کد مطلب: ۵۱۸۸۲۰
۰۴ آبان ۱۴۰۲ - ۰۱:۳۴
گزارش میدانی از نحوه ساماندهی سگ‌های ولگرد در خیابان‌های تهران

به گزارش مجله خبری نگار/همشهری: سگ‌های ولگرد بلای جان شهر‌های کوچک و بزرگ شده‌اند و حیواناتی که روزگاری در حواشی شهر‌ها جای داشتند، مدت‌هاست که خود را به خیابان‌های شهر رسانده‌اند و در کوچه پس‌کوچه‌ها پرسه می‌زنند. این مشکل به درد مشترک بسیاری از شهروندان تبدیل شده است و تهران نیز از این مسئله مستثنی نیست. جمع‌آوری سگ‌های ولگرد که در دسته وظایف شهرداری‌ها و دهیاری‌ها قرار می‌گیرد، کار آسانی نیست و اکیپ‌های کنترل حیوانات شهری هر روز با دردسر‌های خاصی راهی خیابان‌های شهر می‌شوند تا برای معضل سگ‌های ولگرد چاره‌ای پیدا کنند.

صبح زود قبل از آنکه اهالی محل به خیابان بیایند، کار اکیپ‌های سگ‌گیری آغاز می‌شود و باید براساس پیام‌های ثبت شده شهروندان در سامانه ۱۳۷ شهرداری، رد سگ‌های ولگرد را بزنند.

تعقیب سگ‌های ولگرد

نفسش را در سینه حبس می‌کند، از گوشه چشم تمام حرکات را زیرنظر می‌گیرد، حواسش هست که زمان را از دست ندهد، در همان حین لوله دارت را بالا می‌آورد و به سگی که چند متر آن‌طرف‌تر حادثه را بو کشیده، خیره می‌شود، یک نفر با صدای بلند می‌گوید: «بزن تا در نرفته» ... نفسش را از سینه رها کرده و دارت را شلیک می‌کند. دارت بر تن سگ سیاه و قهوه‌ای می‌نشیند و سرعت دویدنش را کم می‌کند. سگ روی زمین می‌نشیند. «وقتی ماده بیهوشی رو به سگ می‌زنیم تازه شروع ماجراست» این‌ها را ناصر می‌گوید و نفس‌زنان شیب تند یکی از خیابان‌های دربند را بالا می‌رود. او نزدیک به ۹ سال است که شغل زنده‌گیری سگ را برای یک لقمه نان انتخاب کرده است. ناصر هر روز قبل از اینکه آفتاب بالا بیاید، لباس‌های خاکی‌اش را تن می‌کند و خودش را با پرایدوانت‌های مخصوص سگ‌گیری به نقاط گزارش‌شده از سوی ۱۳۷ می‌رساند: «نگران نباشید، این دارو‌ها سگ‌ها رو بیهوش نمی‌کند، حیوان فقط یه‌کم شُل میشه و بعد از چند دقیقه ولو میشه. وقتی یه سگ رو می‌زنیم باید حواسمون باشه که از جلوی چشممون گم نشه.»

او بعد از سربالایی برای چند لحظه می‌ایستد و نگاه می‌کند تا بفهمد همکارانش یا به قول خودش «بچه‌های اکیپ»، سگی را که با سرعت خود را در خیابان مخفی کرده است، پیدا کرده‌اند یا خیر؟ چند لحظه بعد صدای یکی از همکاران ناصر که با ماشین جلوتر از همه دنبال سگ به راه افتاده بود، بلند می‌شود: «اینجاست.»
حالا چند نفری از نیرو‌های جمع‌آوری سگ‌های ولگرد، نزدیک فضای سبزی ایستاده‌اند و زیرچشمی به هم تعارف می‌زنند تا ببینند قرعه بلند کردن این سگ سنگین وزن به نام چه‌کسی می‌افتد. ناصر که سابقه بیشتری دارد، اسم ۲ نفر را می‌برد و می‌گوید: «برید بلندش کنید و بیارین توی ماشین.»

سگ که توان تکان خوردن ندارد، با چشمان و دهان باز در حالت نیمه‌بی‌هوش به آن‌ها نگاه می‌کند. ۲ نفر از نیرو‌های زنده‌گیری سگ، خود را به بالای سر حیوان، می‌رسانند و در یک حرکت آنی، سگ را بلند می‌کنند. وحید که سابقه کمتری در این کار دارد، زیر لب غر می‌زند و می‌گوید: «از کت و کول افتادم.» در همین حین نیروی دیگری در وانت را باز می‌کند، همان موقع است که بوی مانده سگ‌های قبلی از پشت وانت، هجوم می‌آورد و در هوا پخش می‌شود، سگ سیاه و قهوه‌ای کف وانت رها می‌شود تا نوبت به سگ‌های دیگر برسد.

امان از حامی‌های آموزش‌ندیده

جمع‌آوری سگ‌های ولگرد دردسر‌های زیادی دارد؛ همانقدر که برخی از شهروندان از حضور این اکیپ‌ها در محله‌هایشان استقبال می‌کنند، کم نیستند افرادی که با خشم به سمت نیرو‌های جمع‌آوری هجوم می‌آورند تا به‌گمان خودشان سگ‌ها را نجات دهند. راه‌پله‌ای سیمانی محصور میان ۲‌خانه، پاتوق چند سگ ولگرد در حوالی دربند شده و این موضوع صدای همسایه‌ها را در‌آورده است. اکیپ براساس گزارش‌های مردمی راهی این آدرس شد و در همان حین چند مغازه‌دار و اهل محل، نشانی سگ‌های ولگرد را دادند: «تو رو خدا اینا رو بگیرید، شب و روز برای ما نذاشتن، اینجا پاتوقشون شده و نمی‌ذارن تا صبح بخوابیم.»

یکی از نیرو‌های زنده‌گیری تلاش کرد تا سگ‌ها را به پایین پله‌ها بکشاند و در همین حین فردی دیگر با دارت به سمت نخستین سگ نشانه رفت. سگ پس از برخورد دارت به بدنش، با سرعت طول پله‌ها را بالا رفت. چند دقیقه بعد، ۲ مرد سگ عظیم‌الجثه‌ای را در آغوش گرفتند. در کشاکش تلاش برای گرفتن سگی دیگر، یکی از اهالی خانه مجاور سرش را از پنجره بیرون می‌آورد و به‌دلیل نگرانی از سرنوشت سگ‌ها، شروع به فحش و ناسزا می‌کند، اما این حرف‌ها برای نیرو‌های قدیمی عادی شده است: «کار ما هم خوبی داره، هم بدی. از یه طرف بعضی‌ها ما رو می‌بینن و ازمون تشکر می‌کنن، بعضی‌ها هم هر چی از دهنشون در میاد به ما میگن، ما هم چاره‌ای نداریم جز اینکه بهشون لبخند بزنیم و...» حرف‌های ناصر تمام نشده بود که یک راننده خودروی شاسی بلند، کنار پرایدوانت‌های اکیپ ترمز می‌کند و با صدایی بلند فریاد می‌زند: «آقا! اینا رو جمع کنید، شب‌ها یه گله ۴۰‌-‌۳۰‌تایی میشن و راه میفتن توی خیابون. اینقدر زوزه میکشن که شب‌ها خواب نداریم. ما هم می‌ترسیم تو کوچه خیابون بیاییم و هرلحظه ممکن است به ما حمله کنند.» ناصر حرف‌هایش را با خنده ادامه داد: «این هم یه نمونه دیگه.»

او که دل پری از حمایت نادرست از سگ‌های ولگرد دارد، در میان صحبت‌هایش به فردی اشاره می‌کند که هر هفته با خرید میزان زیادی گوشت و اجاره الاغ به نقاط کوهستانی دربند می‌رود: «حرف مردم را یه جوری تحمل می‌کنیم، چاره‌ای نداریم، اما این آدمایی که میگن ما حامی حیواناتیم و میان به اینا غذا می‌دن، خیلی دردسرن. یه خانمی بود تا همین چند وقت پیش می‌گفتن که چندتا الاغ اجاره می‌کنه و یه عالمه گوشت بارشون میکنه و راهی این کوه‌های بالای دربند میشه تا به سگ‌ها غذا بده. خب یکی نیست که به این خانم بگه چرا این‌کار رو می‌کنی، اینجوری جمعیت سگ‌ها زیاد میشه.»

مشکل نیرو‌های زنده‌گیر سگ تنها به فحاشی مردم محدود نمی‌شود و احتمال گاز گرفتن سگ‌ها در این کار بالاست: «بعضی از وقت‌ها که به سگ نیمه‌بیهوش نزدیک می‌شیم، اگه درست عمل نکنیم، سگ راحت می‌تونه سرش رو برگردونه و دست آدم رو گاز بگیره، من اینقدر خاطره از این گازگرفتگی‌ها دارم که دیگه برام عادی شده.»

۱۴ مورد سگ گزیدگی در تهران

هر چند آمار دقیقی در رابطه با سگ گزیدگی‌ها وجود ندارد، اما در گزارشی که مرکز پژوهش‌های مجلس در شهریور سال‌جاری منتشر کرد، اینگونه اعلام شده است: «بنابر داده‌های مرکز مدیریت بیماری‌های واگیر وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی کشور در سال ۱۳۹۷، به‌طور متوسط روزانه ۱۳.۶ سگ‌گزیدگی در تهران اتفاق می‌افتد. استعلام به عمل آمده از اداره کل پزشکی قانونی استان تهران درخصوص آمار تلفات انسانی ناشی از گازگرفتگی توسط سگ نیز نشان می‌دهد که تنها در ۴ ماهه اول سال ۱۴۰۱ در محدوده استان تهران، ۴ نفر (۳ مرد و یک دختر یک ساله) به واسطه حمله سگ‌ها کشته شده‌اند.»

کار ما مثل یک رازه

ماشین حمل سگ چنان با بوی مانده سگ‌های قبلی آغشته شده است که ماسک هم مانع این بو نمی‌شود. این بو روی همه سطوح ماشین نشسته است و در هر نقطه ردی از تار موی سگی دیده می‌شود: «با این بو و کثیفی آدم کنار میاد یعنی مجبوریم کنار بیاییم، فقط این چیزا برای خانواده‌هامون سخته، مثلا خانواده من که هنوز با کارم کنار نیومدن.» مشکل فریبرز و همکارهایش با خانواده‌هایشان در مورد این شغل تنها محدود به بوی نشسته بر لباس نیست؛ «کار ما مثل یه رازه.»

فریبرز با گفتن این جمله مکث طولانی می‌کند، حواسش به ۳ ماشین دیگری است که با آرم کنترل حیوانات شهری در حال حرکت هستند که مبادا در میان راه، گروه را گم کند. چند لحظه بعد سر رشته حرفش را با خاطره نخستین روزی که همسرش را از شغل جدیدش با خبر کرد، گره می‌زند: «۴‌ماه پیش که دیدم ماشین قراضه‌ام کفاف خرج خانواده رو نمیده، دنبال کار رفتم. از طریق یه نفر فهمیدم که برای زنده‌گیری سگ، نیرو می‌گیرن. خیلی با خودم کلنجار رفتم و آخرش یه روز همسرم رو صدا زدم و بهش ماجرا رو گفتم. خیلی ناراحت شد. دلش به این کار نبود. تهش اونم مجبور شد قبول کنه، اما برام یه شرط گذاشت که کسی از فامیل نفهمه من توی این کارم.» تمام «بچه‌های اکیپ» این قول را به خانواده‌هایشان داده‌اند. به همین دلیل است که در مقابل دوربین عکاس، چهره خود را پشت ماسک پنهان می‌کنند و وقتی یک رهگذر هنگام انجام عملیات از آن‌ها عکس گرفت، از او خواستند به‌خاطر حفظ قولی که داده‌اند، آن تصاویر را پاک کند.

ساعت حوالی ۱۲ ظهر است و از زمان شروع کار این روز نیرو‌های زنده‌گیری سگ، ۶ ساعتی می‌گذرد، هر ساعت به تعداد سگ‌های پشت وانت اضافه می‌شود، اما زمان برای انتقال این سگ‌ها محدود است و تا زمانی که کامل بی‌حسی از بین نرفته باید در میان نفرین‌ها و تشکر‌های شهروندان سگ‌ها را راهی کمپ کهریزک کنند تا به پناهگاه ببرند و در فضای ایمن از آن‌ها نگهداری کنند.

برچسب ها: سگ
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر