به گزارش مجله خبری نگار، «طی ملاقاتی با اسماعیل رائین در پاریس به وی توصیه شد که از طریق صادق قطبزاده [امام]خمینی را تشویق نماید که به امریکا عزیمت کند.» این جمله، فرازی از نامه سپهبد ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک به شاه در پایان مهرماه ۱۳۵۷ است که درباره آخرین اقدامات آنها برای ممانعت از اثرگذاری امام خمینی پس از هجرت به فرانسه نوشته شده است.
آن سفر، با توجه به لغو روادید میان ایران و فرانسه در آن مقطع، بدون اطلاع دستگاههای اطلاعاتی انجام شده بود و از این رو، در کمتر از یک هفته پس از این سفر، معاون اطلاعات خارجی ساواک، چهار روز به پاریس مسافرت و طی آن ملاقاتهایی با مقامات سرویس اطلاعاتی فرانسه، بویژه «کنت دومرانش» رئیس SDECE فرانسه انجام میدهد. این نامه ابتدا به ارزیابی شرایط امام در فرانسه و اطرافیان ایشان میپردازد. سپس طرح پیشنهادی الکساندر دومرانش برای ترور امام را مطرح و دلایل مخالفت خود را ذکر میکند و در آخر، اصلیترین پیشنهادش انتقال امام به امریکا است تا کنترل بهتری بر ایشان و اطرافیان او محقق گردد. آنچنان که آمد، گزینه پیشبرنده این پیشنهاد از نگاه سپهبد مقدم، اسماعیل رائین است که مأموریتش به وی ابلاغ شده و برای همکاری با نماینده ساواک در پاریس در این خصوص، قول مساعد داده است. با این حساب، جالب توجه خواهد بود که بدانیم او کیست؟
اسماعیل رائین با نوشتن کتاب سه جلدی «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» به شهرت رسید. کتاب او که مملو از افشاگری علیه فراماسونهای انگلیسی بود در میانه دهه چهل به چاپ رسید. از این رو، پاسخی به عطش گسترده جامعه ایران بود که اگرچه درک مستقیمی از دخالتهای مکرر انگلستان در امور داخلی کشور، از کودتای رضاخان تا اشغال خاک ایران در شهریور ۱۳۲۰ و بهصورت نزدیکتر، دسیسهچینی علیه ملی شدن صنعت نفت و کودتا علیه دولت مصدق داشت؛ اما سرپنجههای این اقدامات را نمیشناخت. این کتاب ابتدا در ایتالیا چاپ شد و پس از آن که عطش نسبت به آن فزونی گرفت؛ انتشارات امیرکبیر آن را در شمارگان گستردهای به چاپ رساند.
اسماعیل رائین، نفر دوم از سمت راست
اعتماد به رائین پس از انتشار این کتاب تا آنجا بالا گرفت که در یکی از اسناد ساواک میخوانیم، شهید آیتالله سعیدی در سال ۱۳۴۸ به شیخ حسین لنکرانی بهصورت خصوصی گفته بود که اگر اسماعیل رائین را میشناسید، او را درباره مطالبی که در مورد آقا نوشته است، سرزنش کنید. اشاره شهید سعیدی به نوشته وی در کتاب «حقوقبگیران انگلیس در ایران» بوده است که مدعی شده بود امام خمینی برای راه انداختن هیاهو در سال ۱۳۴۲، از انگلستان پول گرفته است. جالبتر، جواب مرحوم لنکرانی است که گفته است «این موضوع را حتماً به او تحمیل کردهاند، معهذا من به او تذکر لازم را خواهم داد.» او حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی توانست نزد شهید آیتالله قدوسی رفته و جواز انتشار کتابش را بگیرد، هرچند با تذکر مشاوران ایشان، به سرعت آن جواز نیز ابطال شد.
با توجه به فضای امنیتی میانه دهه چهل، اغلب در اینکه رائین خود نمیتوانسته مؤلف باشد، متفقالقول هستند. ابراهیم ذوالفقاری در این خصوص معتقد است اسناد کتابهای او، فراتر از اسناد موجود در بایگانیهای ساواک میباشد و با حمایت عوامل خارجی انجام شده و احتمالاً اسدالله علم هم در آن نقش داشته است. از اینرو او برای اینکه ارتباطات خود با عوامل خارجی را توجیه کند، با شمارههای رمز ۱۱۱ و ۱۴۹۸ به لیست حقوقبگیران ساواک پیوست. اسماعیل رائین که از حامیان اسرائیل بود و با شاپور ریپورتر ارتباط نزدیک داشت، زمانی دست به انتشار این کتاب زد که استاد اعظم لژهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی برای شرکت در مراسم تقدیس لژ بزرگ ایران، در تهران بودند.
