کد مطلب: ۵۴۰۱۹۵
۱۵ آذر ۱۴۰۲ - ۰۲:۱۲

راز مهدی پنجه طلا توسط پدربزرگش افشا شد

همه چیز از روزی شروع شد که سارقان گوشی موبایل دختر جوانی را به سرقت بردند. پدربزرگ وقتی در جریان سرقت از نوه‌اش قرار گرفت، به تقلید از یک فیلم پلیسی تصمیم گرفت دستگاه شنود روی موبایل نوه‌ها و فرزندانش نصب کند و همین کار او اعضای باند مهدی پنجه طلا را لو داد.

به گزارش مجله خبری نگار، حدود ۲ هفته قبل مأموران پلیس در جریان سرقت موبایل پسری نوجوان قرار گرفتند.

شاکی به مأموران گفت: همراه دوستانم به پارکی در نزدیکی خانه‌مان رفته بودم که ناگهان چند نفر که صورت هایشان را با ماسک پوشانده بودند به سمت ما آمدند. یکی از آن‌ها چاقویی روی پهلویم گذاشت و با تهدید خواست گوشی موبایل گرانقیمتم را که به تازگی خریده بودم، به او بدهم. من هم از ترس جانم گوشی را به او دادم و بعد همراه همدستانش فرار کرد.

سرنخ مهم

با این شکایت، پرونده‌ای در دادسرای ویژه سرقت تشکیل شد و گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی تهران تحقیقات برای شناسایی و دستگیری سارقان را آغاز کردند. بررسی‌ها حاکی از آن بود که سارقان، اعضای یک باند مخوف هستند که به‌صورت سریالی دست به سرقت گوشی موبایل پسران نوجوان، زنان و افراد سالخورده در خیابان‌های خلوت یا پارک‌ها می‌زنند. در شرایطی که تلاش برای شناسایی این باند ادامه داشت پسر نوجوان (شاکی) همراه پدربزرگش راهی اداره پلیس شد تا سرنخ مهمی را در اختیار تیم تحقیق قرار بدهد.

پدربزرگ به مأموران گفت: چند‌ماه قبل سارقان، موبایل یکی از نوه‌هایم را در خیابان قاپیدند و فرار کردند. نوه‌ام که دختری جوان است پس از این اتفاق دچار ترس و اضطراب شدیدی شده بود. من خیلی فکرم درگیر این اتفاق ناخوشایند بود. یک روز که سرگرم تماشای یک فیلم پلیسی بودم، سکانس عجیبی را دیدم. در فیلم نشان می‌داد که دستگاه شنود در موبایل‌ها نصب می‌کنند. من هم تصمیم گرفتم دستگاه شنود خریداری کنم و روی موبایل تمام نوه‌ها و فرزندانم نصب کنم. این کار را انجام دادم تا اینکه چند روز قبل دزدان خشن موبایل نوه‌ام را در پارک به سرقت بردند. بعد از گذشت چند روز موبایل روشن شد و من به دقت صدا‌ها را گوش دادم. آنطور که فهمیدم نام یکی از سارقان مهدی پنجه طلاست.

پایان فرار

اظهارات پدربزرگ کافی بود تا اسرار باند سارقان فاش شود. مهدی پنجه طلا که یک دزد سابقه‌دار بود شناسایی شد و کارآگاهان ۲ روز قبل موفق شدند وی را در عملیاتی غافلگیرانه، به همراه ۱۱ نفر دیگر در مخفیگاهشان دستگیر کنند. اعضای این باند به اداره آگاهی منتقل شدند و تحقیقات برای کشف تمامی سرقت‌های آن‌ها ادامه دارد.

گفتگو

سرقت، ۳ ساعت پس از آزادی

مهدی معروف به پنجه طلا تخصصش سرقت گوشی است. او از جزئیات سرقت‌هایشان می‌گوید.

سوابق قبلی‌ات همه مربوط به سرقت موبایل است؟

بله. هربار که آزاد می‌شدم دوباره سرقت هایم را شروع می‌کردم. انگار معتاد سرقت شده بودم.

آخرین بار کی از زندان آزاد شدی؟

حدود ۳ یا ۴‌ماه قبل. اما درست ۳ ساعت بعد از آزادی سرقت را از سر گرفتم.

چرا به پنجه طلا معروفی؟‌

نمی‌دانم شاید، چون خیلی فرز هستم. البته خوش‌دست‌هم هستم. چون همیشه گوشی‌ها را در یک چشم برهم زدن سرقت می‌کنم. این لقب را بقیه سارقان روی من گذاشته‌اند. راستش را بخواهید خیلی از دزد‌ها برای کار کردن با من، سر و دست می‌شکنند.

پس با باند‌های مختلف کار می‌کردی؟

بستگی به سرکرده باند داشت. اگر طرف دست و دلباز بود و درصد بالایی می‌داد با او همکاری می‌کردم.

با چه شگردی سرقت می‌کردی؟

من معمولا گوشی طعمه هایم را می‌قاپیدم. طعمه‌ها را هم از میان زنان، نوجوانان و افراد سالخورده انتخاب می‌کردم. اعضای دیگر باند، اما شگرد دیگری داشتند. آن‌ها به محض شناسایی طعمه به سمت‌شان می‌رفتند و با چاقو آن‌ها را به قتل تهدید می‌کردند. سپس گوشی را می‌قاپیدند و فرار می‌کردند. من این شگرد را دوست نداشتم، چون با سلاح مخالفم. فقط قاپیدن شیوه و شگرد من است.

با گوشی‌های سرقتی چه می‌کردید؟‌

می‌فروختیم به مالخران. من در این زمینه تخصصی ندارم، من فقط گوشی می‌قاپم و سهمم را می‌گیرم.‌

می‌دانی الان چطور گیر افتادی؟

شنیدم که یک پیرمرد روی گوشی نوه‌اش شنود گذاشته و دست ما رو شده است. خانه‌ای که سرکرده باند در جنوب شرق تهران اجاره کرده، پاتوق ما خلافکاران بود. در آنجا جمع می‌شدیم و گزارش روزانه سرقت هایمان را می‌دادیم. بعد هر کس سهمش را می‌گرفت و می‌رفت. گاهی بعضی افراد شب را در پاتوق می‌ماندند و کرایه شب ماندنشان را پرداخت می‌کردند. من معمولا آخر شب برمی‌گشتم به خانه‌ام.

مجردی؟

با یکی از دوستانم خانه مجردی داریم و با هم زندگی می‌کنیم. او، اما خبر ندارد که من یک سارق حرفه‌ای هستم! فکر می‌کند پیک موتوری کار می‌کنم.

اعتیاد هم داری؟

گاهی به‌صورت تفریحی گل می‌کشم، اما معتاد آنچنانی نیستم. الان فقط از این ناراحتم که دوباره باید برگردم زندان. راستش از زندگی در زندان خسته شده‌ام و دلم می‌خواهد درست زندگی کنم. این‌بار توبه می‌کنم و دور خلاف را خط خواهم کشید.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر