به گزارش مجله خبری نگار، همواره در تمامی نقاط جهان کودکانی آگاهانه یا ناآگاهانه توسط افرادی که به حکم قانون ولی و سرپرست آنها نامیده میشوند، مورد آزار و استثمار قرار میگیرند. اگرچه دایره شمول مفهوم «بدسرپرستی» بسیار وسیع است، اما کودکانی که در بحرانهای خانوادگی، اجتماعی و طبیعی قربانی خشونت میشوند باید از سوی حکومتها مورد حمایت قرار گیرند و از آنان در برابر هر نوع آسیبی محافظت شود. بهعبارتدیگر حکومتها سرپرستان اصلی کودکان هستند و موظف شدهاند در مواقع بحرانی به میدان آمده و چتر حمایتی خود را بر سر کودکان بگیرند و مانع تشدید آسیبها شوند.
آزار و شکنجه کودکان بدسرپرست طیف وسیعی از لطمات روحی، روانی، جسمی و جنسی را شامل میشود و جامعه در قبال وضعیت این کودکان که در خانواده متحمل آزار میشوند، بیتفاوت است و نهادهای مسئول هم از آنها حمایت نمیکنند. در کشور ما نیز این مسئله مصداق دارد. زندگی دشوار این طیف از کودکان علیرغم اینکه همواره حساسیت رسانهای را برانگیخته به بهبود وضعیت آنان منتهی نشده است؛ کودکانی که بهاصطلاح رایج «بدسرپرست» خوانده میشوند و در معرض خطر بزهدیدگی و بزهکاری قرار دارند و بدسرپرستی میتواند به معنای ازدسترفتن نهایی کودکی و زندگی آنها باشد.
این در حالی است که معمولا عمده تمرکز مددکاران اجتماعی و فعالان حوزه کودکان به نگهداری و آموزش کودکان بیسرپرست معطوف شده و نهادهای حمایتی و خیران کشور کمتر به لزوم توانمندسازی خانوادهها و آموزش کودکان بدسرپرست توجه دارند. عوامل مختلفی در بدسرپرستی کودکان نقش دارند که ازجمله آنها میتوان به فوت یا ازدواج مجدد والدین و فقر شدید، اعتیاد یا زندانی شدن والدین اشاره کرد. همچنین در برخی موارد وقتی والدین یک کودک به بیماریهای صعبالعلاج دچار میشوند یا بر اثر بروز یک حادثه دچار معلولیت میشوند، امکان دارد فرزند آنها هم به یک کودک فاقد سرپرست موثر تبدیل شود. مطابق تعاریف سازمانهای بینالمللی، «کودکان بدسرپرست دارای ولی و سرپرست قانونیای هستند که از آنها نگهداری کرده و حضانتشان را برعهده دارد، اما این والدین از جهات مختلف دارای صلاحیت این سرپرستی نیستند.» حمایت از کودکان در معرض آسیب از مهمترین موضوعات حقوق کودک و مورد تاکید پیمانهای بینالمللی و منطقهای و قوانین داخلی کشورهاست. اصل پذیرفته شده در حقوق خانواده، اولویت والدین برای نگهداری از کودک است.
بااینحال، درصورت اقتضای مصلحت طفل، یکی از راههای حمایت از کودکان بدسرپرست و بیسرپرست، نگهداری آنان در فضای امن خارج از خانواده توسط اشخاص، نهادها و موسسات دولتی یا خصوصی صلاحیتدار است. در اینروش، هدف نهایی، بازپروی والدین و حمایت از ایشان جهت بازیابی توانایی والدینی، بازسازی روابط خانوادگی و فراهم نمودن زمینه بازگشت کودک به آغوش خانواده است. براساس قوانین و مقررات کنونی، درصورت بیسرپرست شدن کودک یا لزوم خروج کودک بدسرپرست از خانواده اصلی، سرپرستی و نگهداری از وی توسط خانواده جایگزین و در غیر این صورت، در مراکز شبانهروزی (خانههای شبه خانواده) انجام میگیرد. درصورت بازیابی صلاحیت خانواده یا استقلال یافتن فرزند مورد حمایت، مداخله نهادهای عمومی برای حمایت از کودکان و نوجوانان فاقد سرپرست موثر پایان مییابد.
