به گزارش مجله خبری نگار/خراسان: اینها بخشی از اظهارات زن ۴۰ سالهای است که اشک ریزان خود را به مرکز انتظامی رساند و در حالی که از یک «تولد سیاه» خبر میداد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: ۱۶ سال بیشتر نداشتم که مرا به عقد جوانی معتاد درآوردند چرا که پدرم وقتی ۶ ساله بودم، فوت کرده بود و روزگار خانواده ام به سختی میگذشت.
با این حال، آن زمان هیچ کدام از اعضای خانواده ام نظر مرا نپرسیدند و خودشان همه تصمیمات مربوط به ازدواجم را گرفتند و این گونه من زندگی مشترکم را آغاز کردم. شوهرم کارگری ساده بود و هنگامی که از سرکار به خانه بازمی گشت بساط تریاک کشی را پهن میکرد. طولی نکشید که با تشویق و ترغیبهای همسرم من هم در کنار او نشستم و به مصرف شیره و تریاک روی آوردم.
این زندگی ۲۰ سال ادامه یافت، اما بالاخره نتوانستم با اخلاق و رفتار و بیکاریهای شوهرم کنار بیایم به همین دلیل در حالی با اصرار از او طلاق گرفتم که ۳ فرزند داشتم و فرزندانم را نزد پدرشان گذاشتم و خودم آواره و سرگردان شدم. مادرم نیز به سختی میتوانست مخارج زندگی خودش را تامین کند و من نمیتوانستم نزد او بروم. بالاخره زندگی مجردی را شروع کردم و در نهایت برای رهایی از تنهایی حدود ۳ سال قبل به عقدموقت جوان ۲۰ سالهای درآمدم که او نیز مانند من معتاد بود و در یکی از پاتوقهای استعمال مواد مخدر با او آشنا شده بودم.
او گاهی هزینههای مصرف هرویین مرا میپرداخت و من هم در این شرایط راضی بودم تا این که دوسال قبل باردار شدم و دختری را در منزل به دنیا آوردم، اما به دلیل وضعیت و شرایط سخت زندگی نمیتوانستم از او نگهداری کنم. این بود که وقتی ۲ ماهه شد، هر روز لاغرتر و ضعیفتر میشد، چون من پول هایم را صرف خرید هرویین میکردم و او تغذیه مناسبی نداشت به همین دلیل به ناچار او را به یکی از شیرخوارگاههای نگهداری کودکان بی سرپرست بردم و به آنها تحویل دادم، ولی متاسفانه هنوز مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که دوباره باردار شدم.
با این حال نمیتوانستم اعتیادم را کنار بگذارم تا این که وقتی به ۳۵ هفتگی بارداری رسیدم به منزل خواهرزاده ام رفتم که آن جا هم پاتوق مصرف کنندگان مواد مخدر است. هنوز یک هفته دیگر تا زمان وضع حمل باقی مانده بود و من هیچ گاه تصور نمیکردم چنین اتفاقی رخ دهد.
آن روز عصر ناگهان احساس کردم درد زایمان دارم. خواهرم که در منزل دخترش حضور داشت وقتی اوضاع وخیم مرا دید بلافاصله به سراغ قابله محلی رفت و آن پیرزن را به خانه آورد. دقایقی بعد دخترم در همان پاتوق سیاه به دنیا آمد و من او را دیدم، ولی هنوز لحظاتی از تولدش نگذشته بود که من بیهوش شدم ودیگر چیزی نفهمیدم. زمانی که دوباره چشم گشودم و به اطرافم نگاه کردم، نوزادم را ندیدم!
وقتی از خواهرم درباره دخترم پرسیدم، مدعی شد که دخترم مرده است، با آن که ۳ روز در خانه خواهرم ماندم و آنها از من مراقبت کردند، ولی حرفهای آنها را باور نمیکنم. از سوی دیگر شنیده ام جنین مردهای در همان منطقه سکونت خواهرم پیدا شده است، به همین دلیل به کلانتری آمدم تا موضوع را پیگیری کنم و ...
این گزارش حاکی است: با صدور دستوری از سوی سرگرد امیررضا فعال (رئیس کلانتری معراج) بررسیهای پلیسی درباره ادعاهای این زن جوان در حالی آغاز شد که اقدامات مشاورهای برای رهایی زن جوان از مرداب اعتیاد نیز ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی