به گزارش مجله خبری نگار، فکر نمیکردم اینقدر ایران را دوست داشته باشم. چندی است هر وقت تلویزیون را روشن میکنم، هر وقت در اخبار مصاحبه مردم را میبینم، هر وقت در خیابان راه میروم این روزها و تکاپوی آدمهای دغدغهمندی را میبینم که در تلاش برای انتخابِ اصلح هستند و تلاش میکنند تمامی هم فکران و غیر همفکران خود را نیز پای صندوق رأی بیاورند حتی اگر به کاندید رقیب رأی بدهند به این فکر میکنم: «ما برای ایرانمان چه کردیم؟»
امروز در خبرها دیدم که خبرنگاری از مردم میپرسید: «رأی میدهید یا نه؟» مردم جوابهای مختلفی میدادند. مثلا اینکه: «رأی نمیدهیم، چون دلار گران است، رأی نمیدهیم، چون گوشت گران است، رأی نمیدهیم، چون ...»
دلایلی که وقتی نقشی نداشته باشی، اعتراضی هم نباید داشته باشی. اصلا مگر تو جزوی از این جامعه نیستی؟ اگر فقیر هست، نقش تو چیست؟ اگر کار نیست، نقش توی کارآفرین چیست؟ نقش توی تولید کننده چیست؟ اگر درد داریم، نقش توی همسایه چیست؟ مگر نه اینکه همسایه مسؤول همسایه است؟
میدانی حرفم چیست؟ حرفم این است که جامعه ما فقط متشکل از مسؤول نیست، که مسؤول وظیفهای بس فراتر دارد و با تو موافقم.
حرفم این است که آن تولید کننده، آن همسایه، آن سرمایهگذار، آن کارآفرین و آن خواروبارفروش و آن نانوا و آن فروشنده همه و همه مسؤولیم. اول نسبت به نزدیکانمان، بعد نسبت به همسایهمان و بعد نسبت به جامعهمان.
ما مسؤولیم و اگر متوجه این مسؤولیت نباشیم، که اگر مسؤولیتپذیر نباشیم نمیتوانیم معترض باشیم! اگر انتخاب نکنیم که آیندهمان چگونه شکل بگیرد، اگر خودمان فردا را با نظر خودمان، با دست در دست هم دادن ترسیم نکنیم چگونه میتوانیم فردا سر بلند کنیم و بگوییم چرا آنطور که ما میخواستیم نشد؟
چگونه میتوان درس نخواند و انتظار نمره ۲۰ داشت؟ چگونه میتواند انتخاب رشته نکرد و بهترین رشته دانشگاه قبول شد؟ چگونه میتوان در کنکور شرکت نکرد و پذیرش بهترین دانشگاه را برای ادامه تحصیل گرفت؟ هزار سؤال و هزار چگونه را میتوان کنار هم گذاشت که راهحلاش «انتخاب» است.
آدمی را نه به دوستان دور و اطرافش، نه به نام خانوادگیاش، نه به اقوام و خویشانش، نه به ظاهرش، نه به جیب پُر پول یا کم پولش نه حتی به اصالت خانوادگیاش بلکه به انتخابهایش میشناسند.
آدمی مسیرش را، کارش را، رشته تحصیلیاش را، مکان زندگیاش را و حتی آدمهایی را که با آنها معاشرت میکند «انتخاب» میکند. این انتخاب است که به آمد و شدهای او، به رفتارهای او، به حرفهایش ارزش و اعتبار میدهد پس اینجا انتخاب اعتبار مییابد.
اینجاست که انتخاب ارزش واقعی خود را مییابد. اگر انتخاب نکنیم که همسفر زندگیمان چه کسی باشد آیا خوشبخت میشویم در دنیا؟ اگر انتخاب نکنیم فرزندمان را چگونه تربیت کنیم آیا میتوانیم انتظارِ موفق شدن و باتربیت شدن را از او داشته باشیم؟ اگر انتخاب نکنیم در زندگی با چه فرد یا افرادی معاشرت کنیم آیا آرامش خواهیم یافت؟ اگر در زندگی بین حق و باطل مسیر حق را انتخاب نکنیم آیا میتوانیم به سعادت عاقبت به خیری برسیم؟
«انتخاب» آنقدر ارزشمند است که تمامی برهههای زندگی انسان را تحت تأثیر خودش را قرار میدهد؛ بنابراین باید برای بهترین انتخاب بهترین تلاش را نیز کرد تا فردای عمر آدمی پشیمانی از «انتخاب نکردن» گریبانگیر انسان نباشد.
همانطور که گفتم، من ایران را دوست دارم، همان طور که آیندهام را، همان طور که مسیر زندگیام را، همان طور که رشته تحصیلیام را، همان طور که اطرافیانی که با آنان معاشرت میکنم را.
من ایران را از همه اینهایی که گفتم بیشتر دوست دارم و برای آنچه بیشتر دوست دارم باید بهترین و عاقلانهترین انتخاب را داشته باشم.