به گزارش مجله خبری نگار/ایران: برای ما تئاترخواندهها نام پیتر بروک یعنی یک زیست تئاتری. همیشه استادهای تعزیه سر کلاسهایمان میگفتند همین آقای بروک از تعزیه ایران کلی استفاده کرده است، اما هرگز نفهمیدم سهم ما از این میراثی که خودمان داریم چیست یا برای تعزیه چه کردهایم یا اصلاً براساس تعزیه چه خلاقیت و نوآوریای کردهایم. حتماً هستند دوستان تئاتریای که از تعزیه استفاده کردهاند، اما انگار بروک یک چیز دیگر است که هست.
اما همین چند روز پیش بروک در ۹۷ سالگی مرد. اصلاً انگار حتی اگر نزدیک به یک قرن هم زندگی کرده باشی برای برخی آدمها کم است. اتفاقهایی که در تئاتر رقم میزند و میراثی که از خودش به جا میگذارد جذاب است. مخصوصاً برای ما ایرانیها که نام بروک برایمان نوعی نزدیکی و صمیمیت هم در خودش دارد. همه اینها را نوشتم تا برسم به جملهای از او که این روزها ذهنم را درگیر خودش کرده است. او گفته: «واقعیت کلمهای است با معانی متعدد.» وقتی این جمله را خواندم ذهنم هزار جا رفت و فکر کردم چقدر این جمله دقیق و درست است.
اصلاً وقتی وارد تئاتر و داستان میشویم این واقعیت از جاهای مختلف و به شکلهای مختلفی ظهور میکند. وقتی یک روایت را از زبان چند نفر با اختلافهایی میشنوید با خودتان میگویید بالاخره کدامیک دارد حقیقت را میگوید؟ اینجا یکی از جاهایی است که درام و داستان اتفاق میافتد. همین تعلیق و اینکه بالاخره ماجرا چیست؟ شما تنها یک کلمه با لفظ واقعیت شنیدهاید، اما واقعیت کدام است؟ حتی وقتی خود ما با یک ماجرا درگیر میشویم و میخواهیم آن را روایت کنیم با واقعیتهای زیادی مواجه میشویم. آیا ذهن ما راوی واقعیت است یا ذهن ما واقعیت و خیال را در هم میکند و واقعیت را با چاشنی تخیل ارائه میدهد؟ این اعجاز واقعیت است. اعجازی که بروک آن را کلمهای با معانی متعدد میداند.
بالاخره چه کسی راست میگوید؟ همین امروز صبح در مترو داشتم به یک موضوع تاریخ گذشته در زندگیام فکر میکردم و به یک جایی رسیدم که فکر کردم این روایتی که در ذهن من است و برایم اتفاق هم افتاده بعد از گذشت چندین ماه چه بلایی سرش آمده؟ ذهن من آنطور که دلش میخواهد این داستان را برای خودم تعریف میکند. انگار یک بخشهایی را دوست نداشته باشد و یک بخشهایی دوست داشته اتفاق بیفتد و نیفتاده، اما تلاش میکند که به من بقبولاند که اتفاق افتاده است.
همینجاهاست که بهگمان من درام و داستان شکل میگیرد. چرا آدمها مدام با خودشان حرف میزنند؟ تکگوییهای درونی نتیجه چیست؟ نتیجه همین جدالهای ذهن با خود است برای کشف واقعیتی که اصلاً معلوم نیست چه معنیای دارد. اینجاست که شگفتزده میشوم از یک جمله و فکر میکنم اگر بروک تنها و تنها یک چیز برای من داشته باشد همین جمله است که ساعتها و ساعتها میتوانم دربارهاش فکر کنم و با خودم کلنجار بروم و بگویم این آقای بروک عجب آدمی است. اما چیزی که در این آدم خیلی عجیبتر است تجربی بودن اوست. او همیشه تجربهگرا بود و اصلاً از تجربه کردن هراس نداشت. خیلیها میترسند تجربه کنند انگار اگر چیزی غیر از آنچه بلد هستند را اجرا کنند آسمان و زمین جابهجا میشود، اما اگر همین تجربههای پشت به پشت نباشد که هنر بیمزه و بیروح میشود. دوم ژوئیه ۲۰۲۲ روز خاموشی یک تجربه نزدیک به صد ساله است که ما ایرانیها هم از این تجربه سهمی برداشتهایم.