به گزارش مجله خبری نگار،چرا بعضی اوقات که به یک منظرۀ طبیعی یا حتی به یک شیء مصنوعی (مثلا یک پریز برق) نگاه میکنیم، آن را به صورت چهرۀ یک انسان یا یک تصویر آشنای دیگر تصور میکنیم؟
این حالتی است که روانشناسان آن را «پاریدولیا» (pareidolia) مینامند. پاریدولیا به حالتی اشاره دارد که انسانها در اطلاعات کاملاً تصادفی الگوهایی آشنا را تشخیص میدهند. به زبان ساده، این یعنی مغز شما سعی میکند از چیزهای نامنظم و تصادفی، شکلهای آشنا بسازد و مثلا در شکل تصادفی یک صخره، شکل آشنای یک چهره را ببیند.
جالب این است که این پدیده تنها محدود به «دیدن» نیست. گاهی اوقات افراد صداهای تصادفی را هم بهعنوان چیزی معنادار مثل کلمات یا موسیقی میشنوند، حتی اگر در واقعیت چنین چیزی وجود نداشته باشند. برای مثال اگر در یک جنگل در حال قدم زدن باشید، ممکن است صدای وزش باد در لابهلای شاخهها، مثل صدای خنده یا ناله به گوش شما برسد.
اما چرا مغز این کار را میکند؟ مغز شما به طور طبیعی تلاش میکند تا به محیط اطرافش «معنا» بدهد و این کار را با استنتاج و حدس زدن انجام میدهد. معمولاً اطلاعاتی که از طریق حواس دریافت میکنیم خیلی کامل و واضح نیستند و به همین دلیل مغز سعی میکند با وصل کردن نکات مختلف، تصویری معنادار از دادههای حسی بسازد.
اگر این کارکرد مغز وجود نداشت، شما نمیتوانستید چهرۀ دوستانتان را در هوای تاریک تشخیص بدهید، زیرا در تاریکی، بخشی از تصویر چهره پنهان میماند و مغز باید «حدس بزند» که در آنجا چه چیزی وجود دارد.
در گذشته، برخی روانشناسان تصور میکردند که پاریدولیا اگر زیاد اتفاق بیافتد نشاندهنده ضعف قضاوت یا حتی در شرایط افراطی نشانهای از جنون است. در واقع تحقیقات هم نشان دادهاند که افرادی با قابلیت زیاد برای پاریدولیا، تمایل بیشتری هم به پذیرش نظریات توطئه و سناریوهای عجیب و اثبات نشده درباره وقایع مختلف دارند.
اما در سالهای اخیر، دیدگاه جدیدی نیز به وجود آمده که بر اساس تحقیقات انجام شده، پاریدولیا را با «خلاقیت» مرتبط میکند. آزمونها نشان دادهاند که کسانی که تمایل بیشتری به دیدن الگوها و تصاویر معنادار در محیطهای تصادفی مثل ابرها یا سنگها دارند، در آزمونهای خلاقیت نیز بهتر عمل میکنند. به عنوان مثال، این افراد در یافتن استفادههای جدید برای اشیای معمولی موفقتر هستند.