به گزارش مجله خبری نگار،اضطراب بیماری گاهی اوقات طاقتفرسا و ترسناک است؛ اما میشود با آن کنار آمد. برخی از روشهای درمانی رایج وجود دارند که معمولاً از آن استفاده میشود. انتظار داریم این راهکارها در کمک به مراجعانی که با افکار مزاحم و وسواسی درباره وضعیت سلامت جسمانی خود دستوپنجه نرم میکنند هم مؤثر باشد. در ادامه هفت مداخله درمانی و نحوه اجرای آنها برای کمک به آنها آمده است.
شاید درمان شناختیرفتاری خط اول درمان اختلالات اضطرابی از جمله اختلال اضطراب بیماری (IAD) باشد. از آنجایی که به مراجعین میآموزد نتیجهگیریهای اضطرابمحور خود را زیر سؤال ببرند و به چالش بکشند، به ایجاد شواهدی برای بیاعتبارکردن افکار مضطرب اجازه میدهد. بهطور ساده شاید به این شکل انجام شود:
آنچه اتفاق افتاده است: فرد درد قفسه سینه را تجربه میکند.
فکری که بهصورت خودکار میآید: «من دچار حمله قلبی شدهام و باید با اورژانس تماس بگیرم.»
چالشی برای تفکر خودکار: «من هیچ علائم فیزیکی دیگری را تجربه نمیکنم. خیلی وقتها هم سوزش سر دل دارم. ناهارم هم تند بود.»
فکر تطبیقی جدید: «به احتمال زیاد دچار حمله قلبی نمیشوم و این ناراحتی فیزیکی که احساس میکنم، ارتباطی با حمله قلبی ندارد. احتمالاً دچار سوءهاضمه شدهام. در حال حاضر، نیازی به خدمات اورژانسی ندارم.»
این نوع «توقف فکر» و گفتوگوی چالشی که سنگبنای درمان شناختیرفتاری است، به فرد کمک میکند عجله نکند و سیل افکار خودکار را کاهش دهد که بهدنبال یک علامت فیزیکی غیرمنتظره و ناراحتکننده رخ میدهد.
رفتاردرمانی عاطفیمنطقی که شاخهای از درمان شناختیرفتاری است، بر «پذیرش بیقیدوشرط» خود، زندگی و موقعیتهایمان از طریق دریچهای عقلانی و نه احساسی تمرکز میکند. این درمان به افراد میآموزد که برای رسیدن به دیدگاهی منطقیتر و معقولتر از یک موقعیت ناخوشایند، با افکار غیرمنطقی «مقابله» کنند. از آنجا که الگوهای شناختی فرد مضطرب اغلب فاقد منطق هستند، REBT در بازیابی و ارتقای روشی سالمتر و جایگزین برای نگاهکردن به یک موقعیت مفید است.
DBT به بیماران کمک میکند تا یک «محل میانی» شناختی بین ذهن هیجانمحور و ذهن منطقگرا پیدا کنند. ازآنجاییکه اضطراب اغلب مبتنی بر احساسات است، تمایل دارد منطق و تفکر منطقی را نادیده بگیرد. این فکر میتواند منجر به واکنشهای رفتاری ناسالم شود. یادگیری و اجرای مهارتهای DBT میتواند به مراجع کمک کند تا احساسات ناراحتی را به جای اینکه مجبور باشد به آنها واکنش عاطفی نشان دهد، تحمل کند.
در مورد IAD، اگر مشتری یاد بگیرد که به دنبال یک احساس ناراحت کننده، شناخت خود را کند کند، فرصت بیشتری برای استفاده از منطق برای رسیدن به یک پاسخ رفتاری مناسب دارد. برای بیمار IAD، این ممکن است به معنای تفاوت بین جستجوی مراقبتهای اضطراری غیر ضروری و داشتن پاسخ معقول تر، مانند برنامه ریزی برای ویزیت پزشک در آینده نزدیک باشد. DBT به مشتریان میآموزد که کار کنند و از طریق "ذهن خردمند" خود، همپوشانی سالم ذهن عاطفی و ذهن منطقی، پاسخ دهند.
کلمه سوماتیک از لاتین به معنای «از یا مربوط به بدن» است و به هر چیزی اشاره دارد که به بدن مربوط میشود. سوماتیکدرمانی یا درمان تجربه جسمی مفهومی چتری است که شامل تعدادی مداخلات مبتنی بر بدن مانند مدیتیشن، یوگا، ورزش بدنی، رقص یا حرکتدرمانی، تمرینات تنفسی و ماساژ است. درمان تجربه جسمی اهمیت ارتباط مغز و بدن را برجسته میکند و گزینه درمانی مناسبی برای کمک به افرادی است که با اضطراب بیماری دستوپنجه نرم میکنند. بهطور کلی، مهارتهای درمان تجربه جسمی را میتوان بهکمک درمانگر یا مشاور آموزش داد.
این یک باور بودایی است که اضطراب «در آینده زندگی میکند» و اهمیت توجه و حضور در لحظه را نمیتوان در درمان IAD نادیده گرف. ذهنآگاهی به مراجعان میآموزد که «چه میشود اگر» را با «چیست» جایگزین کنند. در مثالی که در ابتدای متن آمد، تفکر «چه میشود اگر» این جمله را میسازد: «قفسه سینهام سفت میشود و این بدان معناست که من یک حمله قلبی خواهم داشت»؛ درحالیکه اگر «چیست» را جایگزین کنیم، این جمله به دست میآید: «در حال حاضر در این لحظه سینهام احساس سفتشدن میکند.» اندیشه «آنچه هست» صرفاً تصدیق چیزی است که در حال رخدادن است، بدون اینکه فرض یا نتیجهگیری خاصی داشته باشیم. از طریق تصدیق احساس خود در لحظه، میتوانیم بهجای اینکه از نظر احساسی یا رفتاری به آنها واکنش نشان دهیم، با احساسات خود همراه باشیم.
روایتدرمانی به ما میآموزد که زندگی خود را داستان ببینیم؛ اما به ما هشدار میدهد که فقط روی یک قسمت از داستان تمرکز نکنیم. اغلب، بهطور منحصربهفردی بر روی «داستان مشکل» متمرکز میشویم، بخشی از روایت غالب که تحتتأثیر چالشها و مشکلات ما قرار میگیرد. روایتدرمانی ما را ترغیب میکند که دیدگاهی گستردهتر و فراگیرتر از داستان زندگی خود داشته باشیم و به بخشهای مشکلساز و چالشبرانگیز و همچنین بخشهای راحتتر و پیروزمندانهتر توجه کنیم و به آنها احترام بگذاریم. از طریق این رویکرد، ما شروع میکنیم که روایتهای شخصیمان را بهجای تکبعدی، ظریفتر ببینیم. برای کسی که اضطراب بیماری دارد یا کلا مضطرب است، اضطراب دیگر چنگال خود را شل میکند و فقط بخشی از داستان میشود، نه همه ماجرا.
تجسم و تصور موقعیتهایی که ما را میترساند، برای شروع دوباره احساس امنیت مفید است و باعث بازگشت تدریجی به فعالیتها و موقعیتهایی میشود که باعث اضطراب یا اجتناب شدهاند. برای مثال، یک درمانگر ممکن است مراجعی را که از مراقبت اجتناب میکند، از طریق این سناریوی تصویرسازی درمان کند که در آن، مراجع خود را برای ویزیت در مطب پزشک تصور میکند. ازآنجاییکه تجسم و تصور در محدوده امن مطب درمان انجام میشود، به بازسازی امنیت در آن موقعیت، در ذهن مراجع کمک میکند. درنتیجه، باعث بازگشت نهایی به موقعیت واقعی میشود. هنگامی که مراجع بتواند بازگشتی ایمن به موقعیتی را تجسم کند که قبلاً ترسیده بود، اغلب میتواند به آن موقعیت در زندگی واقعی بازگردد.