بیشک، بازگشت موفق کودک به خانواده علاوه بر رفع موانع خانوادگی موجود، مستلزم طی روندی تدریجی و تحت نظارت به دور از شتابزدگی است.
ناهید شیری از فعالان حقوق کودک دراینباره نکاتی را با ما در میان میگذارد. او ضمن تاکید بر حمایت قانونی از کودکان بدسرپرست، عنوان میکند: «براساس قانون «حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست»، مصوب ۱۰مهرماه ۱۳۹۲ مجلس شورای اسلامی، قانونگذار برای اولینبار وظیفه نگهداری، مراقبت، حمایت و سرپرستی از کودکانی که دارای والدین فاقد صلاحیت هستند را به مراکز بهزیستی یا موسسات تحت نظر آن واگذار کرد. طرح ملی میزبان نیز بر اساس شیوهنامه مراقبت موقت از کودکان و نوجوانان ابلاغی سال ۱۴۰۲ در حال اجراست و از انجام آن حدود ۶ماه میگذرد.
درواقع، آییننامه اجرایی قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بیسرپرست و بدسرپرست در سال ۱۳۹۲ که سال ۱۳۹۴ تصویب شده بود، مورد بازنگری قرار گرفت و در هیات دولت نهایی شد. اجرای طرح خانواده میزبان، مکملی برای بازپیوند کودکان به خانواده، ورود کودکان به خانواده جایگزین و همچنین فرزندخواندگی است. اما صرف نظر از انتقادهایی که به این طرح صورت گرفته، باید اشاره کرد به اینکه علیرغم وجود قوانین، به علت عدم نظارت و رصد دائمی، سالیانه برخی از کودکان مظلوم توسط خانوادههای گرفتار اعتیاد و انواع آسیبهای اجتماعی تحت آزار و استثمار قرار میگیرند. فعالان اجتماعی هم یا هرگز از چنین مواردی مطلع نمیشوند و یا در صورت اطلاع، با سختگیریهای بسیاری که در احراز عدم صلاحیت والدین و سپردن این قبیل کودکان به خانوادههای متقاضی فرزندخواندگی وجود دارد، هزاران کودک پشت دیوار خانهها مورد اذیت و آزار قرار میگیرند یا از آنها سوء استفاده میشود؛ بنابراین هر قانونی جدا از تصویب نیاز به نظارت و عملکرد بهینه برای تاثیرگذاری دارد.»
این فعال حقوق کودک در ادامه با اشاره به تفاوت کودکان بدسرپرست و بی سرپرست میگوید: «بر اساس قانون، بین کودکان بیسرپرست و بد سرپرست تفاوت وجود دارد. کودک بدسرپرست اغلب از وجود پدر یا مادر یا هردو آنها بهرهمند است، اما والدین توانایی لازم برای برطرف کردن نیازهای فرزندشان را ندارند یا با اعمال بدرفتاری و آزار، زندگی نامناسبی برای کودک فراهم کردهاند. در برخی مواقع نیز بهدلیل اعتیاد، فقر، زندانی شدن و عوامل دیگر نمیتوانند از فرزندشان نگهداری و مراقبت کنند. مهمترین نیاز روانی هر کودک، دریافت محبت از سمت خانواده و اطرافیان اوست. کمبود محبت در کودکان باعث رشد نامناسب و با تأخیر آنها شده و در آینده باعث پرخاشگری و بزهکاری این کودکان میشود.
متأسفانه کودکان بدسرپرست از کمبود محبت زیادی رنج میبرند و این موضوع باعث میشود در بزرگسالی به مشکل پرخاشگری، ناامنی، نبود اعتماد به نفس، اضطراب، افسردگی و ... دچار شوند که البته این موارد تنها برخی از مشکلات کودکان بدسرپرست است. این مشکلات از بزرگترین عوامل بزهکاری و پدیدآورنده مشکلات اجتماعی، چون فقر، بیماری، بیکاری و… است. وقتی کودکان در دل خانوادههایی زندگی میکنند که مدام دعوا میکنند یا درگیر مشکلاتی از جمله اعتیاد والدین و مسائل اقتصادی و… هستند، این مسائل روی شخصیت و رفتار کودکان تأثیر میگذارد؛ بنابراین توجه به کودکان بدسرپرست و حمایت از آنها امری بسیار مهم است که نهادهای مربوطه باید به آن توجه کنند و متأسفانه به کودکان بدسرپرست بهدلیل اینکه از وجود پدر و مادر بهرهمند هستند توجه چندانی نمیشود، حال آنکه این کودکان نیز مانند کودکان بیسرپرست نیاز به حمایت و توجه خاص دارند.»
این فعال حقوق کودک تصریح میکند: «چنانچه نداشتن صلاحیت والدین اثبات شد و هیچ راهی برای بهبود شرایط وجود نداشت، بهتر است که کودک از خانواده جدا شده و به بهزیستی تحویل داده شود. در اینجا نبودن والدین کمتر از بودنشان به کودک آسیب میرساند. اغلب این کودکان در خانواده آسیب دیدهاند، کودکانی که بهشدت احساس ترس دارند و گاه بعد از روزها کار مددکاری، به دلیل غیرقابل اثبات بودن آزاری که از سوی خانواده صورت گرفته و پیچیدگی قوانین در حمایت از این کودکان عملا هیچ اقدام موثری جز اکتفا به آموزش برای بازگرداندن کودک به زندگی عادی انجام نمیشود و هیچ تضمینی وجود ندارد که کودک دوباره مورد آزار قرار نگیرد. این کودکان ابتدا باید از محل آسیب به مکان امن منتقل شده و اقدامات لازم جهت بازگرداندنشان به زندگی عادی انجام شود که این مرحله پروسهای زمانبر است و مدت درمان آنان به میزان و نوع آسیب بستگی دارد. برای کودکانی که تحت آزار جنسی و آسیبهایی از این قبیل قرارگرفتهاند برنامه مشخصی وجود ندارد، در بهترین وضعیت این کودکان توسط اورژانس اجتماعی به مراکز نگهداری کودکان منتقل میشوند، اما معمولا پس از مدت بسیار کوتاهی کودک دوباره به خانواده بازگردانده میشود.
البته بهصورت کلی وجز در موارد استثنایی نظیر تجاوز، بازگشت کودک به خانواده اقدام غلطی نیست و باید در نخستین گام، پیشازاین که به فکر جدا کردن یک کودک بدسرپرست از خانواده باشیم، تمام تلاش خود را برای توانمندسازی آن خانواده و ارائه آموزشهای اجتماعی مختلف به کودک بدسرپرست و اطرافیانش انجام دهیم، چراکه هیچکدام از مراکز شبانهروزی نمیتوانند شرایط مطلوب یک خانواده را برای کودکان بدسرپرست فراهم کنند ولی معمولا اقدامات لازم برای توانمندسازی خانوادهها انجام نمیشود و در برخی موارد نیز اساسا خانواده قابلیت اصلاح و توانمندی ندارد و باید کودک را به مراکز بهزیستی سپرد. باتوجه به اصلاح آییننامه حمایت از کودکان بیسرپرست و بدسرپرست، هیچ کودکی در مراکز بهزیستی طولانی مدت نگهداری نمیشود.
به موجب این آییننامه دیگر نیاز نیست منتظر فرآیندهای طولانی فرزند خواندگی ماند؛ بهمحض اینکه کودک بیسرپرست و بدسرپرستی با دستور دادستان در اختیار سازمان بهزیستی قرار گرفت، سازمان میتواند او را به خانوادههایی که مایلند به طور موقت این فرزند را نگهداری کنند، تحویل دهد و نظارت و کمک کند تا کودک در آنجا رشد کند. ممکن است همان خانواده شرایط داشته باشد و کودک را با تکمیل فرایند، فرزندخوانده خودش کند. ممکن است شرایطش را نداشته باشد. خانوادههایی هستند که مایلند کودکی را به فرزند خواندگی قبول کنند، اما شرایط کامل را ندارند.
یا برخی خانوادهها حاضرند به طور موقت سرپرستی آنها را قبول کنند؛ که با وجود این همین قید «موقت» بودن میزبانی خانوادهها از کودکان بهزیستی میتواند آسیبزننده باشد و در صورت منصرف شدن خانواده از نگهداری کودک، او بار دیگر به مراکز بهزیستی باز میگردد. ضمن آنکه بیشتر خانوادههای متقاضی فرزند نیز تمایلی به پذیرش این کودکان ندارند؛ چون خانوادههای متقاضی فرزند عمدتا میخواهند که کودکان زیر سه سال را به سرپرستی بگیرند، ولی سن کودکان بدسرپرست بیشتر است. همچنین سوء رفتارهایی که در بعضی کودکان بدسرپرست به دلیل فقدان برخورداری آنها از آموزشهای مناسب وجود دارد، تمایل خانوادههای متقاضی فرزند را برای پذیرش سرپرستی آنها کممی کند.»
شیری با بیان اینکه کودکان بدسرپرست محصول خانوادههای آسیبدیده هستند، میگوید: «این کودکان پدر یا مادری ندارند، اگر هم دارند آنطور که باید بستر لازم برای رشد جسمی، عاطفی، روانی و اجتماعی آنان فراهم نیست. موضوع مهم در خصوص این کودکان این است که خانواده این کودکان شکل خانواده هستهای یا گسترده ندارند و در اغلب موارد، ساختاراین خانوادهها از شکل مرسوم خود خارج شده و نمیتوان توقع داشت که روند رشد کودک سیر طبیعی داشته باشد، در واقع اکثر این کودکان با نامادری یا ناپدری زندگی میکنند. نکته حائز اهمیت دیگر نبود اعمال نظرات تخصصی در خصوص وضعیت این کودکان است و عمدتا به صورت سلیقهای برخورد شده و مستندات علمی کنار گذاشته میشود.
برخی از پدرها و مادرها با این که میدانند شرایط نگهداری فرزندشان را ندارند، پس از خلاصی از زندان (که در بیشتر موارد به گفته مددکاران و مسئولان بهزیستی به دلیل اعتیاد و جرایم مربوط به آن است)، کودک را به خانه برمیگردانند تا از او برای جابهجایی مواد مخدر استفاده کنند و یا او را به کار کردن و تکدی گری وا میدارند. گاهی نیز این بچهها را دوباره به بهزیستی برمیگردانند، این کودکان طی مدتی که با خانواده زندگی کرده اند، آسیبهای زیادی دیدهاند و دچار شب ادراری و احساس ترس و عدم امنیت شده و مددکاران هرگز نمیتوانند این آسیبدیدگی را کامل ترمیم کنند. مددکاران موظف به بازدید از محل زندگی والدین هستند و اگر این مکان مناسب نباشد یا والدین صلاحیت لازم را نداشته باشند باید گزارش کنند، اما اداره سرپرستی قوه قضائیه به این موارد توجه نمیکند و اغلب حکم بازگشت کودک به خانه را صادر میکند.
بیشتر کودکان بدسرپرست پدرها و مادرهایی دارند که به جرم اعتیاد، قاچاق مواد مخدر و شرارت در زندانند و بلافاصله پس از آزادی، برای بازگشت فرزندانشان حکم میگیرند، در حالی که صلاحیت لازم را ندارند. بعضی از دخترها و پسرهایی که به خانوادهها تحویل داده میشوند، در نهایت کارشان به کارتنخوابی کشیده و به جرم قاچاق مواد مخدر و اعتیاد دستگیر میشوند، در حالی که اگر قاضی اندکی تأمل میکرد و بهزیستی دقت بیشتری به خرج میداد، مانع از برگرداندن بچهها به این گونه خانوادهها میشد.»
«شرایط زیست کودکان بدسرپرست معمولا از کودکان بی سرپرستی که در مراکز دولتی یا خصوصی زیر نظر بهزیستی نگهداری میشوند، بدتر است و به همین دلیل بدسرپرستها بیش از کودکان بی سرپرست نیازمند رسیدگی هستند؛ زیرا کودکان بی سرپرست تا حدودی فرصت آموزش و شکوفایی استعدادهای خود را پیدا میکنند و در کودکی و نوجوانی مجبور به کار کردن نیستند، اما، چون تقریبا هیچ گونه بستر مناسبی برای حمایت از کودکان بدسرپرست در کشورمان وجود ندارد، این کودکان هم تحت آموزش مناسبی قرار نمیگیرند و هم بسیاری از آنها از سنین پایین مجبور به کار کردن هستند.»
گوینده این عبارت اعظم حاجی یوسفی از فعالان حوزه کودک است و در این باره میگوید: «ما کودکان بدسرپرست بسیاری در کشور داریم که شاید نزد والدین یا سایر بستگان خود زندگی کنند، اما محیطی که در آن بزرگ میشود، به هیچ وجه با یک خانواده عادی شباهت ندارد. این در حالی است که خیران و نهادهای اجتماعی معمولا تمایل دارند به کودکان بی سرپرست کمک کنند، قطعا در بسیاری از موارد نیاز کودکان بدسرپرست به حمایت شدن، از کودکانی که در مراکز بهزیستی نگهداری میشوند، بیشتر است. مهمترین نیاز کودکان بدسرپرست این است که دولت شرایطی را فراهم کند که نهادهای خیریه بتوانند هرچه بیشتر با خانوادههای این کودکان ارتباط بگیرند و ضمن تلاش برای توانمندسازی این خانواده ها، آموزشهای لازم را به این کودکان ارائه دهند. البته این امر زمانی میسر خواهد بود که خیران کشور ما اهمیت موضوع رسیدگی به کودکان بدسرپرست را بیش از پیش جدی بگیرند و توجه داشته باشند که این کودکان بیش از سایر همسالان خود در معرض دچار شدن به انواع آسیبهای اجتماعی قرار دارند.»
حاجی یوسفی در ادامه صحبتهای خود درباره وظایف دولت در برابر کودکان بدسرپرست توضیح میدهد: «مهمترین وظیفهای که دولت برای رسیدگی به کودکان بدسرپرست برعهده دارد، این است که تا حد امکان شرایط عادی آموزش در مدرسه و برقراری ارتباطات اجتماعی را برای این کودکان فراهم کند، زیرا کودکان بدسرپرست هم حق دارند مانند سایر کودکان کشور، برای شکوفایی استعدادهای خود تلاش کنند. همچنین دولت باید برنامههای آموزشی ویژهای را برای این کودکان اجرا کند تا این کودکان به خوبی با مهارتهای زندگی آشنا شوند و تا حد امکان از قرار گرفتن در معرض بزهکاری فاصله بگیرند. با توجه به نیازهای ویژهای که کودکان بدسرپرست دارند، قطعا باید شیوه اجرای برنامههای آموزشی برای این کودکان با سایر کودکان کشورمان متفاوت باشد، زیرا بدسرپرستها در طول زندگی خود در معرض انواع خشونتها و آسیبهایی قرار گرفته اند که پذیرش آموزشهای مرسوم و فراگیری مهارتهای زندگی را برایشان دشوار میکند.»
این فعال حوزه کودکان در بخش پایانی اظهاراتش با اشاره به تصویب قانون حمایت از اطفال و نوجوانان در سال ۹۹ خاطرنشان میکند: «با وجود این که کودکان بدسرپرست به طور خاص مشمول حمایتهای تعیین شده در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان هستند و دولت و قوه قضائیه باید با همکاری مددکاران اجتماعی تمام اقدامات لازم جهت نگهداری، آموزش و دور کردن کودکان بدسرپرست از آسیبهای اجتماعی را انجام دهند، اما در موارد متعددی شاهد آن هستیم که کودکان بدسرپرست عملا رها شده اند و نهادهای اجرایی به وظایف قانونی خود در قبال این کودکان عمل نمیکنند. با وجود این که مواد خوبی برای بهبود وضعیت زندگی کودکان بدپرسرست در قانون حمایت از اطفال و نوجوانان وجود دارد، ولی با توجه به جدی گرفته نشدن این قانون در حوزه اجرا، هنوز بستر ارائه آموزشهای رسمی و فراگیری مهارتهای زندگی و ارتباطات اجتماعی برای کودکان بدسرپرست فراهم نشده به همین دلیل علیرغم تصویب قانون، همچنان شاهد بهبود وضعیت زندگی کودکان بدسرپرست کشور نسبت به قبل از تصویب آن نیستیم.»
منبع: رسالت