کد مطلب: ۳۴۵۸۰۰
|
|
۰۹ مهر ۱۴۰۱ - ۰۲:۰۷

دختری در پناه پلیس: فرار با جملات عاشقانه و فریبنده دوست برادرم

دختری در پناه پلیس: فرار با جملات عاشقانه و فریبنده دوست برادرم
آن قدر تحت تاثیر جملات عاشقانه و فریبنده دوست برادرم قرار گرفته بودم که با یک تصمیم احمقانه از خانه فرار کردم و به خانه آن‌ها رفتم تا به قول خودش مرا خوشبخت کند، اما ...

به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: دختر ۱۹ ساله در حالی که بیان می‌کرد نمی‌دانم چگونه از این مخمصه وحشتناک خودم را نجات بدهم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: به تازگی وارد دانشگاه شده بودم و از خوشحالی در پوست خودم نمی‌گنجیدم چرا که پدرم همواره آرزو داشت من به دانشگاه راه پیدا کنم و ادامه تحصیل بدهم. در همین روز‌ها بود که متوجه نگاه‌های معنادار امیرعلی شدم. او به خاطر دوستی با برادرم از مدت‌ها قبل به خانه ما رفت و آمد داشت.

پدر و مادرم نیز از روی دلسوزی مانع رفت و آمد او به خانه ما نمی‌شدند. مادر امیرعلی طلاق گرفته بود و برای تامین مخارج زندگی، دو شیفت کار می‌کرد، در این میان امیرعلی هم همواره به رابطه صمیمانه بین اعضای خانواده ما غبطه می‌خورد و آرزو می‌کرد روزی چنین خانواده‌ای داشته باشد. خلاصه من هم نفهمیدم چگونه اسیر نگاه‌های امیرعلی شدم و به او دل باختم. ارتباط پنهانی من و او در حالی شروع شد که هیچ گاه فکر نمی‌کردم قدم در مسیری اشتباه گذاشته ام. طولی نکشید که مادر امیرعلی به خانه ما آمد و از من برای پسرش خواستگاری کرد، اما پدرم وقتی این موضوع را شنید بسیار عصبانی شد و دیگر اجازه نداد امیرعلی به منزل ما رفت و آمد کند چرا که معتقد بود او با افکاری خاص و در خانواده‌ای آشفته رشد کرده است و نمی‌تواند شریک زندگی مناسبی برای من باشد، از سوی دیگر من که دل باخته او بودم نمی‌توانستم با نصیحت‌های پدرم کنار بیایم.

جملات عاشقانه و فریبنده امیرعلی نیز دلتنگی‌های مرا بیشتر می‌کرد به طوری که دیدار‌های پنهانی ما به کوچه و خیابان کشید و من با هر بهانه‌ای از خانه بیرون می‌رفتم تا علاقه ام را به او ابراز کنم، بالاخره آن قدر تحت تاثیر حرف‌های عاشقانه و احساسی او قرار گرفتم که با یک تصمیم نسنجیده از خانه فرار کردم و به خانه آن‌ها رفتم. مادر امیرعلی از من استقبال کرد و با بیان این که پسرم تو را خوشبخت می‌کند، مرا در خانه پنهان کردند، از سوی دیگر متوجه شدم پدر و مادرم با نگرانی خاصی در جست وجوی من هستند و به هر جایی سر می‌زنند، این در حالی بود که مادر امیرعلی نیز ادعا می‌کرد هیچ خبری از من ندارد در حالی که من بسیار مضطرب و نگران بودم امیرعلی تا پاسی از شب به دنبال رفیق بازی و خوشگذرانی با دوستانش بود به طوری که حتی پول توجیبی اش را از مادرش می‌گرفت.

در این شرایط بود که متوجه اشتباه بزرگم در زندگی شدم و با ندامت به دنبال راه چاره‌ای بودم که ناگهان جملات یکی از مشاوران نیروی انتظامی به خاطرم آمد که در مقطع دبیرستان برای ما از آسیب‌های دوستی‌های خیابانی و عشق‌های هوس آلود دوران نوجوانی می‌گفت، او تاکید می‌کرد هرگاه در چنین مخمصه‌ای افتادید بهترین راه آن است که به پلیس پناه ببرید و از مشاوران دایره مددکاری کمک بخواهید. به همین خاطر یک روز صبح وقتی مادر امیرعلی از خانه بیرون رفت و او نیز در خواب بود به آرامی از منزل آن‌ها فرار کردم و خودم را به کلانتری رساندم تا مرا یاری کنند.

گزارش‌ها حاکی است با دستور سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) بررسی‌های کارشناسی و مشاوره‌ای در این باره آغاز شد و این ماجرا با دعوت از خانواده دختر جوان از نظر قانونی بررسی شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر