به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: زن ۴۱ ساله که با اصرار به طلاق مدعی بود دیگر نمیتواند با یک «زاهد ریایی» به زندگی مشترک خود ادامه دهد درباره سرگذشت خود به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:۱۹ ساله بودم که به طور سنتی با عبدالرحمان ازدواج کردم، او نجار بود و مرا خیلی دوست داشت. با وجود این ۴ سال دوران نامزدی ما طول کشید چراکه در این مدت با کار وتلاش شبانه روزی نامزدم و خیاطی خانگی من، منزلی نقلی با وام و قرض خریدیم و مجبور شدیم زندگی مشترکمان را به تاخیر بیندازیم.
خلاصه در ۲۴ سالگی اولین فرزندم به دنیا آمد و دو سال بعد هم محبت خداوند دوباره شامل حالم شد و پسر دیگرم قدم به این دنیا گذاشت. روزهای شیرینی را با این ازدواج عاشقانه سپری میکردیم تا این که ناگهان سیاه پوش شدم و همسر باوفایم را در یک حادثه رانندگی از دست دادم. اگرچه خانواده ام مرا زیر بال و پرشان گرفتند و حمایتم کردند، اما مهربانیهای عبدالرحمان را هیچ گاه نمیتوانستم فراموش کنم. در این مدت خواستگاران زیادی داشتم، اما هیچ کدام را نمیتوانستم جایگزین عبدالرحمان کنم. البته بسیاری از آنان هم با اهداف خاصی قصد ازدواج با مرا داشتند. برخی پیرمرد بودند و مرا برای رهایی از تنهایی میخواستند و عدهای هم که پولدار بودند به قصد خوشگذرانی و کارگری در منزلشان میخواستند با من ازدواج کنند، اما در این میان، زنی مرا برای شوهرش خواستگاری کرد که هر روز نماز مغرب وعشا را در مسجد نزدیک کارگاه خیاطی من اقامه میکرد.
آن زن مدعی بود بیمار است و نمیتواند وظایف همسری اش را به خوبی انجام دهد! به این دلیل قصد دارد همسری با اصل ونسب برای شوهرش انتخاب کند! من هم که ظاهر آن مرد تسبیح به دست را میدیدم خیلی زود موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم چراکه احساس میکردم او با ایمان و مردی زاهد است تا حدی که همسرش مرا خواستگاری کرد. خانواده ام نیز به این ازدواج رضایت دادند ومعتقد بودند که حتی شستن لباسهای چنین فرد با ایمانی ثواب دنیوی و اخروی دارد ولی خواهرم مخالفت کرد و اعتقاد داشت که امکان ندارد زنی از صمیم قلب برای شوهرش به خواستگاری برود و با هوو زندگی کند. خلاصه با همه این حرف وحدیثها من با آن مرد ۵۰ ساله در حالی ازدواج کردم که او ماجرای عقد موقت مرا از پدر ومادر خودش پنهان کرده بود. طولی نکشید که آن روی سکه نمایان شدو من به راز عجیبی پی بردم.
«حشمت» نه تنها به نماز اهمیتی نمیداد، بلکه واجبات دیگر دینی خودش را هم جدی نمیگرفت. او فقط با ظاهری فریبنده به مسجد میرفت و خودش را به عنوان مردی مذهبی ودیندار در میان اهالی جا زده بود به گونهای که برای نماز و روزههای قضا از دیگران پول میگرفت تا واجبات را برای درگذشتگان آنها انجام دهد ولی او ریاگونه، مردم را فریب میداد و پولها را صرف خوشگذرانی میکرد. زمانی فهمیدم که او تاکنون بیش از ۱۵ زن را به عقد موقت خودش درآورده است که خیلی دیر شده بود. او حتی بستههای معیشتی و کمکهای اهالی را که برای رساندن به نیازمندان میگرفت، به اطرافیان خودش میداد وبسیاری از آنها را نیز به بهانه کمک به زنان بی سرپرست و نیازمند به افرادی میداد که در عقد موقت خودش بودند. در عین حال طوری رفتار میکرد که خیلی از اهالی به او اعتماد واطمینان کامل داشتند و در ظاهر مردی خیر بود که فقط برای گره گشایی از مشکل مردم فعالیت میکرد.
وقتی به هوویم اعتراض کردم که چرا به خواستگاری ام آمده است، ادعا کرد:دیگر از رفتارهای ریاکارانه او خسته شده بودم ولی به خاطر حفظ آبرویم چیزی نمیگفتم تا این که «حشمت» شرط گذاشت اگر زنی با اصل ونسب و شاغل را برایش خواستگاری کنم، مرا بی سر وصدا طلاق میدهد! این بود که برای رهایی خودم از این وضعیت نابسامان و تاسف بار به سراغ تو آمدم چراکه تو از طریق خیاطی مخارج زندگی خودت را تامین میکردی و صاحب خانه و زندگی بودی! با شنیدن این حرفها اشک میریختم و از این که به راحتی فریب ظاهرسازی مردی بی ایمان را خورده ام، بسیار نگران بودم. مدتی بعد هیئت امنای مسجد و برخی دیگر از اهالی محل در جریان رفتارهای ناشایست «حشمت» قرارگرفتند و او محل سکونت خود را به مکان دیگری انتقال داد. شوهرم نه تنها مخارج زندگی مرا نمیداد، بلکه تا نزدیک ظهر خواب بود و بعد از آن هم با پرسه زنی در فضای مجازی اوقات خودش را سپری میکرد تا هنگام اذان مغرب وعشا به مسجد برود!
در طول چند سال زندگی مشترک به بهانههای مختلف همه درآمد و حتی وامهای قرض الحسنهای را از من میگرفت که من باید برای پرداخت اقساط آن شبانه روز خیاطی میکردم واکنون حاضر نیست هزینههای زندگی را بپردازد و مدام محل سکونتش را تغییر میدهد. این درحالی است که او به قول خودش نیز برای طلاق هوویم عمل نکرد.
حالا هم که من قصد طلاق دارم، هوویم با التماس از من میخواهد از این تصمیم منصرف شوم چراکه میگوید من در کنار تو احساس آرامش میکنم! اماای کاش ...
به گزارش مجله خبری نگار، بررسیهای قانونی و اقدامات مشاورهای برای حل مشکلات این زن جوان با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد تا شاید سرنوشت او به گونهای دیگر رقم بخورد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی