کد مطلب: ۴۲۷۰۶۴
۱۷ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۲:۱۳

هویت خشونت و خشونت هویت؛ خشونت‌های فزاینده اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱

نگاهی نظرورزانه به خشونت‌های فزاینده اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱

به گزارش مجله خبری نگار/ایران: علل وجود کنشگری خشونت‌آمیز از مهم‌ترین پرسش‌های نظری درباره آشوب‌های پاییز ۱۴۰۱ است. دکتر موسی نجفی در این یادداشت که اولین بار در شماره اول نشریه فکرآورد منتشر شده، از منظر تاریخی نظریه خود را به اختصار درباره چرایی وجود خشونت‌ها در اتفاقات اخیر کشور بیان کرده است.

برای پاسخ به پرسش چرایی وجود خشونت فزاینده و گسترده در آشوب­‌های اخیر بهتر است از زاویه دید تاریخی و سیاسی و فلسفه سیاسی به رویداد نگریسته شود. پرسش این است که چرا در خیابان‌ها از سوی کسانی که هویت خود را خارج از حاکمیت سیاسی مستقر تعریف می‌کنند، شاهد خشونت زائد‌الوصفی هستیم؟ این در حالی است که در جریان انقلاب اسلامی هیچ گزارشی درباره پدیده آتش‌زدن آمبولانس و ضرب و جرح مردم وجود ندارد. در سال ۵۷ مردم انقلابی نه آمبولانسی آتش زد‌ند و نه یک فرد کراواتی را به جرم داشتن کراوات مجروح کرد‌ند. هیچ‌وقت چنین موردی در انقلاب اسلامی گزارش نشده است، اما در رویداد آشوبناک اخیر خشونت‌های بسیاری روی داد و این جای تأمل جدی دارد.

مشکل حاد این همانی در تلاش‌های نظرورزانه پیرامون جامعه ایران

بر اساس کتاب «فهم نظریه‌های سیاسی» اسپریگنز می‌توان درباره این پرسش تأمل و نظریه‌پردازی کرد. باید توجه داشت زمانی که درباره نظریه سخن گفته می‌شود، این بدان معنا‌ست که سطح سخن بالاتر از تحلیل است و پایین‌تر از فلسفه سیاسی است. اسپریگنز در این کتاب بر این مدعا‌ست که کار نظریه‌های سیاسی این است که بحران‌ها را حل کنند. بحران‌ها در جامعه چونان بیماری در بدن آدمی است. زمانی می‌توان بیماری را معالجه کرد که از سلامتی، تصویری وجود داشته باشد. تصویر سلامتی را باید در فلسفه‌های سیاسی جست‌وجو کرد. نظریه‌های سیاسی ناظر بر بحران‌ها و مشکلات هستند، ولی مدل ایده‌آل‌شان و نمونه سلامت‌شان را فلسفه سیاسی بیان و تبیین می‌کند. نمی‌توان در نظامی دینی با فلسفه سیاسی لیبرال مسأله را حل کرد. نظام دینی باید نمونه سلامتش را در فلسفه سیاسی دینی بجوید؛ این محال است که با تصویر سلامت و ایده‌آل یک نظام لیبرال بیماری نظام دینی را بر‌طرف کرد. فلسفه سیاسی یک نظام دینی از خودش است. هزار نکته باریک‌تر از مو همین‌جاست؛ لذا در بحث‌های نظریه‌پردازی، هر نظامی باید صورت‌مسأله خودش را داشته باشد و نظام دینی نیز از این قاعده مستثنی نیست. معمولاً در نقد‌هایی که صورت می‌گیرد، واژه‌ها و کلامی شنیده می‌شود که اصلاً در فرهنگ ما نیست. نمی‌توان مسأله نظام مارکسیستی را با مسأله‌های نظام‌های سرمایه‌داری یا لیبرال این‌همانی کرد. هر نظام گفتمان خودش را دارد. این را در نگاه نظرورزانه به مسائل جامعه ایران باید مورد توجه قرار داد.

سیر تکوین ذات هویت ایرانی

با لحاظ ملاحظه این‌همانی که طرح شد، بازگردیم به پرسش اصلی متن که نقطه کور خشونت در اعتراضات اخیر از کجا نشأت می‌گیرد؟ برای پاسخ به این پرسش ابتدا باید به چیستی هویت تاریخی جامعه ایرانی پاسخ داد. با نگاهی به سیر تکوین جامعه ایرانی می‌توان دریافت ذات جامعه ایرانی سه ویژگی مهم دارد؛
۱. عقلانیت، ۲. معنویت و ۳. عدالت.

