به گزارش مجله خبری نگار،اینکه به شکل مطلق عنوان شود فلان کشور شادترین مردم جهان را دارد، احتمالا تنها یک حسرتی برای دیگر کشورها خواهد داشت در صورتی که با بررسی مؤلفههای موثر در ایجاد این شادمانی میتوان متوجه شد که چندان هم نتایج این پژوهشها منطبق بر واقعیت نیست. به عنوان مثال در حالی کشورهای اسکاندیناوی در فهرست شادمانترین کشورها در جای مناسبی قرار دارند که از اتفاق، صاحب بالاترین آمارها در خودکشی هم هستند و به شکل معمول کنار هم قرار دادن این دو سنجه، یک نتیجه بدیهی پیش روی ما میگذارد که حکایت از تناقض آشکاری در این میان است. از این دست تناقضها در آمارهای ارائهشده از سوی این موسسات کم نیست. به عنوان مثال کشور آمریکا در حالی با عنوان «کشوری آزاد» شناخته میشود که با فاصله صاحب بیشترین تعداد زندانی در جهان است. یا به عنوان مثال کشور ایسلند در حالی در صدر کشورهای صاحب مؤلفه خوشبختی و خوشحالی قرار دارد که این کشور دارای بیشترین مصرف قرص افسردگی هم هست! فارغ از این موضوع، باید به اساس اندازهگیری برخی از مفاهیم هم به دیده شک نگریست. به این معنا که شاخص دینداری مردم یک جامعه را صرفا نمیتوان از افزایش حضور در اماکن مذهبی سنجید و به طور کلی شناسایی چنین شاخصهایی نیازمند پژوهشهای میدانی گسترده، آن هم به فراخور فرهنگ جامعه میزبان است و نگاه مطلقگرا به چنین تعاریف و مفاهیمی جز تعمیم نادرستی به جامعه آورده دیگری ندارد. حتی در رابطه با شادمانی که موضوع مورد بحث همین یادداشت کوتاه است هم باید با چنین نگاهی بررسی شود. اگرچه شاید سوالات مشترک (که قابلیت تعمیم به تمامی کشورها داشته باشد) بتواند شمایلی از وضعیت کلی آن جامعه را به ما بنمایاند، اما آنقدر نیست که قابلیت تعمیم به کلیت آن جامعه را داشته باشد. آمارهای خود کشورها پیرامون این موضوع از صحت و سلامت بیشتری برای پژوهش برخوردارند. به عنوان مثال میتوان از آمارهای پزشکیقانونی کشور پیرامون تعداد نزاعهای خیابانی در ایران و مقایسه احتمالیاش با آمارهای مشابه دیگر کشورها حکم به میزان تابآوری جوامع داد، اما تنها با پرسشی معمولی از روحیات شخصی، نمیتوان برچسب عصبانیترین کشور جهان را الصاق به نام آن کشور کرد.