به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: زن ۱۹ ساله با بیان این که میترسم همسرم از طریق مادرش محل کارم را شناسایی کرده باشد و برایم ایجاد مزاحمت کند، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری پنجتن مشهد گفت:۱۴ سال بیشتر نداشتم که با اصرار پدرم درحالی پای سفره عقد نشستم که نامزدم ۲۰ سال از من بزرگتر بود. پدرم شیربهای زیادی از خانواده همسرم گرفته بود وبه همین خاطر هم مرا مجبور کرد تا با «حمید» ازدواج کنم.
من هم که هنوز از زندگی مشترک آگاهی کافی نداشتم درس و مدرسه را رها کردم وبه خانه بخت رفتم، اما تفکرات من با همسرم زمین تا آسمان تفاوت داشت. خلاصه بعد از چند سال دخترم به دنیا آمد و من تنهایی هایم را با او شریک شدم، اما خودم هم نفهمیدم که چرا بعد از به دنیا آمدن «حدیثه» رفتار مادر شوهرم با من تغییر کرد. او تهمتهای ناروایی را به من نسبت میداد و مدعی بود که به خاطر اختلاف سنی زیادی که با همسرم دارم رفتار عاطفی مناسبی با او ندارم واحتمالا با مردان غریبه معاشرت میکنم!
از آن روز به بعد بهانه گیریهای مادر شوهرم شدت گرفت تا حدی که مرا متهم به خرج کردن بی خودی پولهای شوهرم میکرد و با توهین و فحاشی مرا شایسته فرزندش نمیدانست تا این که بالاخره مدتی بعد مقابلم ایستاد و درحالی که با غرور خاصی به چشمانم خیره شده بود به من گفت:دختر زیبای دیگری را زیر نظر دارد و میخواهد او را به عقد پسرش درآورد. او سپس ادامه داد:تو هم اگر دوست داری میتوانی به عنوان کنیز یا زن دوم در خانه پسرم یک لقمه نان بخوری! در غیر این صورت بساطت را جمع کن و برو!
من هم که دیگر نمیتوانستم این شرایط را تحمل کنم نوزادم را به آغوش گرفتم و اشک ریزان به خانه پدرم بازگشتم تا روزگار جدیدی را تجربه کنم، اما از این که از آن زندگی جهنمی رها شده بودم در پوست خودم نمیگنجیدم! مدتی بعد با کمک چند خیر در یکی از موسسات خیریهای کاری پیدا کردم و در آن جا مشغول شدم. حالا «حدیثه» همه زندگی من بود و از این وضعیت بسیار خوشحال بودم چرا که زندگی آرام و بی دغدغهای را میگذراندم.
روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که چند روز قبل زنی که نیاز شدید مالی داشت و دچار بیماری سرطان بود، وارد موسسه خیریه شد! او به چهره من نگاه میکرد، ولی من او را نمیشناختم اگر چه رفتار و صدایش برایم کاملا آشنا بود. دریک لحظه او به سمت من آمد و اشک ریزان فریاد زد: «مرا حلال کن!» تازه فهمیدم که او مادر شوهرم است که به چنین روزی دچار شده است. وقتی به چشمهای آن زن نگریستم همه آن روزهایی که مرا اذیت میکرد مانند فیلم از مقابل چشمانم عبور کرد. من او را بخشیدم، اما میترسم محل کارم را به شوهر سابقم اطلاع دهد و او برایم ایجاد مزاحمت کند به همین دلیل هم به کلانتری آمدم تا راه چارهای بیابم، اماای کاش ...
این گزارش حاکی است با دستور سرهنگ جعفر خانی (رئیس کلانتری پنجتن) اقدامات مشاورهای و روان شناختی برای این زن جوان دردایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ماجرایی واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی