کد مطلب: ۳۷۷۶۵۵
|
|
۲۸ آذر ۱۴۰۱ - ۰۸:۴۱

این جا هنوز دهه ۶۰ است!

این جا هنوز دهه ۶۰ است!
محله‌ای در منطقه کهریزک، سال‌هاست که آدم‌هایش روزگار خوبی ندارند.

به گزارش مجله خبری نگار، این جا حاشیه شهر است. هوای این جا خوب نیست، حال آدم‌هایش هم خوب نیست. محله‌ای در منطقه کهریزک، سال‌هاست که آدم‌هایش روزگار خوبی ندارند. در همسایگی «تبایین» آلونک‌های توسری خورده کج و معوج که فقر و اعتیاد از سر و رویشان می‌بارد و به زور روی پای خود ایستاده‌اند، مدرسه‌ای است که شاهد و راوی حکایت‌های تلخی است، از دانش‌آموزانی که صبح مدرسه می‌آیند و از ظهر تا پاسی از شب سر کار می‌روند، دانش‌آموزانی که خانواده هایشان به اعتیاد مبتلا هستند و بدترین و سخت‌ترین روز‌ها را می‌گذرانند یا آن‌هایی که مجبورند قید درس را بزنند و برای کمک به تأمین مخارج خانواده بروند سراغ پادویی و دست‌فروشی.

شرق در گزارشی از حاشیه تهران می‌افزاید:مدیر مدرسه می‌گوید نوبت صبح ۷۰۰ دانش‌آموز مقطع متوسطه اول دارد و ۴۰۰ دانش‌آموز نیز در مقطع متوسطه دوم در نوبت عصر تحصیل می‌کنند. به گفته وی، در نوبت صبح از این تعداد، ۱۶۵ دانش‌آموز جزو خانواده‌هایی هستند که پدر و مادرشان از یکدیگر جدا شده‌اند و ۴۰ دانش‌آموز نیز یتیم هستند. بیش از ۳۰۰ دانش‌آموز نوبت صبح برای کمک به خانواده‌هایشان مجبورند بعد از تعطیل شدن از مدرسه، سر کار بروند. کلاس‌های مدرسه فرقی با کلاس‌های دهه ۷۰ و ۶۰ ندارد، همان‌طور ساده با نیمکت‌های چوبی رنگ و‌رورفته‌ای که گاهی زهوارشان در می‌رود. مدیر مدرسه می‌گوید‌ای کاش همه مشکلات ما نبود کاغذ و نیمکت و دستگاه کپی و تامین ماژیک برای تدریس بود.

«ما هر هفته شاهد هستیم خانواده‌هایی می‌آیند و می‌خواهند پرونده فرزندشان را بگیرند. ساعت‌ها با خانواده دانش‌آموز صحبت می‌کنیم که اجازه بدهند فرزندشان درس بخواند تا آینده درست و حسابی داشته باشد، ولی آن‌ها گوش‌شان بدهکار نیست؛ چراکه فشار اقتصادی، آن‌ها را به مرز نابودی رسانده و چاره‌ای جز این کار ندارند تا دست‌کم بخشی از مخارج خانواده تأمین شود. ما بچه‌هایی داریم که از مناطق مختلف شهر تهران به دلیل تورم‌های پی‌درپی مجبور به کوچ به کهریزک شده‌اند، بیشتر آن‌ها فرزند طلاق هستند و با مادر خود زندگی می‌کنند و مجبورند کار کنند تا خرج خود و مادرشان را دربیاورند».

آقای الف سفره دلش را باز می‌کند؛ از خودکشی هفت دانش‌آموز قدیمی‌اش در طول دو سال گذشته برایمان می‌گوید، از افزایش مصرف سیگار بین دانش‌آموزهایش و این که برخی از آن‌ها در خانه توسط پدر یا اعضای خانواده که اعتیاد دارند، شکنجه یا تنبیه می‌شوند.

مدیر مدرسه به زندگی تلخ یکی دیگر از دانش‌آموزانش اشاره می‌کند و می‌گوید: «این پسر به نام «حسن» ۱۳ساله است، مادرش چند سال پیش در جوانی از دنیا رفته و او با پدر و برادرهایش زندگی می‌کند. همگی اعضای خانواده معتادند و حسن را مجبور کرده اند درس نخواند و صبح تا شب کار کند تا پول مواد خانواده تأمین شود. این بچه ظهر تا شب سر کار می‌رود و برادر بزرگ‌ترش همه پول‌ها را از او می‌گیرد و حتی پولی برای نان خریدن برایش نمی‌ماند. حسن یک سال است که تقریبا بیسکویت خورده و به‌شدت از سو‌ءتغذیه رنج می‌برد».

گشت کوتاهی در چند کلاس درس، مرا با نوشته‌های عجیبی که شاید نشان از حالت‌های روحی و روانی برخی دانش‌آموزان دارد، روبه‌رو می‌کند. روی دیوار بعضی از کلاس‌ها با خودکار آبی، قرمز و سیاه جملاتی نوشته شده است. روی یکی از دیوار‌ها نوشته شده «لعنت به این زندگی»، «تنها، ولی وحشی» و... بعضی از جملات آن‌قدر تلخ یا زشت هستند که نمی‌توان به آن‌ها اشاره کرد.

برچسب ها: شهر تهران فقر
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر