به گزارش مجله خبری نگار،اگر فلاش بک بزنیم و به عقب برگردیم، صرف نظر از اندکی اطلاعات شبیه مجلات زرد و سایتهای شایعه ساز، اطلاعات کمی از گذشته تو وجود دارد؛ همه چیز خلاصه میشود به این که صابر از شاگردهای بااستعداد موسسه کارنامه بوده و برای فیلم اول و دومش هم اتفاقهای خوبی افتاد و تندیس خانه سینما گرفته و خلاصه ناگهانی آمدی! اولین جرقههای گرایش به نمایش مال چه موقعی است؟ این کرم بازی کردن و نمایش دادن از کجا به جانت افتاد؟!
از خیلی کودکی. درباره اتفاقهایی در طول زندگیام غمگینم، چون راستش خیلی از آدمها دور و اطرافم را اذیت کردم، بابت چیزهایی که به بازیگری ربط داشت. بازیگری مهمترین چیزی است که در زندگی دوست داشتم و دارم.
درباره این توضیح بده. چطور با بازیگری بقیه را اذیت کردی؟
در دوران دبستان و راهنمایی و حتی آمادگی لحظههایی بود که داشتم نقش بازی میکردم و خودم آگاه بودم و اطرافیانم نه! مثل مردن اول صبح در تخت خواب که مادرم خبر نداشته، ترک کردن خانه و از دور خانه را پاییدن برای این که رفتارها را تماشا کنم.
این جور شیطنتها برای من نقطه آغاز بازیگری بود. از جایی به بعد احساس کردم به این اتفاقها وابستهام، کما این که معتقدم زندگی انسانها به بازیگری وابسته است. همه داریم بازی میکنیم و آن چیزی که هستیم، نیستیم. آن قدر بازی میکنیم که وقتی هم شکل واقعی خودمانیم، از بیرون شکل دیگری به نظر میرسیم! برای من از خیلی کودکی زندگی این شکلی بوده، تا زمانی که فکر کردم دیگر میخواهم این را اعلام کنم و نشانش بدهم.
خاطرت هست این اتفاق در چه دورهای بود؟
دوره راهنمایی بود که یک اجرای مدرسهای داشتم و خواهر خانم مرضیه برومند که رابط درس ریاضی ما بود، بعد از اجرا گفت که باید تو را به خواهرم معرفی کنم. این طوری وصل شدم به دنیای حرفهای. پیش خانم برومند رفتم و تست دادم که تست عجیب و غریبی هم بود.