عبدالله شهبازی هم درباره او معتقد است: اسناد و مدارک منحصر به فرد شاپورجی دستمایه تألیف رائین قرار گرفت و این طرح پیچیده حاصل اندیشه او بود که با دست اسدالله علم اجرا شد؛ بنابراین عجیب نیست که در مجموعه سه جلدی فوق مهمترین بخش تاریخ فراماسونری ایران، یعنی نقش اردشیرجی در آن، حذف شده و تنها در دو سه مورد نام وی به چشم میخورد و نام چهرههای مرموزی، چون میرزا کریم رشتی نیز به کلی حذف گردیده است. جالب آنجا است که طبق اسناد ساواک، خسروانی که از دوستان اسدالله علم بوده است، آشکارا نزد نمایندگان از اینکه نامش در این کتاب نیامده ابراز خرسندی کرده است.
جلد اول و دوم این کتاب در دومین روز بهمن ماه ۱۳۴۷، با اجازه وزارت فرهنگ و هنر توزیع شد که این اقدام، قبل از هر کس، بنابر دستور ریاست ساواک، به جعفر شریف امامی، رئیس مجلس سنا اطلاع داده شد. ۲۲ روز بعد، هنگامی که جلد سوم توزیع گردید، از طرف امیرعباس هویدا به ساواک دستور داده شد تا از توزیع آن، جلوگیری گردد.
تعداد کتب جمعآوری شده توسط ساواک به ۷۰۰ جلد رسید و در یکی از اتاقهای اداره کل سوم، جای داده شد و پس از آن تقاضا شد تا ۱۰ جلد آن نگهداری و بقیه معدوم شود. نصیری، اما از بین بردن کتابها را مشروط به کسب نظر از هویدا میکند. آنچه عیان است، آن کتاب هیچ وقت نایاب نشد و همچنان در دسترس است.
حتی در یکی از اسناد ساواک، به نقل از یکی از فعالان سیاسی حامی شاه، آمده است: «انتشار جلد سوم کتاب فراماسونری با اجازه سازمان امنیت و شخص شاهنشاه آریامهر علاقهمند به انتشار این کتاب بودهاند.
ناطق در پاسخ اینکه منظور از انتشار جلد سوم کتاب فراماسونری چیست گفت تمامی افراد متنفذ و سرشناس مملکت که هم اکنون در رأس مشاغل مهم مملکتی میباشند و نام آنها در این کتاب درج گردیده، به تدریج از کار برکنار خواهند شد، زیرا اعضای فراموشخانه بستگی کامل به سیاست انگلیس دارد و از سرسپردگان دولت مزبور در ایران میباشند.»
ارتشبد فردوست این راز را چنین بیان کرده است: «انتشار کتاب ۳ جلدی رائین ضربه سختی به فراماسونری ایران بود، زیرا اسامی بسیاری از آنها را افشا کرد. آیا رائین رأساً این کار را کرد یا به اشاره دستگاه خاصی؟ بعید به نظر میرسد که او رأساً به این کار مبادرت کرده باشد و به احتمال قریب به یقین چاپ آن از افشاگریهای امریکا بود. مسلماً منظور امریکا نشان دادن نفوذ انگلیس در دستگاه حکومتی ایران بود تا هم بدنامیها و کاسه کوزههای گذشته را سر فراماسونری و انگلیسیها بشکند و هم به تدریج تیپ قدیمی انگلیسی دولتمردان را منزوی کند و راه را برای قبضه مشاغل توسط تیپ جدید امریکایی باز کند. پس از این ماجرا، فراماسونها فشار آوردند و به ساواک دستور داده شد که کتابفروشیها مجاز به فروش جلد سوم نیستند و دو جلد قبلی هم حتیالامکان به وسیله ساواک جمعآوری شود. این کار عملی نبود و اشخاص علاقهمند هر ۳ جلد را داشتند. به علاوه ساواک نیز که تا حد زیادی سیاست امریکا را دنبال میکرد، تمایل جدی به این کار نداشت. معهذا، از ادامه کار رائین و انتشار جلدهای بعدی جلوگیری شد. پس از چندی لیستی به فرم پلی کپی و در تیراژ زیاد منتشر شد که در آن نام فراماسونهای امریکایی درج شده بود. البته تعداد اینها به مراتب کمتر از فراماسونهای انگلیسی بود و تا حدی که به خاطر دارم بین ۸۰ تا ۱۰۰ نفر بودند که همه مشاغل مهم و حساس داشتند، در حالی که رقم فراماسونهای انگلیسی تصور میکنم به ۲ هزار نفر میرسید.»
اسماعیل رائین در سال ۱۲۹۸ در بوشهر متولد شد. مدتی در اداره پست مشغول به کار شد و سپس در عرصه مطبوعات و خبرنگاری شروع به فعالیت کرد. کار خبرنگاری رائین در ابتدا به همان حوزه شهر بوشهر محدود بود، اما این فعالیت بتدریج گسترده شد و به همکاری با برخی از مطبوعات پایتخت نیز انجامید و در مجله تهرانمصور، آتش و اطلاعات مقاله مینوشت. بهدلیل انتشار خبری علیه رزمآرا از اطلاعات اخراج و در مجله روشنفکر فعالیت خود را از سر گرفت. قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، با حزب توده همکاری میکرد و از طرف حزب به جشنواره جهانی جوانان در بخارست اعزام شد. آثار رائین در ازای دریافت وجه از دربار یا محافل معین بود و اهداف مشخصی را پی میگرفت.
وی در سال ۱۳۳۶ مؤسسه جمعآوری اخبار و تأمین اخبار جراید را با کمک بهرام بوشهری تأسیس کرد. ساواک درباره عملکرد این مؤسسه معتقد بود، رائین به منظور کسب اخبار با طبقات مختلف مردم از جمله شخصیتهای داخلی و خارجی ارتباط میگیرد و با توجه به بصیرت و تیزهوشی ذاتی تحت پوشش مزبور اطلاعاتی نیز برای عوامل خارجی تهیه میکند.
بر اساس همین شناخت، ساواک با او مرتبط شد و آغاز همکاری او با ساواک از تاریخ ۱۲ /۱۱ /۱۳۴۲ با ماهانه ۱۰ هزار ریال و با نام مستعار «منوچهر» و کدهای ۱۱۱ و ۱۴۹۸ بود. او سپس ازهمکاران «اداره کل نهم ساواک» شد. ادارهای که محل تجمع نخبگان محسوب میشد. حتی گفته شده در همان کتاب جنجالیاش نیز، دستور صریح سرتیپ علوی کیا (معاون ساواک) مبنی بر اینکه «به رائین هر قدر ممکن است کمک شود» اخذ کرده بود. برادرش پرویز رائین در خبرگزاری آسوشیتدپرس مشغول و با او در تعامل بود. بنا به گزارش سفارت ایران در کویت، روزنامه «الرأی العام» در مورخه ۱۰ شهریور ۱۳۴۴ فاش ساخت شش نفر از روزنامهنگاران ایرانی ازجمله نماینده مجله تهران مصور [اسماعیل رائین]به اسرائیل سفر کرده و خود را از نمایندگان مطبوعات ایران معرفی کردهاند. رائین نامبرده از اعضای پایهگذار اتحادیه نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات بود و چندین دوره ریاست هیأت مدیره و عضویت هیأت اجرایی آن را به عهده داشت.
او، چنانکه در ابتدای این متن اشاره شد، تا آخر به شاه وفادار ماند و در ماههای واپسین سلطنت شاه، موضع خود را درباره شاه این گونه اعلام کرد که «اگر قرار باشد در تمام دنیا نوکری کسی را بکنم نوکری شاه را میپذیرم... کاری که شاه درباره اصلاحات انجام داده پیغمبر انجام نداده و به همین دلیل او را قبول دارم...» شاه نیز نسبت به نامبرده توجه ویژهای داشته و او را «از مراحم ملوکانه» بر خوردار میکرده است، بهعنوان نمونه در تاریخ ۱۳۴۹/۱۰/۲۳ اسماعیل رائین به منظور چاپ کتاب دریانوردی ایرانیان از پیشگاه محمدرضا پهلوی تقاضای مساعدت کرد که کتاب مزبور به چاپ رسید و مخارج آن (۲۵ هزار تومان) نیز توسط ساواک تأمین شد.
همچنین در دوران اقامت او در انگلستان همه هزینه زندگی او و زن و فرزندانش از سوی شاه پرداخت میشده است. رائین از دوستان نزدیک و دیرینه فراماسون معروف «فریدون آدمیت» بوده است و بنا بر سند بهدست آمده آدمیت هنگامی که سفیر کبیر ایران در شوروی بوده نامبرده را به سمت نماینده مطبوعاتی ایران در مسکو پیشنهاد کرده است.
رائین علاوه بر کتاب فراموشخانه، آثار متعدد دیگری همچون «انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت ایران»، «نخستین چاپخانه در ایران»، «در کرانههای کارون و شط العرب و اسناد تاریخی و حاکمیت ایران»، «من از بحرین آمدهام یا اسناد حقانیت ایران»، «ایرانیان ارمنی»، «دلالان بینالمللی نفت»، «میرزا ملکمخان زندگی و کوشش او»، «مورگان شوستر و اختناق ایران»، «پسران شوکت قشقایی»، «سفرنامه میرزا صالح شیرازی»، «حقوقبگیران انگلیس در ایران»، «هجوم امریکا به ایران ۱۹۶۸-۱۸۵۶»، «بمبسازان گرجی و قفقازی در انقلابهای ایران» و... نیز به رشته تحریر درآورد.
اسماعیل رائین که بهدلیل مخفی بودن همکاریاش با ساواک و رفتار آشکار او در افشای نام فراماسونرهای انگلیسی، گمان میکرد بعد از انقلاب دارای مقبولیت است؛ سعی به تقویت این بعد از رفتار خویش کرد. از جمله با مراجعه به دادستان کل انقلاب اسلامی، علیه انتشارات امیرکبیر بهدلیل تجدید چاپ بدون اجازه آثارش مقصر دانسته و تقاضای احقاق حق خود با رویکرد انقلابی میکند. مصاحبه مظفر بقایی درمصاحبه با دانشگاه هاروارد درباره مرگ او میگوید: «او را کتک زدند و زیر کتک سکته کرد. قبلاً دو بار سکته کرده بود. انتشارات امیرکبیر که [عبدالرحیم]جعفری رئیس آن بود، کتابهای او را بیاجازه تجدید چاپ میکرد. یک کتاب هم بدون اجازه چاپ کرده بود و رائین اعلام جرم کرده بود و پنج میلیون تومان ادعای خسارت کرده بود. بعد یک روز با وکیلش و بازپرس میروند به دفتر انتشارات امیرکبیر که دفاتر او را برای ادعانامه تأمین کنند. ایادی جعفری میریزند سرش و کتک میزنند.» در تاریخ دهم دی ماه ۱۳۵۸ مطبوعات نوشتند: «اسماعیل رائین نویسنده کتاب «فراماسونری در ایران» در مقابل شرکت انتشاراتی امیرکبیر ناشر این اثر، در زیر مشت و لگد دهها نفر معترض جان سپرد.»
عبدالرحیم جعفری مالک انتشارات امیرکبیر هم روایت مشابهی ارائه داده و میگوید: رائین با شکایت موفق شده بود او را تا رسیدگی «ممنوعالمعامله» کرده و حسابهای بانکی انتشارات امیرکبیر را ببندد. جعفری، اما از عدم فراموشی انقلابیون نسبت به مطالب وهنآمیز او علیه امام میگوید: «عدهای ازکارکنان مؤسسه که از توهین رائین به امام خمینی (ره) به خشم آمده بودند، وقتی متوجه آمدن او شدند، علیهاش شعار دادند و رائین که بارها دچار حمله قلبی شده بود، در اتاق رئیس دفترم حالش دگرگون شد و مرد. بهدنبال آن روزی که برای رسیدگی به پروندهام به دفتر آیتالله گیلانی، ریاست کل دادگاههای انقلاب اسلامی، در زندان اوین رفته بودم و بنا بود شاکیانم نیز طبق دعوت ایشان حضور داشته باشند، چون هیچ یک از شاکیان نیامدند، آیتالله گیلانی دستور مرخصی مرا داد و بنا شد که دیگر کسی مزاحمم نشود.»
منبع: ایران