عناصر هویت ایرانی

جامعه ایران در سیر تطور تاریخی خود وقتی به اسلام رسید، هر سه این ویژگی‌ها را در اسلام دید و اسلام را قبول کرد، که این برخلاف روایت‌هایی است که اسلام با شمشیر عرب‌ها آمد. اصلاً این‌طور نبوده که بسیاری از مورخان در این‌باره نوشته‌اند که هر جایی که مسلمان‌ها می‌رسیدند و طرف مقابل به آن‌ها جزیه می‌دادند، کاری با آن‌ها نداشتند؛ نه به اموال‌شان و نه به دینشان. از مشهودات تاریخ است که از جمله مواقعی که خلفا خشمگین می‌شدند، وقتی بود که به آن‌ها خبر می‌رسید جامعه غیرعربی مسلمان شده و دیگر جزیه نمی‌دهد. از یکی از خلفا نقل است که هیچ‌چیز برای من سخت‌تر از قرآن‌خواندن عجم‌ها نیست. با لحاظ این موارد و بسیاری نکات دیگر پر‌واضح است که هیچ اجباری در مسلمان‌کردن ایرانی‌ها در کار نبوده و حتی بسیاری از آتشکده‌ها در ایران تا قرن چهارم و پنجم دایر بوده است. پذیرش اسلام از سوی ایرانی‌ها به‌دلیل مطابقت ویژگی‌های ذاتی هویتی‌شان با آموزه‌های اسلام بود و اسلام، ذات ایرانی را عمق و قوام بیشتری داد. با روی کار آمدن حکومت صفویه در قرن دهم، اتفاق دومی افتاد که این ذات هویتی در تشیع عمیق‌تر و پررنگ‌تر شد. ذات ایرانی در تشیع به آن سه ویژگی محوری خود رسید؛ عقلانیت، عدالت و معنویت.

مواجهه مدرنیته با ذات هویت ایرانی

در دوره قاجار یعنی در حدود دویست و چند سال پیش بعد از انقلاب فرانسه یک جریان دیگری تحت عنوان مدرنیته در جهان به وجود آمد که امواج آن در دو نوبت به ایران رسید؛ یکی قبل از مشروطیت و یک بار هم بعد از مشروطیت. مدرنیزاسیونی که به ایران رسید، باید با ذات ایرانی نسبت برقرار می‌کرد. مدرنیزاسیون سه بخش داشت.

بخش اول، برش ابزاری از مدرنیته بود که این ابزار بسیار زود از سوی جامعه ایرانی مورد پذیرش قرار گرفت و بر‌خلاف ادعا‌هایی که می‌شود، ایرانی‌ها با این ابزار نه در آن زمان و نه امروز، مشکلی جدی پیدا نکردند.
بخش دوم، مدرنیته بخش سیاسی آن بود که دو انقلاب بزرگ یعنی انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی و پذیرش جمهوری نشان داد که در برش سیاسی، مدرنیته با اعمال ملاحظاتی و، اما و اگر‌هایی و با رویکرد تسخیر پذیرفته شد.

بخش سوم، قسمت فرهنگی مدرنیته بود. جامعه ایران در برابر فرهنگ و اخلاق مدرن ایستاد و مقاومت نشان داد. جامعه ایران فرهنگ خود را نسبت به مدرنیته برتر دید. این فرهنگ برتر در انقلاب اسلامی خود را نشان داد، بنابراین در انقلاب شکوهمند اسلامی ذات و پیرامون هویت ایرانی به هم رسید‌ند و یکی شدند.

مواجهه هویت ایرانی با سه موج مدرنیته

نقطه کور و محل نزاع کجا‌ست؟

حال نقطه کور کجاست؟ نقطه کور جایی است که مدرنیته فرهنگی مورد پذیرش هویت ایرانی قرار نگرفته است و ذات در برابر آن مقاومت می‌کند و در نقطه مقابل، فرهنگ مهاجم می‎خواهد خود را به ذات هویتی نزدیک کند در حالی که با وجود داشتن اراده، توان چنین کاری را ندارد، چون ذات هویت ایرانی سه عنصر عقلانیت، معنویت و عدالت را دارد و این ذات فرهنگ مدرن را منحط می‌داند. مدرنیته مهاجم فرهنگی وقتی نمی‌تواند خود را به ذات نزدیک کند، چالش و منازعه شکل می‌گیرد.

