به گزارش مجله خبری نگار، وقتی به سی و چند سال پیش که وارد تئاتر حرفهای شدم فکر میکنم، به راحتی میتوانم بگویم خیلی از امتیازاتی را که آن زمان توسط هنرمندان فعال، حتی مورد انتقاد قرار میگرفت از دست دادهایم و به نظر میرسد که رفع مشکلات فعلی شغل ما بدون ارزیابی این مسیر طولانی ممکن نخواهد بود؛ مسیری که همه جشنوارهها آن را پیمودند و اجراها، بودجه، امکانات و سیاستهای هنری در این مسیر طولانی که برای هر برنامهریزی بیش از حد زیاد است، دستخوش تغییر و پسرفت شده است.
ابتدا به بهانه رها شدن از انحصارات، رانت، امکانات ناعادلانه، جشن هنر، کارگاه نمایش، اداره برنامههای نمایشی و غیره، محدودیتهایی برای عدهای ایجاد شد تا راه را برای علاقهمندانی که فکر میکردند خلاقیتشان به دلیل نبود امکانات برابر ناکام مانده است، باز شود. مدیران هم همراه بودند و هنوز رگههای ساختار تولید تئاتر در بدنه مرکز هنرهای نمایشی به عنوان تنها ارگان حامی تئاترها موجود بود. کارگاههای دکور و لباس، آرشیوهای لباس و آکسسوار، پرداخت تمامی هزینههای نمایشها با ناظر خرید، چاپ پوستر و بروشور، تبلیغ و پلاکارد و نوشتن آنها، همه جزو وظیفه مرکز هنرهای نمایشی محسوب میشد و بعد کمکم سریال زیر با سکانسهایی که به آنها اشاره میکنم، نوشته شد و به اجرا درآمد:
- انجمن نمایش تأسیس شد.
- کارشناسان هنری و فارغالتحصیلان دانشگاهها برای تدریس و برگزاری کارگاههای آموزشی با کمک انجمن نمایش به شهرستانها رفتند و کمکم کارمندان جای آنها را گرفتند.
- بودجه انجمن نمایش برای تولید افزایش یافت، از فارغالتحصیلان حمایت شد و در قالب دستمزد ماهانه گزارش کار تعریف شد.
- زمینه اجراهای عمومی از دل جشنواره فجر مطرح شد و تنها راه اجراهای عمومی، شرکت در جشنواره بود. همچنین مسابقه دوستی با مدیر، کارگردان، بازیگران و اشخاصی که میتوانستند ضامن اجرا باشند، شروع شد.
- بودجه نمایشها و دستمزد هنرمندان با ارزیابی مدیران سالنهای تئاتر شهر و مرکز، تعیین و پرداخت شد؛ بنابراین در انتخاب عوامل گروههای نمایش دخالت مدیران باب شد و همه مجبور شدند تمکین کنند، زیرا ضمانت اجرایشان در دست آنها بود.
- رسم جدید شرکت در جشنواره از اجراهای عمومی مطرح شد. جشنواره پاسخگوی کسی نبود و تعهدات از بین رفت. بدین ترتیب مسابقه اجراهای عمومی شروع شد و شاید بسیار دردناک و بیرحمانهتر، زیرا کارگاههای حامی تولید تئاتر، آرشیوها و امکانات تولید از بین رفت و یا تغییر کاربری داد و تصمیم گرفته شد مستقیماً به گروههای نمایشی پول بپردازند و آنها خودشان به دنبال تهیه و تولید اقلام تخصصی اجراهای تئاتر باشند که در این میان شورای ساخت این رقم را تعیین میکرد و برای دستمزدها «قرارداد تیپ» مصوب خانه تئاتر مورد استفاده قرار گرفت.
- تالار وحدت غیرانتفاعی شد و یکشبه تبدیل به بخش خصوصی گردید که هم بودجه داشت و هم اماکن متعلق به تئاتریها را اجاره میداد، حتی پارکینگ «تالار وحدت» هم پولی شد.
- کارگردانانی که فروش بالا داشتند با همکاری مدیران وقت و با اتکا به گیشه، ورود تهیهکننده به تئاتر را میسر کرده و کمکهای دولتی را رد کردند، تا به جای اینکه فروش بالای گیشه به صندوق انجمن نمایش واریز شود، متعلق به گروه اجرایی باشد.
- کم کم شورای ساخت به شیوهنامه تبدیل شد. قرارداد تیپ از بین رفت و به اختیار و سلیقه مدیران وقت، به هر نمایش کمک هزینهای به اندازه کسر ناچیزی از هزینهها داده شد.
- شیوهنامه از بین رفت و گروهها موظف شدند خودشان هزینههای تولید و اجراهایشان را بپردازند. ورود تهیهکنندهها برای تأمین هزینههای اولیه نمایشها مجاز گردید و سِمت جدیدی به نام تهیهکننده و مدیر تولید و مجری طرح، از سینما وارد تئاتر شد بدون اینکه کمپانی یا شرکت تئاتری در این میان وجود داشته باشد.
- برای اینکه متقاضیان روزافزون اجراها، سرپناهی داشته باشند و اداره کل هنرهای نمایشی کمتر مسئول و پاسخگو باشد، سالنهای خصوصی دایر شد، چرا که سالنهای دولتی در حال پیوستن به بازار تجارتی بود.
- بدنه اداری تئاتر، بخصوص شورای نظارت و ارزشیابی، روزبهروز بزرگتر شد، زیرا برای کنترل آمار زیاد، اجراهای هر شب نیاز بود.
- دیگر هیچ معیار سنجش قابل اعتمادی برای کمک به هزینههای نمایشها وجود نداشت و ندارد.
- تئاتر کودک و نوجوان نیز به تبع آن دچار دستورالعملهای اداری و پراکندهگویی شد.
- وقتی مدیران جدید دیدند نمیتوانند پاسخگوی تقاضاها باشند و بهترین کار هرج و مرج و بیقاعده بودن است، بنابراین مسئولیت اصلی خود را فراموش کردند. این وظیفه و مسئولیت ویژه ارتقای بودجه، تقسیم عادلانه امکانات دولتی و تشکیل ساختار و سازمان قابل اعتماد است.
مگر نه این است که تئاتر ما متشکل از هنرمندانی اعم از نوکاران و با تجربهترها و مدیران هنری سالنها و ارگانهای حامی تئاتر است. ما از هم دوریم و تا زمانی که به منافع مشترک نیندیشیم در تئاتری که همه، خود را دوست آن میدانیم غرق خواهیم شد. باید شرایطی فراهم شود که متقاضی کار در بازار بیدر و پیکر تئاتر امروز رها نشود، برای هر کس در هر موقعیتی امکان فراگیر وجود داشته باشد و به آن احترام بگذاریم. سلسله مراتب کار هنری باید مراحل استاد و شاگردی سنتی خود را هم حفظ کند ولی در این شرایط ممکن نیست، زیرا مسابقه با اوزان نابرابر روی رینگ جریان دارد و در این مسابقه نابرابرعدهای همیشه بازنده هستند.
از این تاریخچه این طور برمیآید که در دورههای مختلف عدهای آمدند و گروه قبلی را از دور خارج کردند و دوباره دو، سه سال بعد افراد جدید، قبلیها را سرکار آوردند و تعدادی را حذف کردند و این چرخه همچنان تکرار میشود.
همانطور که میدانیم نقش مدیریت تئاتر بسیار حیاتی است، زیرا تئاتر ما وابسته به حمایتهای دولتی است. وظیفه مدیران این نیست که مسابقه راه بیندازند و طرف برنده را بگیرند. مسابقهها را تعطیل کنید. در غیر اینصورت هر چقدر تلاش کنیم تا تئاتر خودکفا شود، امکانپذیر نخواهد بود، چرا که این یک نیاز اجتماعی و هنری است و احتیاج به حمایت دارد.
ورود بازیگران چهره، تهیهکنندهها، سرمایههایکلان، جشنوارهها و سمینارهای مختلف عالی است، ولی این همه داستان نیست. قرار گرفتن و جلوه دادن آن به عنوان الگوی غالب غلط است.
اینها که خودکفا هستند، بیایید فکری به حال بدنه بکنید. اینها هیچکدام داروی درد نیست. وظیفه مدیرفرهنگی این است که در دایره سرمایهداران خصوصی تئاتر گرفتار نشود. وظیفه مدیر فرهنگی این است که نگذارد تئاتر توپ بازی ناعادلانه شود و تماشاگر آن باشد.
منبع: ایران-مریم کاظمی-بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون