کد مطلب: ۸۴۷۲۳۳
|
|
۲۹ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۰:۳۱

مامان مریم و رادین در ساختمان مسکونی ۱۴ طبقه

مامان مریم و رادین در ساختمان مسکونی ۱۴ طبقه
شیشه شیر رادین بالای سرش بود و دست مادر در دست طفل دوساله که حمله رژیم صهیونیستی و انفجار در ساختمان مسکونی، همه رؤیا‌های مریم را نیمه‌تمام گذاشت.

به گزارش مجله خبری نگار، تلفن پشت تلفن، هماهنگی برای سفر خانوادگی معمولاً کار راحتی نیست. کی بریم؟ کجا بریم؟ چی بخوریم؟ چی ببریم؟ قرار بود یکی دو روز بعد، خانوادگی بروند شمال. کلی برنامه‌ریزی کرده بودند که فامیل بعد از چند وقتی دور هم جمع شوند و استخوانی سبک کنند در خنکای هوای شمال ایران.

آن شب رادین دو‌ساله را با نوازش‌های مادرانه به تخت خوابش برد. شیطنت‌های بچگانه‌اش را به جان خرید. طنین آرام‌بخش لالایی مادرانه مریم نه فقط طفل دوساله که مرد خانه را هم به خواب عمیق دعوت کرد و خانه، مثل هر شب میهمان سکوت و آرامش شد. بی‌خبر از اینکه این آخرین شب آرامش رادین در آغوش مادر و آخرین لحظه‌های عمر زندگی مریم مینایی است.

شیشه شیر رادین بالای سرش بود و دست مادر در دست طفل دوساله که انفجار در ساختمان مسکونی ۱۴ طبقه شهرک شهید چمران، شیشه‌های خانه را تکه‌تکه کرد و باران شیشه و آهن‌پاره‌های چهارچوب پنجره‌ها مثل نقل‌ونبات روی سروصورت اهل خانه ریخت.

ضربات محکم باران شیشه و آهن، بی‌رحم بود؛ آن‌قدر بی‌رحم که تن رادین را پر از جراحت کرد. ضربه کاری‌اش به مریم او را اول، راهی بیمارستان و بعد هم رهسپار سردخانه بیمارستان کرد و مریم هیچ‌وقت صبح روز ۲۴ خرداد و روی ماه پسرش را ندید. رادین دو‌ساله پس از سه بار عمل جراحی کمی سراپا شد و هر بار پس از جراحی و به هوش آمدن، اسم مامان مریم از دهانش نمی‌افتاد. بچه‌ها عادت دارند هر کلمه‌ای را که یاد بگیرند مرتب آن را تکرار می‌کنند و کلمه مامان که قصه خودش را دارد و مایه آرامش دل فرزند است در هر سن و سالی.

مریم نه نظامی بود، نه هسته‌ای. یک مادر عادی بود در یک خانواده عادی با کلی رویا و آرزو برای ادامه زندگی و آینده. روایت مریم مینایی تنها روایت قربانیان غیرنظامی حمله رژیم صهیونیستی در این چند روز نبود.

ما در این چند روز برای عروسک‌هایی که در میان آوار ساختمان مسکونی تخریب شده، تنها نشانه بودند برای پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها که به نیرو‌های امدادی بگویند در اینجا دنبال بدن‌های تکه‌تکه شده عزیزانشان باشند، جان دادیم. ما برای لکه بزرگ خون‌آلود دیوار ساختمان رو‌به روی آوار انفجار که خبرنگار صداوسیما می‌گفت محل اصابت پیکر مادری است که شدت انفجار، او را از اتاق‌خواب خانه‌اش به بیرون ساختمان پرت کرده و به دیوار ساختمان روبه‌رو کوبانده جان دادیم. بغض کردیم. گریه کردیم. اما همه این بغض را جمع کردیم و آیت‌الکرسی خواندیم برای رزمندگان و پاسدارانی که شب‌و روزشان را به هم دوخته‌اند تا انتقام خون‌های ریخته شده را از ظلم مطلق بگیرند.

ما باید کم‌کم تمرین کنیم که خودمان را فرزند امیرالمؤمنین (ع) بدانیم. در یکی از حکمت‌های نهج البلاغه جملات طلایی امام‌علی (ع) به محمدحنیفه در جنگ جمل وقتی پرچم را به دست او می‌دهد به غایت شنیدنی است و مناسب حال‌و روز این روز‌های ما.

ما هم این جملات امیرالمؤمنین (ع) را زمزمه می‌کنیم و برای آرامش و پیروزی رزمندگانمان زمزمه می‌کنیم:

اگر کوه‌ها از جای بجنبد، تو ثابت باش. دندان بر دندان بفشار. سر خود را به خداوند بسپار. قدم‌هایت را بر زمین میخکوب کن. دیده به آخر لشکر دشمن بینداز. به‌وقت حمله چشم فراگیر. آگاه باش که پیروزی از جانب خدای سبحان است.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر