کد مطلب: ۲۷۲۶۴۲
۲۶ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۷:۲۵

بازگشت از مرز خلاف!

حدود شش ماه قبل وقتی از مدرسه بیرون آمدیم، دوستم یک بسته سیگار از جیبش درآورد و به من هم تعارف کرد. با تعجب به او گفتم تا به حال سیگار نکشیده ام. اگر پدرم بفهمد مرا می‌کشد، ولی «کیهان» مرا بچه ننه و ترسو خواند. در این شرایط بود که ...

به گزارش مجله خبری نگار به نقل از خراسان، این‌ها بخشی از اظهارات نوجوان ۱۷ ساله‌ای است که به اتهام فرار از منزل به کلانتری شفای مشهد هدایت شده بود. این نوجوان که هنگام استعمال سیگار در یکی از فضا‌های سبز شناسایی شده بود، درباره ماجرای فرارش از منزل به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:

فرزند اول خانواده هستم و پدرم کارمند یکی از ادارات دولتی است. از همان دوران کودکی با پدر و مادرم رابطه خوبی داشتم و همواره به اصرار پدرم در هیئت‌های مذهبی شرکت می‌کردم و با او برای نماز به مسجد می‌رفتم، اما زمانی که وارد دبیرستان شدم، آرام آرام ارتباطم با پدرم کمتر شد چرا که او رفتار‌های مرا زیر ذره بین گذاشته بود و همه دوستانم را زیر نظر داشت و حتی رفت و آمدهایم را با دقت بررسی می‌کرد. من هم که نزد دوستانم خجالت می‌کشیدم از این وضعیت به شدت ناراحت بودم و دوست داشتم اوقاتم را با دوستانم بگذرانم و با آن‌ها به تفریح و خوش گذرانی بروم.

با آن که پدرم در دو شیفت کاری تلاش می‌کرد تا رفاه من و برادر کوچک ترم را تامین کند، ولی من احساس سرخوردگی داشتم چرا که نزد دوستانم تحقیر می‌شدم. از روزی که پدرم اجازه نداد من آن طوری که دوست دارم لباس بپوشم و موهایم را آرایش کنم تا او نزد همسایه‌ها و بستگانمان خجالت نکشد، من هم در برابرش موضع گرفتم و به لجبازی با او پرداختم. از مدتی قبل نیز اصرار می‌کردم که برایم یک دستگاه موتورسیکلت بخرد، ولی او با بیان این که گواهی نامه ندارم و اگر خدای ناکرده حادثه‌ای رخ بدهد زندگی مان نابود می‌شود، از خرید موتورسیکلت خودداری کرد. من هم که نزد دوستانم از خرید موتورسیکلت سخن گفته بودم، حالا خجالت می‌کشیدم و به همین دلیل دیگر نمی‌خواستم با پدرم ارتباطی داشته باشم. در این شرایط بیشتر اوقاتم را با کیهان می‌گذراندم که همکلاسی ام بود. پدر و مادر کیهان طلاق گرفته بودند و او هر طور که دوست داشت زندگی می‌کرد.

از آن روز به بعد نوع پوشش من تغییر کرد و دچار افت تحصیلی شدم، ولی چیزی برایم اهمیت نداشت. حدود شش ماه قبل نیز وقتی کیهان اولین سیگار را تعارفم کرد و مرا بچه ننه خواند، بلافاصله سیگار روشن را از دستش گرفتم و از آن روز به بعد روزی یک بسته سیگار می‌کشیدم تا این که بالاخره با وسوسه‌های کیهان از خانه فرار کردم و به طور مخفیانه در پشت بام منزل آن‌ها می‌خوابیدم تا به راحتی سیگار و حشیش مصرف کنیم، اما امروز وقتی در کلانتری پرونده پسرانی را دیدم که از خانه فرار کرده و به سرگذشت وحشتناکی دچار شده اند، تازه فهمیدم که قدم در بیراهه گذاشته ام و از بهترین دوستانم که پدر و مادرم بودند، خیلی دور شده ام چرا که چیزی نمانده بود مواد مخدر صنعتی را هم تجربه کنم و.... هنوز سخنان نوجوان ۱۷ ساله ادامه داشت که پدرش سراسیمه و با چهره‌ای نگران وارد کلانتری شد و پسرش را در آغوش کشید. در این هنگام «سعید» دست پدرش را بوسید و با عذرخواهی از او قول داد که دیگر هیچ گاه منزل را ترک نکند و به نصیحت‌های پدرش گوش بدهد. در همین حال و با پیشنهاد مشاور کلانتری قرار شد سعید مدرسه اش را نیز عوض کند تا دیگر هیچ ارتباطی با کیهان نداشته باشد.

گزارش حاکی است، در حالی که سعید سیگارهایش را درون سطل زباله سرازیر کرده بود، با صدور دستوری از سوی سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفا) تحویل پدرش شد و تلاش مددکار اجتماعی برای نجات کیهان از این اوضاع اسفبار با هماهنگی مشاوران مدرسه ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر