش داشته اند تخمینی از میزان افرادی که خیانت میکنند داشته باشند، اما این کار سادهای نیست، چون خیانتکار بودن میتواند برای هر کسی معنای متفاوتی داشته باشد.
استر پرل، روان درمانگر سرشناس بلژیکی مطالعات زیادی دربارهی مقولهی خیانت داشته و در ادامه میخواهیم مروری بر نظریهی دربارهی اینکه چرا بیشتر افراد به شریک عاطفی خود خیانت میکنند، داشته باشیم.
به گفتهی استر پرل، تک همسری در گذشته به معنای یک نفر برای همهی عمر بود، حالا، اما یک نفر در آن واحد است.
ما در دورهای زندگی میکنیم که احساس میکنیم استحقاق دنبال کردن آرزوهای خود را داریم. اگر در گذشته آدمها به خاطر عدم احساس شادی و رضایت در رابطه عاطفی خود تصمیم به جدایی میگرفتند، حالا برای تجربهی شادی و رضایت بیشتر دست به این کار میزنند.
در گذشته، تک همسری هیچ ارتباطی با عشق نداشت. ازدواج تنها یک معاملهی تجاری بود؛ حالا، اما یک توافق عاشقانه است و خیانت امنیت عاطفی ما را تهدید میکند. آدمها در گذشته برای پیدا کردن عشق به خیانت روی میآوردند. حالا، اما در ازدواج به دنبال عشق اند، چیزی که با خیانت از میان میرود.
آن ایده آلی که ما از عشق و رابطه عاشقانه در ذهن خود داریم چیزی پیچیده است. ما برای برآورده کردن طیف گستردهای از نیازهای خود به سراغ یک نفر میرویم. به گفتهی پرل، شریک عاطفی کامل و بی عیب و نقص ما باید بهترین معشوق، بهترین دوست، بهترین والد، محرم اسرار، هم فکر، همراه عاطفی ما باشد و از سویی دیگر، خودمان را برگزیده، غیر قابل چشم پوشی، منحصر به فرد و جایگزین ناپذیر میدانیم. در حقیقت ما تصور میکنیم همانی هستیم که شریک عاطفی مان به دنبالش بوده؛ و وقتی خیانت رخ میدهد، این اتفاق به ما میگوید که اینطور نبوده و تصور اشتباهی داشتیم؛ این مسأله بلندپروازی عظیم مان از عشق را از میان میبرد.
این تصور که خیانت تنها در روابط عاطفی مشکل دار رخ میدهد درست نیست. ما اگر همهی چیزهایی که نیاز داریم را در خانه داشته باشیم، دیگر دلیلی ندارد جای دیگری برویم؛ این تصوری است که ما داریم. اما در عین حال، کسانی هستند که با وجود اینکه واقعاً به شریک عاطفی خود علاقمندند، ممکن است یک روز اقرار به خیانت کنند.
در قلب رابطه با زن یا مردی غیر از شریک عاطفی خود، خیانت، رنج و میل به داشتن ارتباط عاطفی، تازگی، اتصال دوباره به بخشهای گمشدهی وجود خود است. به گفتهی پرل، وقتی به شخصی غیر شریک عاطفی خود جذب میشویم، به این خاطر نیست که میخواهیم کسی که با او هستیم را ترک کنیم، بلکه به این خاطر است که میخواهیم آن کسی که خودمان شده ایم را ترک کنیم.
بیشتر اوقات در سایهی خیانت، یک فقدان وجود دارد؛ این فقدان میتواند مربوط به والدین، یا دوستی نزدیک یا خبری بد از یک پزشک باشد
کسانی که خیانت میکنند بیشتر اوقات میگویند: «احساس زنده بودن میکنم.» بیشتر اوقات در سایهی خیانت مسألهی مرگ و فناپذیری وجود دارد، چون سؤالاتی را برای فرد ایجاد میکند: «همه اش همین است یا چیز بیشتری هم هست؟ آیا قرار است ۲۰ سال دیگر هم هممینطور زندگی کنم؟ آیا دوباره آن حس را تجربه میکنم؟» به عقیدهی استر پرل، ممکن است همین سؤالات باشد که آدمها را به خیانت سوق میدهد؛ در حقیقت، این کار برای آنها تلاشی است برای اینکه بیشتر احساس زنده بودن کنند و پادزهری است برای یک فقدان.
گرچه بسیاری از آدمها به خاطر رنجاندن شریک عاطفی خود احساس گناه میکنند، اما بیشتر اوقات از خود آن رابطهی پنهانی پشیمان نیستند.
حقیقت این است که بیشتر زوجهایی که خیانت را در رابطهی خود تجربه میکنند، باهم میمانند. بعضی از آنها صرفاً رابطهی خود را ادامه میدهند، اما بعضی از زوجها هم هستند که این بحران را تبدیل به فرصتی برای بهبود رابطهی فعلی خود میکنند. هر زوجی پیامدهای خیانتی که در رابطه شان رخ داده را خود تعیین میکند. این پیامد میتواند در یک سو، رنجش و خیانت دیدن باشد و در سویی دیگر، رشد و کشف کردن خود.
منبع:روزیاتو