کد مطلب: ۴۷۰۱۲۶
۲۰ تير ۱۴۰۲ - ۰۳:۰۰

سبقت کار از زندگی؛ عوارض اعتیاد به کار را جدی بگیرید

اعتیاد به کار با اشتیاق به کار کلی تفاوت دارد. پس اگرحتی نمی‌توانید در تعطیلات از فکر به شغلتان دست بکشید یا وقتی سرکار نیستید، مضطرب می‌شوید. خودتان را توجیه نکنید که سخت‌کوش و پرکارید بلکه شما معتاد به کارهستید.

به گزارش مجله خبری نگار/ایران-ترانه بنی یعقوب: هر روزساعت هشت صبح در محل کارش حاضراست و این حضور تا پاسی از شب ادامه دارد. گاهی تا ساعت یک نیمه شب. چند گلدان دارد که تا به محل کارش می‌رسد آن‌ها را آب می‌دهد. چند بار در روز میزش را دستمال می‌کشد تا مبادا گرد وغباری روی میزش بنشیند. حتماً با خودتان می‌گویید، چه آدم مرتب و‌تر و تمیزی چقدر محل کارش را دوست دارد. بله او محل کارش را خیلی دوست دارد، اما دوست داشتن کارش برای او متفاوت با آن چیزی است که شما فکر می‌کنید.

ساعت ۵ بعد از ظهر وقتی همه همکارانش وسایلشان را جمع می‌کنند تا به خانه برگردند، او تپش قلب می‌گیرد. مگر می‌شود به این زودی هم خانه رفت و دیگر به کار فکر نکرد. کارشان جوری است که می‌تواند اضافه کاری کند. پولش چندان مهم نیست، چون گاهی سقف اضافه کارش هم پرمی‌شود، اما باز هم کارمی‌کند.

فکرنکنید از آن‌هایی است که وقتش را در محل کارش تلف می‌کند تا مثلاً خانه نرود نه واقعاً کار می‌کند. آنقدر کار می‌کند که گاهی چشمانش سیاهی می‌رود و سرگیجه می‌گیرد. اما دور بودن از فضای کار و دغدغه‌های شغلی مریض‌اش می‌کند. اصلاً اگر زود هم به خانه برود بازهم فایده‌ای ندارد، چون یک چشمش به لپ‌تاپ‌اش است و چشم دیگرش به موبایلش و دائم درباره کار فکر می‌کند و حرف می‌زند. اوایل همه همکارانش فکر می‌کردند، دلیل این همه پرکاری‌اش چیست؟ نیاز مالی؟ علاقه زیاد به کار؟ فرار از خانه؟ اما این روز‌ها همه می‌دانند دلیل علاقه وافرش به کار چیزدیگری است. او به کارش اعتیاد دارد.

لابد با خودتان می‌گویید این دیگر چه اعتیادی است اینکه اصلاً بد نیست. اتفاقاً باعث پیشرفت و پول درآوردن است. در شرایطی که خیلی‌ها از محل کارشان فراری‌اند واستراحت و تفریح را به کارشان ترجیح می‌دهند، این همه پرکاری حتماً مفید است. اما بهتراست بدانید این طور نیست وعلاقه افراطی به کار کردن هم مثل هر اعتیاد دیگری خطراتی برای سلامت و روابط افراد در پی دارد. حالا شما معتاد به کار هستید یا فراری از کار؟

علی یک معتاد به کار و به زعم خود کمال‌گراست به قول خودش این ویژگی برای انسان‌هایی که کمال‌گرا هستند، بیشتر اتفاق می‌افتد. برای این مسأله چند بار نزد روانپزشک رفته، چون حضور بیش از حدش در محل کار به زندگی مشترکش آسیب زده و‌همسرش دائم گلایه دارد که چرا او و فرزندانش اصلاً او را نمی‌بینند و او همه‌اش کار دارد مگر بقیه آدم‌ها کار نمی‌کنند؟ پس چرا فقط علی است که همیشه، همیشه کار دارد: «کار کردن به من حس خوبی می‌دهد. حس اعتماد به نفس و عزت نفس. درکارم هم خیلی موفقم. همه با مسافرت و تفریح خوشحال می‌شوند من با کار کردن. شاید برای همین است که به کارم معتاد شده‌ام. چون با کار کردن حال خوبی دارم. فقط زمانی فهمیدم این طور کار کردن زیاد و مستمر خوب نیست که دور و بری‌هایم اعتراض کردند. فکر می‌کردم برای یک مرد طبیعی است که این طور کار کند.»

«وقتی کار می‌کنم، حالم بهتر است. خودم را در کارغرق می‌کنم و زمان را از یاد می‌برم. پشت میز کارم غذا می‌خورم و در همان حال کار هم می‌کنم. وقتی هم کار ندارم همان بین یک فیلم می‌بینم و بعد هم خواب.» سپیده بعد از چند اتفاق ناگوار در زندگی‌اش به کار کردن پناه آورده. «اتفاقات بد در زندگی من پشت سرهم افتاد. اول پدرم را از دست دادم. بعد از شوهرم جدا شدم. یک مرتبه نگاه کردم دیدم در زندگی‌ام چیزی جز کارم نمانده. پناهنده‌اش شدم و اتفاقاً برایم دوست خوبی بوده. بهتر از این نبود که سیگاری شوم؟ معتاد شوم؟ یا چه می‌دانم افسردگی بگیرم.» هر چند سپیده بعد از کمی فکر کردن خودش بلافاصله اضافه می‌کند: «توی تعطیلات واقعاً افسردگی می‌گیرم، چون نمی‌دانم باید با وقتم چه کار کنم.»

مرتضی را همه در محل کارش به عنوان دیوانه کارش می‌شناسند آنقدر با دستانش کار کرده که دیگر اثر انگشت ندارد. دائم در حال تایپ کردن و نوشتن است: «اوایل می‌گفتم باید برای تأمین آینده فرزندم حسابی کار کنم تا نیمه شب سر کار می‌ماندم تا همسرم اعتراض می‌کرد می‌گفتم آینده بچه‌مان چه می‌شود. پسرم بزرگ شد و خودش سرکار رفت، اما من دست از کار کردن برنداشتم. الان همه هویتم کارم است. راستش فکر بازنشستگی من را به جنون می‌کشد. من اول با کارم ازدواج کردم، بعد واقعاً ازدواج کردم. فکر می‌کنم خیلی‌های دیگر هم مثل من هستند کسانی که بیشتر وقت زندگی‌شان را سرکارشان می‌گذرانند در حالی که خیلی هایشان درآمد زیادی هم ندارند؟ خیلی‌ها به من می‌گویند روزی به خاطر «زندگی نکرده»، غمگین می‌شوی. برای کار‌های پر لذتی که ممکن بود انجام دهی. فیلم‌هایی که باید می‌دیدی، اما ندیدی و کتاب‌هایی که باید می‌خواندی و نخواندی و من در همان حال فکر می‌کنم کی زودتر صبح می‌شود تا من سرکار بروم.»،

اما روانپزشکان چه تعریفی از اعتیاد به کار دارند آن‌ها این وضعیت را یک حالت روحی می‌دانند که سلامتی انسان را تهدید می‌کند. به مانند دیگر اعتیادها، اعتیاد به کار یا شیفتگی نسبت به کار یک لغت روانشناسانه است که اولین بار روانشناسان آن را مطرح کردند وآن هم به شرایطی گفته می‌شود که انسان نمی‌تواند خود را از کار رهایی داده و مدام این رفتار را تکرار می‌کند.

پروانه بیگی، روانشناس در این باره می‌گوید: «اعتیاد به کار وضعیتی است که فرد به طور مستمر و بیش از حد درگیر کار و فعالیت‌های شغلی است به گونه‌ای که سایرجنبه‌های زندگی‌اش تحت تأثیر قرار می‌گیرد. افراد معتاد به کارعموماً تمام وقت خود را صرف کار می‌کنند، حتی در زمان استراحت هم به کار و نگرانی‌های شغلی فکر می‌کنند این اعتیاد موجب بروز مشکلات روانشناختی، جسمی و خانوادگی می‌شود.»

البته برخی افراد به محل کارشان وابستگی دارند مثلاً دوست دارند ساعت‌ها در ساختمان محل کارشان روزگار بگذرانند، اما به خانه نروند. نمونه‌اش کسانی که بعد از اتمام فعالیت کاری باز هم در محل کارشان پرسه می‌زنند آیا بین این دو گروه تفاوتی هست: «اعتیاد به محل کار با اعتیاد به کار فرق دارد افرادی که از خانه‌شان فراری‌اند بیشتر این حالت را دارند کسانی که مثلاً روابط خانوادگی مناسبی ندارند. در این حالت شخص در فضای کار راحت‌تر است، اما این با اعتیاد به کار فرق دارد. در اعتیاد به کار فرد نمی‌تواند از کار خود دست بکشد. وقتی کار نمی‌کند استرس و اضطراب می‌گیرد. اهمیت سرگرمی، تناسب اندام و اوقات فراغت را در برابر کارکردن از دست می‌دهد. همواره کار برایش ارجحیت دارد و آنقدر کار می‌کند که بر سلامتی اش تأثیر منفی می‌گذارد. متأسفانه گاهی فرهنگ ما هم این وضعیت را تقویت می‌کند. فرهنگی که سخت کار کردن را ارزش می‌داند گاهی اعتیاد به کار را با زحمت و سخت‌کوشی یکی می‌دانند. مثلاً کسی را می‌شناختم که وقتی از زیاد کار کردن همسرش گلایه می‌کرد همه اعضای خانواده ملامتش می‌کردند که چرا یک مرد زحمت کش را زیر سؤال می‌برد. در حالی که او واقعاً معتاد به کار بود و در نهایت برای همین مسأله هم زندگی‌اش از هم پاشید. در چنین وضعیتی افراد رفتار خود را به راحتی توجیه می‌کنند و می‌گویند کار زیاد برای موفقیت لازم است. این افراد اعتیاد به کار خود را قبول ندارند.»

زهرا نیکزاد، روانشناس هم از نقش ابزار‌های جدید در اعتیاد به کار نام می‌برد: «این ابزار‌ها شکل متفاوتی از کار و فعالیت ارائه می‌دهند و افراد نمی‌فهمند که کسی که مرتب لپ‌تاپ و موبایلش را چک می‌کند کار می‌کند یا کلیپ می‌بیند.

در حالی که شیفتگی به کار می‌تواند، آسیب زننده باشد. دو عامل برای فهمیدن اعتیاد به کار هست؛ شرایط زمانی و مکانی. اینکه فرد را در طول کار بررسی کنند ببینند معتاد به کار هست یا نه؟ آیا در هر شرایطی فرد به کار پناه برده. عامل بعدی محیطی است یعنی فرد به خاطر فشارمالی سنگین کار نکرده باشد مثلاً زنی که تازه از همسرش جدا شده مجبور است بیشترکار کند. این فرد را نمی‌توان معتاد به کار دانست، چون شرایط محیطی باعث شده بیشتر کار کند. شکل پنهان اعتیاد به کار هم داریم یعنی وسایل تفریح و روابط فرد وارد محیط کارش می‌شود و فرد نمی‌تواند ابعاد متفاوت زندگی‌اش را از کار جدا کند. اگر این وضعیت درمان نشود اختلالات روانی و وسواس و افسردگی و پرخوری‌های عصبی ایجاد می‌کند.»

حالا شاید فهمیده باشید که اعتیاد به کار با اشتیاق به کار کلی تفاوت دارد. پس اگرحتی نمی‌توانید در تعطیلات از فکر به شغلتان دست بکشید یا وقتی سرکار نیستید، مضطرب می‌شوید. خودتان را توجیه نکنید که سخت‌کوش و پرکارید بلکه شما معتاد به کارهستید.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر