به گزارش مجله خبری نگار، در پادکست "تغییرات" با آنی مک کنز، کلارا در مورد این حادثه آسیب زا صحبت کرد که در پنج سالگی رخ داد و فاش کرد که این حمله توسط یک دوست خانوادگی "او را برای همیشه تغییر داد".
او تایید کرد که آزار و اذیت برای مدتی ادامه داشت و توضیح داد: «یکی از دوستان خانواده مان از من سوء استفاده کرد. این تا حدود شش سالگی ادامه داشت.» او اشاره کرد که حمله تنها پس از اینکه برادرش متوجه شد چه اتفاقی در حال رخ دادن است و در مورد آن صحبت کرد، متوقف شد.
کلارا با انعکاس تأثیر این تجربه بر زندگی خود گفت: "هر کسی که در معرض هر نوع سوء استفاده، به ویژه تجاوز جنسی، قرار گرفته باشد، میداند که این جهان بینی او را تغییر میدهد. از پنج سالگی میدانستم که دنیا جای امنی نیست. حس اعتماد به نفس من از هم پاشیده است، معصومیت من محو شده است و شما هرگز نمیتوانید آن را دوباره به دست آورید. "
کلارا سرانجام تصمیم گرفت به دنبال روان درمانی باشد. او فاش کرد که در طول سالهای نوجوانی حملات اضطرابی داشته و در کنار آمدن با احساس شرم مرتبط با حمله مشکل داشته است.
وقتی از کلارا در مورد حمله مادرش سؤال شد، وقوع آن را انکار کرد، اما پس از اینکه برادرش به مادرشان گفت، او احساس شرمندگی کرد و از اعتراف خودداری کرد.
هنگامی که او در نوزده سالگی سعی کرد پرونده را به پلیس برساند، با چالشهای بیشتری روبرو شد، زیرا یک افسر سعی کرد او را متقاعد کند که به دادگاه نرود، که مانع از اجرای عدالت علیه متجاوز شد.
با این حال، کلارا به لطف شجاعت خود در به اشتراک گذاشتن داستان خود، اکنون خود را به عنوان یک "بازمانده" میبیند و میگوید: "من احساس قدرت میکنم و کنترل میکنم که اکنون چه کسی هستم. این موضوع اعتماد به نفس نیز هست. "
کلارا از حمایت زیادی از مخاطبان خود برخوردار بوده است و بسیاری از فعالان شجاعت او را تحسین میکنند، با توجه به اینکه صحبت در مورد تجربه او منبع الهام بسیاری از کسانی است که از تجربیات مشابه رنج میبرند.