به گزارش مجله خبری نگار، همه ما آدمها روزانه هزاران تصمیم میگیریم، از اینکه امروز قرار است چه بخوریم تا تصمیمگیری در مورد پیشنهاد شغلی که داشتهایم: تصمیمات ساده و تصمیمات مهم و سرنوشتساز. افراد ممکن است تصور کنند که همه این تصمیمات را عاقلانه گرفتهاند.
ولی مطالعات صورت گرفته نشان میدهند که موانع خیلی زیادی وجود دارد که میتوانند بر رفتار فرد اثر بگذارد، و او را از آنچه در واقع بهصلاحش است بازدارد. در ادامه مطالب به برخی از رایجترین سوگیریهای شناختی که باعث خراب شدن تصمیمات افراد میشود، میپردازیم.
نکته بسیار آزاردهنده این است که آدمها بیش از حد به نخستین اطلاعاتی که میشنوند تکیه میکنند. برای مثال در مذاکره دربارهی حقوق، کسی که اولین پیشنهاد را مطرح میکند مبنای معقول حقوق را در ذهن هر شخص بنا میکند. به این ترتیب، هر پیشنهاد متقابلی بهطور طبیعی بر پایه پیشنهاد اولیه خواهد بود.
گاهی اوقات آدمها در اهمیت و وزن دادن به اطلاعات موجود اغراق میکنند. مثلا ممکن است شخصی استدلال کند، چون پدربزرگش روزی ۳ پاکت سگرت میکشیده ۱۰۰ سال عمر کردهاست، سگرت برای سلامتی خیلی هم مضر نیست.
واقعیت تلخ این است که امکان پذیرش یک عقیده براساس تعداد آدمهایی که به آن باور دارند افزایش پیدا میکند. این شکل قدرتمندی از تفکر گروهی است و یکی از دلایل عدم بهره وری برخی جلسهها محسوب میشود.
یک نوع سوگیری هم عدم توانایی تشخیص سوگیریهای شناختیخود است. بهویژه، امیلی پرونین، روانشناس دانشگاه پرینستون، یافته است که: آدمها حضور و تاثیر سوگیریهای شناختی و انگیزشی را در دیگران بیشتر از خودشان میبینند.
زمانی که چیزی را انتخاب میکنید، حتی اگر انتخاب درستی نباشد، تمایل دارید حس مثبتی نسبت به آن داشته باشید. شما فکر میکنید سگتان محشر است، حتی اگر گاهی آدمها را گاز بگیرد؛ و بقیهی سگها، چون مال شما نیستند، احمق هستند.
توهم الگویابی در واقع تمایل به یافتن الگو در رویدادهای تصادفی است. این سوگیری اساس استدلالهای غلط در قمار است، مثل عقیده به این که در بازی رولت بعد از چند قرمز پیاپی، احتمال اینکه باز هم قرمز بیاید، بالاتر است.
بیشتر ما تمایل داریم فقط به اطلاعاتی گوش کنیم که برداشتمان را تایید میکند. این یکی از دلایلی است که گفتگوهای هوشمندانه دربارهی تغییر آب و هوا خیلی سخت است.
این نوع سوگیری زمانی است که آدمها شواهد قبلی را بیشتر از شواهد یا اطلاعات جدید باور دارند. مردم این حقیقت را که زمین گرد است به کندی پذیرفتند، چون بر عقیدهی قبلی خود مبنی بر اینکه زمین تخت است، استوار بودند.
تمایل به جستجوی اطلاعات وقتی هیچ اثری در آن وضعیت ندارد. اطلاعات بیشتر که همیشه بهتر نیست. در واقع، آدمها اغلب با اطلاعات کمتر میتوانند پیشبینیهای دقیقتری کنند.
گاهی اوقات افراد مانند شتر مرغ، تصمیم به نادیده گرفتن خطرها یا اطلاعات منفی و فرو کردن سر در شن دارند. تحقیقات میگویند سرمایهگزاران در مدت خرابی بازار کمتر ارزش موجودیشان را کنترل میکنند.
با این حال مثل این پرنده بزرگ عمل کردن حداقل برای سرمایهگزاران یک جنبهی مثبت دارد. وقتی آگاهی کمی از موجودیتان دارید، کمتر احتمال دارد وارد معامله شوید، که عموما در درازمدت به معنی بازگشت بیشتر سرمایه است.
این سوگیری به معنای قضاوت یک تصمیم براساس نتیجه است، به جای توجه به اینکه در لحظه تا چه حد دقیق بوده است. اینکه در وگاس مبلغ زیادی برنده شدید، صرفا دلیل نمیشود که قمار پولتان تصمیم هوشمندانهای بوده است.
برخی از ما زیادی به تواناییهایمان اطمینان داریم که باعث میشود در زندگی روزانه خود را در معرض خطرهای بزرگتری قرار دهیم. اعتماد به نفس هم در حد معقول و واقعی به درد میخورد
ممکن است برایتان عجیب باشد، ولی متخصصان بیشتر از مردم عادی به این سوگیری تمایل دارند. ممکن است یک متخصص همان پیشبینی نادرستی را کند که یک شخص ناآشنا به موضوع میکند؛ ولی یک متخصص احتمالا متقاعد خواهد شد که حق با او است.
این یکی زمانی است که باور دارید چیزی اثر به خصوصی روی شما دارد، این باور باعث میشود واقعا آن اثر را داشته باشد. این یک اصل اساسی در چرخههای بازار سهام و همینطور یک ویژگی حمایتگر در درمانهای عمومی پزشکی است. آدمهایی که داروهای فریب دهنده دریافت کردهاند، اثر روانی مشابه کسانی تجربه میکنند که داروی واقعی دریافت کردهاند.
این یکی هم زمانی است که طرفدار یک نوآوری تمایل دارد در مورد فواید آن اغراق کند و محدودیتهایش را بی اهمیت بشمارد. آشنا به نظر میرسد، نه؟
افراد دانستن اطلاعات جدید نسبت به دادههای قدیمی را موثقتر میدانند. کارل ریچاردز به عنوان یک برنامهریز رسمی، در نیویورک تایمز مینویسد سرمایهگزاران اغلب فکر میکنند بازار همیشه مثل امروز به نظر میرسد و از این رو تصمیمهای غیرعاقلانه میگیرند: وقتی بازار پایین است متقاعد میشویم که دیگر هرگز بالا نمیرود، بنابراین پول نقدمان را از حسابهایمان خارج میکنیم و در تشک فرو میکنیم.
میل زیاد به تمرکز روی ویژگیهایی که به سادگی در یک شخص یا یک مفهوم قابل تشخیص هستند. مثلا وقتی به مردن فکر میکنید، با اینکه مرگ در اثر تصادف ماشین از نظر آماری محتملتر است، شاید دریده شدن توسط شیر شما را نگران کند؛ چون مواردی که از حملهی شیر شنیدهاید دردناکتر هستند و در ذهن شما باقی میمانند.
این سوگیری بدان معنا است که به انتظاراتمان اجازه دهیم بر درک ما از دنیا اثر بگذارند. در یک آزمایش کلاسیک روی درک گزینشی، محققان ویدیو کلیپی را از بازی فوتبال بین تیمهای دانشگاه پرینستون و دانشگاه دارتموس برای دانشجوهای هردو دانشگاه نمایش دادند.
نتایج حاکی از آن بود که دانشجویان پرینستون بیشتر از دانشجوهای دارتموس خطاهای تیم دارتموس را دیدند. محققان این تحقیق نوشتند: برای یک شخص بازی فقط در محدودهی اتفاقهای مشخصی که برایش مهم است، وجود دارد و تجربه میشود.
در این مورد سوگیری، بدون اینکه از فرد یا گروهی اطلاعات واقعی داشته باشیم، از آنها انتظار داریم که خصوصیتهای معینی داشتهباشند.
ممکن است تفکر قالبی گاهی مفید باشد، چون به ما اجازه میدهد به سرعت غریبهها را دوست یا دشمن شناسایی کنیم، ولی آمها از آن بیش از حد استفاده میکنند، مثل این تفکر که افراد کم درآمد شایستگی کمتری نسبت به افراد پردرآمد دارند.
این خطا که از تمرکز محض روی آدمهای نجاتیافته نشأت میگیرد، باعث میشود قضاوت درستی از وضعیت نداشتهباشیم. برای مثال، ممکن است فکر کنیم کارآفرین بودن آسان است، چون اصلا چیزی از آنها که شکست خوردهاند نشنیدهایم.
جامعهشناسان به این نتیجه رسیده اند که ما آدمها عاشق یقین هستیم، حتی اگر اثر معکوس داشتهباشد.
ریشه سوگیری ریسکصفر هم همین است. استیو اسپالدینگ، وبلاگنویس علم تصمیمگیری، میگوید: سوگیری ریسک صفر به این دلیل رخ میدهد که ریسک آدمها را نگران میکند، و از بین بردن کامل آن برایشان به این معنی است که دیگر هیچ آسیبی به آنها نمیرسد. آنچه از نظر اقتصادی مفیدتر و امکانپذیرتر است، این است که ریسک را از ۱درصد به صفر نرسانیم.