در این باره تاریخ ما پر است از این مواجهه چالش‌برانگیز فرهنگی. نمونه نخستین و متقدم آن رضا‌شاه پهلوی است. ماجرای کشف حجاب نمونه مواجهه هویت ایرانی با مدرنیته فرهنگی است.

در این مواجهه، مدرنیته با ابزار دولت دیکتاتور می‌خواهد جایی در هویت ایرانی بیابد، اما مقاومت شکل می‌گیرد. این ماجرا یکی از فصل‌های خونین تاریخ ایران می‌شود و واقعه مسجد گوهرشاد رخ می‌دهد. در جامعه ایران مناقشه و دعوا بر سر آزادی و سیاست نیست. آزادی در دو برهه از تاریخ ایران یعنی در مشروطیت و انقلاب‌اسلامی پذیرفته شده است. مناقشه بر سر بخش سوم مدرنیته است که خود را پشت دو بخش دیگر مدرنیته پنهان می‌کند؛ یعنی پشت ابزار و سیاست. وگرنه در این دو قسمت فرهنگ ما در دو مقطع تاریخی نشان داده که مشکلی ندارد.

چرا مناقشه هویت ایرانی و مدرنیته فرهنگی به خشونت کشیده می‌شود؟

انقلاب اسلامی جنبش اجتماعی و سیاسی بسیار بزرگی است که دارای ابعاد و جنبه‌های تمدنی است. مه‌بانگی که هر‌چه به پیش می‌رود، تفصیل بیشتری می‌یابد. حرکت‌های دیگری که در تاریخ ایران و منطقه وجود دارد به این اندازه مهم و بزرگ نیست و نظام معنایی عظیمی از آن پشتیبانی می‌کند؛ لذا برتری فرهنگی با اوست. در طرف مقابل و مدرنیته در مواجهه فرهنگی با فقر واژه‌ها مواجه است. دیگر دموکراسی، اومانیسم و لیبرالیسم قدرت بسیج‌کنندگی ندارد. مارکسیست شکست خورده است.

لیبرال‌ها هم جهان معنایی‌شان حرکت و شوری نمی‌آفریند و لذا به انقلاب‎های رنگین و گلخانه‌ای دلخوش کرده است و توان راه‌انداختن انقلاب را ندارد. ناسیونالیسم هم به‌تن‌هایی نمی‌تواند انقلاب بیافریند. فقر واژه‌ها و معنا و دست خالی در نظریه‌پردازی و فکر لاجرم در مقابل یک جنبش اجتماعی پیشرفته، پر‌مسمی و حرکت‌آفرین منجر به بن‌بست و انسداد می‌شود؛ لذا مدرنیته فرهنگی در وضع انسداد خشونت می‌کند تا شاید افقی گشوده شود. نگاه کنید که کانال‌های ماهواره‌ای هر‌چه می‌گویند، خشونت و خونریزی است. بریزید و بکشید و نابود کنید. در نقطه مقابل در جریان انقلاب اسلامی هیچ‌گاه چنین خشونتی رخ نداد که اموال خصوصی مردم مورد هجمه قرار گرفته باشد. اندک بسیج‌شدگان مدرنیته هویتی به‌راحتی کوکتل‌مولوتف می‌زنند و ماشین شخصی مردم را نابود می‌کنند و این عادی شده است؛ جریانی که به انسداد رسیده، خشونت می‌کند.
به این مناقشه دخالت بیگانگان را هم اضافه کنید، استعمار خارجی توهم نیست. تاریخ دو قرن اخیر کشور‌های اسلامی و امریکای لاتین و آفریقا مؤید این است. خشونت سرازیر شده از سوی استعمار از این‌رو است که نمی‌توانند با واژه‌ها و با فرهنگ برتر مقاصدشان را تسهیل کنند، لذا تندروی و افراطی‌گری را تجویز می‌کنند.

دانش

توماس اسپریگنز، سیاست‌پژوه امریکایی که خواهان درک رخداد‌ها و حل مسأله‌ها از طریق کاربست اندیشه سیاسی بود، در چهارچوب مفهومی «نظریه بحران» ابتدا به مشاهده و شناسایی معضل­‌ها، تکاپو برای علل بحران و سپس بازسازی آرمانی جامعه سیاسی و در نهایت ارائه راهکار پرداخت. این متفکر دیدگاه خود را در کتاب «فهم نظریه‌های سیاسی» بیان کرده است.

موسی نجفی
مسئول پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر