به گزارش مجله خبری نگار/ایران: ۱۰ سال گذشت تا دختری کشته شد و قاتل کسی نبود جز دامادی که ازدواج اجباری داشت، اما قربانی جنایت، زن دومش بود که داستانی عجیب داشت.
مهرسال ۱۳۹۲ بود که مردی تحصیلکرده با مراجعه به کلانتری ۱۸ ذوالفقاری ادعا کرد همسرش که کارمند دانشکده نفت آبادان است برای خرید از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است و از مأموران خواست برای پیدا کردن همسرش به او کمک کنند.
بدین ترتیب مأموران پس از گرفتن مشخصات زن جوان تحقیقات را برای پیدا کردن سرنخی از سودابه ۳۵ ساله کلید زدند تا اینکه خیلی زود اهالی روستای ابوشانک در تماس با پلیس ۱۱۰ از ماجرای پیدا شدن جسد یک زن در نخلستانها خبر دادند و تیمی از مأموران برای تحقیق در صحنه جرم حاضر شدند.
بازپرس پرونده و تیمهای تخصصی پلیس با حضور در صحنه جرم و بررسی جسد پی بردند که هیچ اثری از کتک کاری، شکنجه و زخم و چاقو روی بدن زن جوان وجود ندارد و لباسهای خانگی زن جوان نشان از آن داشت که جسد قربانی جنایت پس از مرگ به نخلستان منتقل شده است.
این در حالی بود که هیچ مدرک شناسایی همراه زن جوان وجود نداشت و در این مرحله مأموران به سراغ پروندههای فقدانی رفتند و با توجه به مشخصاتی که مرد جوان به پلیس داده بود مشخص شد جسد زن جوان همان سودابه ۳۵ ساله است که شوهرش از ناپدید شدن ناگهانی او خبر داده بود.
مأموران در این مرحله به سراغ شوهر سودابه رفتند و از پیدا شدن جسد زنش خبر دادند که در این صحنه مرد جوان شروع به گریه و زاری کرد و از شدت ناراحتی به سر و صورتش میزد و سعی داشت با نقش پردازی خود را در ماجرای مرگ همسرش بیاطلاع معرفی کند.
تیم پلیسی که به رفتارهای مرد جوان مشکوک شده بودند پس از آرام شدن مرد جوان تحقیقات را آغاز کردند و این در حالی بود که این مرد وقتی خود را در تناقضگوییهایش گرفتار دید به ناچار لب به سخن باز کرد و به قتل همسرش اعتراف کرد.
مرد جوان که دیگر راهی جز اعتراف نداشت در خصوص پایان شوم ازدواج عاشقانهاش گفت: سودابه دختر همسایهمان بود و او را بارها در کوچه دیده بودم و به او علاقه پیدا کرده بودم تا اینکه ۱۰ سال قبل از خانوادهام خواستم برای خواستگاری به خانه سودابه بروند.
فکر میکردم، چون همسایه هستیم کسی با ازدواجمان مخالفت نمیکند، اما وقتی خانوادهام به خواستگاری سودابه رفتند با جواب منفی روبهرو شدند به همین خاطر من که بشدت ناراحت شده بودم تصمیم گرفتم با دختر دیگری ازدواج کنم که خانوادهام به خواستگاری دختر جوانی رفتند و خیلی زود با او ازدواج کردم و حاصل این ازدواج یک پسر شد، اما پس از چند سال و در حالی که پسری ۷ ساله داشتیم بخاطر مشکلاتی که در زندگی بین من و همسرم پیش آمده بود تصمیم به جدایی گرفتیم.
پس از طلاق از زن اولم، تصمیم به ازدواج گرفتم، ۱۰ سال از روز خواستگاریام از سودابه گذشته بود و فهمیدم که دختر همسایه هنوز ازدواج نکرده است به همین خاطر تصمیم گرفتم به خواستگاریاش بروم که این بار جواب مثبت از خانواده سودابه گرفتم و با هم ازدواج کردیم.
مرد جوان در خصوص روز قتل گفت: یک ماه قبل ازدواج کردیم و همه چیز خوب پیش رفت، اما بین من و سودابه اختلاف وجود داشت تا اینکه در درگیری خانوادگی که سر موضوع کوچکی بود سودابه را خفه کردم و، چون همسرم آسم داشت خیلی زود نقش بر زمین شد که از ترس برای اینکه راز قتل زنم پنهان بماند جسدش را داخل خودرویم گذاشته و در نخلستانها رها کردم و سپس به سراغ پلیس رفتم و داستانسرایی کردم.
این مرد ادامه داد: سعی داشتم با سناریوی ساختگی که همسرم گم شده و سپس به قتل رسیده است خودم را بیگناه معرفی کنم که راز این قتل خیلی زود فاش شد.
مرد همسرکش به زندان رفت و مراحل قانونی اجرا شد و مرد جوان از سوی دادگاه به قصاص محکوم شد، اما این حکم پس از چند سال و با مراجعه اولیای دم به دادگاه شکست و آنها رضایت خود را برای بخشیدن قاتل دخترشان اعلام کردند.
بنا بر این گزارش، عامل این جنایت خانوادگی پس از رضایت اولیای دم، پس از پایان دوران محکومیتش از نظر جنبه عمومی جرم، از زندان آزاد شد.