کد مطلب: ۵۵۴۶۸۱
|
|
۱۱ دی ۱۴۰۲ - ۲۳:۴۴

سیدرضی؛ شهادتی مفقود الاثرانه

سیدرضی؛ شهادتی مفقود الاثرانه
سیدرضی آن‌قدر چشم در چشم سلیمانی شد تا بالاخره با همان شیوه‌ای که حاج‌قاسم با آن رفت، پر کشید. نزدیک‌های حرم با موشک حرامیان اسرائیلی و شهادتی مفقودالاثرانه.

به گزارش مجله خبری نگار/سعدا... زارعی: موقع بیان جمله آخر، بغضش ترکید و گفت «خدا از زبانت بشنود». کاملاً پیدا بود که غمی سنگین تار و پود وجودش را متأثر کرده است. یک سال گذشته بود و او هنوز لباس مشکی را از تن در نیاورده بود؛ پرسیدند چرا؟ گفت تا به قولش عمل نکند، از تن بیرون نخواهم کرد. حرفش کمی بوی لجبازی می‌داد، ولی نه. بی‌صبری‌اش، طبیعی بود، نمی‌خواست زیاد از «دوست قدیمی»‌اش که خود را مدیون او می‌دانست دور بیفتد. گاهی هم زیر لب غرغر می‌کرد؛ خودت گفتی «تو دیگر به درد ماندن نمی‌خوری، باید بروی» پس چه شد؟ چرا کمک نمی‌کنی؟ اشک جلوی دیدگانش را تار کرده بود، بلند شد رفت سمت پنجره، پرده را کنار زد، ولی پنجره را باز نکرد. معلوم بود دنبال هوای تازه نیست، دنبال «جای تازه» است.

بی‌حوصله برگشت در گوشه‌ای نشست و دست‌های خود را دور دو طرف صورتش گرفت. چشمانش بسته بود، معلوم بود در درونش غوغایی برپاست و دیگر چیزی او را قانع نمی‌کند. این حالت در او دقایق طولانی ادامه پیدا کرد. بعد از روی میز سوئیچ ماشین را برداشت و در دست خود فشار داد. مثل این‌که چیزی به ذهنش خطور کرده باشد. نزدیک‌ترین حدس این بود که نخواسته به چیزی که آن را مانع شهادت خود می‌دید، اهمیتی بدهد.

بار‌ها به او گفته شده بود «سیدرضی مواظب خودت باش». هیچ چیز او را به اندازه این عبارتی که مکرر شنیده بود، ناراحت نمی‌کرد. دوستانی به قاعده «حفاظت» به او توصیه کرده بودند، به هیچ وجه دمشق را امن نداند، حاج رضوان در همین دمشق ترور شده بود و «عبدا...» در نزدیکی‌های سفارت ایران ربوده شده و معلوم بود که موساد آدرس همه را دارد و این البته کار پیچیده‌ای هم نبود؛ چرا که این‌ها آدم‌های اطلاعاتی نبودند تا برای هر تماس یا حضورشان ده جور ملاحظه را ردیف کنند.

آدم‌های «نهضتی» بدون تماس فراگیر با افراد و رفت‌وآمد و تحرک، کارشان نمی‌شود و این همه تماس و رفت‌و‌آمد نمی‌تواند از چشم‌های سازمان‌های اطلاعاتی ولو این سازمان‌ها خیلی هم قوی نباشند، دور بماند... برای سید «سخت‌ترین» زمان موقعی بود که حاج‌قاسم بنا داشت وارد سوریه شود و این صحنه بین یک تا دو بار در هفته رخ می‌داد گاهی هم البته حضور حاجی در سوریه طولانی می‌شد و در جریان عملیات آزادسازی بوکمال به ۴۰ روز هم رسید که البته این هم جداگانه برای سیدرضی دردسر‌های خاص خود را داشت.

سیدرضی کار مدیریت انتقال افراد عادی، نیرو‌های مستشاری و شخصیت‌های سیاسی از فرودگاه تا شهر دمشق و انتقال به خطوط درگیری را با مهارت خاصی انجام داد، به گونه‌ای که در این دوران طولانی، آسیبی به افراد در حین انتقال وارد نشد و این سطح مهارت او را نشان می‌داد. سیدرضی البته در ۱۳۸۵ مشابه همین وظیفه را در بیروت هم انجام داده بود.

۳۳ روز جنگ، روز‌های حساسی را برای لبنان رقم زد و این در شرایطی بود که «مطارالدولی بیروت» زیر نفوذ و نظر آمریکا و سازمان سیا قرار داشت و این را هر کسی می‌دانست. در آن زمان سیدحسن نصرا...، فؤاد سینیوره نخست‌وزیر را قانع یا به او تحمیل کرده بود که به حزب‌ا... نیز در کنترل فرودگاه بین‌المللی بیروت نقش دهد. سیدرضی بدون آ ن‌که روند اداره فرودگاه بیروت را تغییر دهد، عملاً رفت‌وآمد‌ها را تحت کنترل گرفت و چک نیرو‌های مرتبط با حزب‌ا... را از کنترل آمریکا خارج کرد.

او شش سال بعد با کوله‌بار سال ۸۵ به سوریه آمد. معلوم بود که این‌جا سوریه است، لبنان نیست و چارچوب خود را می‌خواهد. سید این کار را به خوبی انجام داد. ساختار چابکی که او تدارک دید از عهده کار برآمد... سیدرضی در سوریه با تعداد محدودی دست به کار شد. یک نیروی او باید همزمان چندین کار موازی را بلد بود و انجام می‌داد؛ رزمندگی، مسئول پشتیبانی، مسئول تهیه گزارش‌ها، راننده و... در خیلی از مواقع یک نفر بود.

این مدل جنگیدن و حل مسئله شهید سلیمانی بود که در سیدرضی هم اثر عمیقی به جا گذاشته و او را تربیت کرده بود. سیدرضی آن‌قدر چشم در چشم سلیمانی شد تا بالاخره با همان شیوه‌ای که حاج‌قاسم با آن رفت، پر کشید. نزدیک‌های حرم با موشک حرامیان اسرائیلی و شهادتی مفقودالاثرانه. سیدرضی حاج‌قاسمی زندگی کرد، حاج‌قاسمی فکر کرد و حاج‌قاسمی شهید شد. نمی‌خواست ارباب ارباً ارباً شده را با بدن سالم ملاقات کند.

برچسب ها: شهید شهادت
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر