به گزارش مجله خبری نگار، شاید اگر خانههای روستای چِنِشت هم با خاک سرخ ساخته شده بود، آن را با روستای معروف ابیانه اشتباه میگرفتید بس که همهچیز در این روستا پر از رنگ و گل و بوته است، اما فاصله چنشت در استان خراسانجنوبی با ابیانه در اصفهان زیاد است و برعکس ابیانه شاید تا به حال حتی اسم این روستا هم به گوشتان نخورده باشد. تا چند سال پیش هیچ دوربینی اجازه ورود به چنشت را نداشت، مردم روستا دوست نداشتند کسی از آدابورسومشان سر دربیاورد یا از مراسم عروسیشان فیلم بگیرد.
آنهایی هم که به روستا رفتند با دوربینِ شکسته برگشتند و در مواردی کار به «کشتهبس» میکشید. پس اگر تا امروز چیزی درباره روستای چنشت ندیدید و نشنیدید، حق دارید. البته بخشی از نگرانی مردم چنشت از ثبت آیینشان شاید به سالهای دور مرتبط باشد. وقتی در سال ۱۳۲۰ به دستور وزیر فرهنگ وقت، گروهی از باستانشناسان و زمینشناسان آمریکایی مامور میشوند تا غارهای خراسان را کاوش کنند. آنها به غار چهلچاه و چنشت در این روستا هم آمدند و بخشی از گنجینه این روستا را غارتکردند، اما حالا اوضاع فرق کرده است، عکاسها به روستا میروند و زیباییهایش را که بخشی از آن مدیون پوشش محلی زنهاست، ثبتمیکنند.
در چنشت رنگ سبز بیش از همه به چشم میآید و میشود این روستا را به یک پارچه سبزِ گلدار تشبیه کرد که به یک زمینه کویری جانِ هزارباره داده است. در پرونده امروز میخواهیم از زیباییهای روستای چنشت بگوییم و از رازهای این روستا که به سرزمین رنگهای ایران یا هزار رنگ معروف است، پرده برداریم.
یکی از اهالی چنشت درباره اهالی این روستای ۴۰۰ خانواری و رسوم آن میگوید
جاذبههای چنشت تنها به پوشش رنگارنگ و گل گلی زنان یا غالببودن رنگ سبز در روستا مربوط نمیشود. این روستا با داشتن دو غار اسرارآمیز و تاریخی که در آن اجساد بسیار قدیمی و اشیایی مربوط به دوره اشکانیان پیدا شده است، مجموعهای از جاذبههای گردشگری است. با این که چنشت نسبت به دیگر روستاهای خراسان جنوبی، کمتر دچار تغییر و تحولات فرهنگی شده، اما بخشی از آیین هزارساله این آبادی رو به فراموشی است. با یکی از اهالی روستا درباره چنشت و اوضاع فعلی آن گفتگو کردیم.
چنشت به عنوان یکی از هفت روستای شگفتانگیز ایران معرفی شده بود، اما درباره آن هرچه بیشتر میگشتم، کمتر پیدامیکردم. مستند «چنشتیها» به نویسندگی و کارگردانی احسان عمیدیان را که دیدم متوجه دلیلش شدم. چنشتیها در برابر دوربین و ثبت فرهنگ و رسومشان مقاومت داشتند. بخشی از این دلنگرانی به ماجرای سفر باستانشناسان آمریکایی به غار و تاراج آثار ارزشمند درون آن برمیگردد و بخشی هم به فرهنگ و رسوم محلیشان که خوشنداشتند از خانمها بهخصوص در مراسم عروسی تصویری ضبط شود. آیین عروسی و پوشش خانمها در چنشت بسیار مفصل بوده است و شباهتهایی با پوشش کرمانجها به خصوص در کلاههای سکهدوزی شده دارد. عروس علاوه بر لباس محلی، چند لایه کلاه، تاج، انواع گردن بند، قفل و آینه داشته که هر کدامشان نماد یک داستان است. مشاطهگر که میآمد به صورت عروس چند شیء پولکمانندِ رنگی میچسباند و کلاه و روسری آن را میبست. آیینی مانند صدکلهقند، هیزمکشان و ... هم از یاد رفته است و شاید بشود نمونه آن را در آرشیوهای قدیمی پیداکرد.
به دنبال فردی گشتم که در چنشت زندگی کند تا خودش درباره این روستا و آداب آن بگوید. ذبیحا... حسنپور ۳۹ ساله و یکی از اهالی چنشت است که در همین روستا به دنیا آمده است و زندگی میکند. لهجه خاص همان منطقه را دارد و میگوید: «مردم چنشت، فارس هستند و پوشش محلیشان منحصر به این روستاست. البته از دهه ۸۰ لباس آقایان با توجه به مراودات شهری تغییر کرده، اما پوشش خانمها همان پوشاک محلی است و همان سبک حفظشده. چنشت یک روستای هدف گردشگری است و هم اکنون با فرهنگسازی که صورت گرفته، تهیه عکس و فیلم در آن مشکلی ندارد، ولی باید به فرهنگ هر جامعه احترام گذاشت و در مراسم عروسی که جلسات خانوادگی است، احترام حفظ شود و عکاسی صورت نگیرد. دو غار این روستا یعنی چنشت و چهلچاه ثبت آثار ملی شده است. طبق سرشماری سال ۹۵، حدود ۳۴۵ خانواده در چنشت زندگیمیکردند، ولی با مهاجرت معکوس الان بیشتر از ۴۰۰ خانوار در روستا زندگیمیکنند.»
او در پاسخ به این که چرا رنگ سبز و آبی در روستا غالب است، میگوید: «استفاده از رنگهای شاد در روحیه مردم تاثیرگذار است و در چنشت بیشتر رنگ سبز و آبی غالب است. این موضوع در پوشش و مصالح ساختمانی روستا هم به چشممیخورد و به همین دلیل به چنشت سرزمین رنگها میگویند.»
روستای چنشت در میان رشتهکوههای باغران قرار گرفته و فاصله آن تا بیرجند ۶۰ کیلومتر است. درباره این که چرا این روستا به چنشت نامگذاری شده است، چند روایت وجود دارد که دو روایت آن بیشتر شنیده میشود. میگویند چهار رودخانه فصلی در این روستا وجود داشته و به همین دلیل به آن «چند شط» میگفتند و این نام به مرور زمان به چنشت تبدیل شده است.
در روایت دیگری چنشت را هموزن بهشت میدانند و میگویند خیلیها به دلیل مواهب طبیعی این روستا و وجود چهار رودخانه فصلی، میگفتند این روستا با این که در دل یک منطقه کویری است، کم از بهشت ندارد. به همین دلیل خیلیها آنجا را برای سکونت انتخاب کردند و باز هم به مرور زمان، کلمه بهشت به چنشت تبدیل شده است. طبیعی است که به دلیل مواردی که ذکر شد، کشاورزی و باغداری در این روستا پررونق باشد و شغل اصلی مردمان این دیار. زنان روستا هم به کارهایی مانند گلدوزیهای سنتی روی پارچه، قالیبافی و تولید صنایعدستی روستا مشغولاند و همینکه بهار دامن سبزش را روی دشت و کوه پهن میکند به کوهپایه و کوهستان میروند و مشغول چیدن و بستهبندی داروهای گیاهی منطقه میشوند.
در این روستا خانهها کاهگلی است و سقفشان با پوشال پوشیده شده است. بقعه سید حامد علوی از نوادگان امام صادق (ع) از دوردستها به چشم میآید. شاید ارادت زیاد اهالی به این بقعه است که رنگ سبز را به رنگ اصلی روستا تبدیل کرده است و در همهجا از تنپوش دخترکان و پسران تا در و پنجره و پردهها این رنگ بیشتر از همه به چشم میآید. مردم این بقعه را به امامزادگان علوی هم میشناسند.
اگر در چنشت از چند کوچه بگذرید و زیر چند ساباط، خودتان را از آفتاب پنهان کنید و نگاهی به دورو برتان بیندازید، میبینید گلگلی و رنگارنگ پوشیدن تنها مختص دخترهای کمسنوسال نیست. آنجا پیر و جوان و مرد و زن رنگی پوشیدن را دوست دارند و اصلا چنشت را با همین رنگها میتوان شناخت.
در چنشت بیشتر از رنگ سبز و آبی در کنار هم استفاده میشود. آهنگران روی درِ خانههایی که چوبی نیستند، با الهام از طبیعت طرحهایی از گل و پرندههایی مانند طاووس، طوطی یا حیواناتی مانند آهو انداختهاند و آن را با سبز و آبی رنگ زدهاند. قبلترها حتی لباس مردان در عروسی با پارچههای گلدارِ رنگی دوخته و خانه تازه عروس و داماد باید با ترکیب شلوغی از رنگهای سبز و آبی تزیین میشد. پیراهن زنان شلیتههای چیندار خراسانی، قبای بلند، روسری و سربند و چارقدهای گلگلی و رنگارنگ است و در عروسیها کلاهی که به آن سکههای نقرهای دوخته میشود به این ترکیب اضافهمیشود. در چنشت در صندوقچه هر زن یک کلاه نقرهدوزی برای مراسم جشن و عروسیها پیدامیشود.
هرچه سن افراد بالاتر میرود، این کلاه سکههای بیشتری دارد. در سالهای گذشته، لباس مردان به دیگر لباسها شبیه شده، اما بعضی از بزرگان هنوز به لباس سنتی خود که شامل یک پالتوی بلند، شال سر و در برخی مواقع یک کلاه معمولی است، وفادار ماندهاند. تنوع رنگ در لباس محلی مردم به روستا جان داده است. پشت پنجره هر خانه پردهای سبز و رنگارنگ آویزان است و در هر خانهای را که باز کنید، ترکیبی از رنگهای سبز، آبی یا قرمز در رفتوآمدند؛ از متکا و پرده تا رختخواب و لباسها. رنگ در خانه چنشتیها یک عنصر حیاتی به حساب میآید و به همین دلیل است که میگویند چنشت، سرزمین رنگهاست.
آن قدیمها مردم چنشت بر این باور بودند که غار چهلچاه که در ضلع شمالی روستا قرار دارد، به هندوستان راه دارد و هرکسی بتواند راه پرپیچوخم غار را بپیماید، به گنج خواهد رسید. این روایت خیلیها را به چهلچاه کشانده که دست خالی برگشتهاند. به گفته تاریخ، قدمت این غار به ۱۴۰۰ سال پیش برمیگردد و درون آن آثاری از زندگی انسان مانند سفال، چوب و پارچه هم دیده شده است.
«رجبعلی لباف خانیکی» معاون سابق پژوهشی میراث فرهنگی خراسان جنوبی، ماجرای کشف غار چهلچاه و اجساد درون آن را اینطور روایت میکند: «گروهی از کوهنوردان بیرجندی به داخل چاه این غار وارد شده و اعلام کردند که اجسادی را در این چاه یافته و حتی جمجمهای را با خود بیرون آوردند. پس از این گزارش ما به همراه همان کوهنوردان وارد غار شدیم که ریسک بسیار بالایی هم داشت، چون کوه از نوع ریزشی بود و دالانهای متعددی داشت. در غار با بقایای اجساد تعدادی مرد و زن و کودک مواجه شدیم. زمانی که اجساد درون غار کشف شدند، تصمیم گرفتهشد که ورودی این غار ناشناخته بماند و کسی داخل نشود، چراکه هرگونه تغییر و جابهجایی این استخوانها اشتباهی بسیار بزرگ است؛ بنابراین مدخل غار را بستیم و تنها میراث فرهنگی میدانست که ورودی آن کجا واقع شد هاست، اما بعدا متوجهشدم که این غار پنهان باقی نمانده و به سرنوشت غار چِنشت دچار شده است.»
در ۲۵۰ متریِ چهلچاه، غار دیگری به نام چنشت وجود دارد که درازای آن به ۶۰ متر میرسد و عبور از این غار سخت است. در این غار بازماندههایی از اجساد، استخوانهای درهمشکسته انسان، چرخ نخریسی و ظروفی بسیار قدیمی به چشم میخورد که همگی نشانی از زندگی در روزگار کهن داشتند. گفتهمیشود اجساد سید حامد علوی و فرزندانش هم در سال ۶۱۴ هجری قمری از درون همین غار کشف شد و بعد به بقعهای که امروز چنشتیها آن را به بقعه امام زادگان علوی میشناسند، منتقل شد.
منبع: خراسان