به گزارش مجله خبری نگار، چند سال قبل به خاطر شغل همسرم عازم روسیه شدیم. به محض اینکه همراه فرزندمان از هواپیما در مسکو پیاده شدیم، هر سه نفرمان مثل بید شروع به لرزیدن کردیم و دندانهایمان بیاختیار به هم میخورد! شاید تصور کنید که ما آمادگی لازم را برای سرما نداشتیم، اما باید بدانید که از ایران و قبل از شروع این سفر، برای خودم و همسرم و پسرک چهار سالهمان، کاپشن، دستکش، کلاه، چکمه با کیفیت و خوب و بسیار گرم خریدیم، چون که شنیده بودیم سرمای روسیه به دلیل موقعیت جغرافیاییاش بسیار طاقتفرساست، اما باز هم شوکه شدیم! اتفاقات عجیبوغریبی را بهدلیل سرمای باورنکردنی روسیه و شهر سن پترزبورگ در مدتی که آن جا زندگی کردیم، پشت سر گذاشتیم. حالا که دمای هوا در بعضی از شهرهای ایران به منفی ۱۰، ۱۵ و حتی ۲۰ و خردهای درجه رسیده، جالب است بعضی از آن خاطرات و مشاهداتم را با شما در پرونده امروز در میان بگذارم.
به دلیل کار همسرم در سال ۲۰۱۹ شش ماه در سن پترزبورگ زندگی کردیم. دقیقا اولین روز زمستان وارد سن پترزبورگ شدیم. پرواز ما به مسکو بود و از مسکو با قطار به سمت سنپترزبورگ رفتیم. اولین شوک بعد از ورود ما به روسیه، شدت باریدن برف و حجم برف روی زمین بود. تا جایی که چشم کار میکرد، برف و سرما بود. وقتی از قطار پیاده شدیم، برف شدیدی میبارید. درجه هوا را روی تلفن همراهم بررسی کردم. درجه هوا آن شب منفی ۱۵ درجه بود و من درجهای را که روی گوشی تلفن همراهم میدیدم، باور نمیکردم. یادم هست اولین جملهای که به همسرم گفتم، این بود: «شاید باورت نشه، اما دما منفی ۱۵ درجه است!»، اما چند هفته بعد فهمیدم آن شب هوا خیلی هم سرد نبوده است و در شش ماه اقامت مان در آن جا دمای منفی ۳۰ و ۴۰ درجه را هم دیدیم در حالی که زندگی مانند یک روز کاملا عادی جریان داشت و این طور نبود که شهرشان و فعالیت مردم و حتی مدارس، فلج شود.
همان طور که در شروع این مطلب گفتم، قبل از سفرمان، از ایران برای خودم، همسرم و پسرک چهار سالهمان کاپشن، دستکش، کلاه و چکمه خریدیم و سعی کردیم جنس خوب و با کیفیت و بسیار گرم انتخاب کنیم. بالاخره شنیده بودیم که سرمای روسیه مرگبار است، اما به محض ورود به سنپترزبورگ فهمیدیم کاپشنها اصلا مناسب نیست و در حالی که بقیه مردم خیلی راحت در میان برف رفتوآمد میکردند، ما خیلی میلرزیدیم و سردمان شده بود. همان یکی دو روز اول از یکی از همکاران همسرم شنیدیم که باید از همان سنپترزبورگ کاپشن بخریم تا مناسب سرمای آن جا باشد. آن جا متوجه شدیم که روی هر کاپشن، برچسبی وجود دارد که روی آن بازه دمایی مناسب درج شده بود و اولین خرید ما از سنپترزبورگ کاپشنهایی به شدت گرم بود. نکته جالب این که در آنجا اغلب کودکان حتی تا ۱۰ سالگی کاپشنهای سرهمی داشتند و به این شکل از سرما در امان بودند.
دومین شوک، پایان هفته اول پیش آمد و کف چکمههای نو هر سه نفرمان ترک خورد و فهمیدیم باید چکمه را هم از همان جا بخریم و کف چکمههایی که در ایران خریده بودیم، برای آن دما مناسب نبود. خلاصه هفته اول تجهیز شدیم و اوضاع کمکم تحت کنترل قرار گرفت و وقتی بیرون قدم میزدیم، احساس سرما نمیکردیم.
در آن جا روزی چند بار برف میبارید و هر روز صبح که از پنجره بیرون را نگاه میکردیم، حجم برف بیشتر از روز قبل بود و رد پاهای روز قبل کاملا پر میشد. در اغلب خیابانها، جایی برای غذا دادن به کبوتران و پرندگان وجود داشت و ماموران شهرداری هر روز صبح در آن جا برای پرندگان دانه میریختند. یکی از شگفتیهای سنپترزبورگ در زمستان این بود که ساعت ۹:۳۰ صبح هوا کم کم روشن میشد و ۲:۳۰ ظهر دوباره تاریک میشد یعنی طول روز به شدت کوتاه بود. با این حال قبل از روشنی هوا زندگی در شهر شروع میشد. مثلا بچهها ساعت ۷:۴۵ صبح در تاریکی کامل به سمت مدرسه میرفتند و بعد از زنگ اول تازه هوا روشن میشد. یکی از همکاران همسرم که متولد سنپترزبورگ بود، تعریف میکرد که در تمام طول دوران تحصیلش فقط یک بار مدارس به دلیل شدت ریزش برف و سرمای هوا که منفی ۴۰ درجه بود، تعطیل شده بود.
یکی از عجایبی که در پارکهای سنپترزبورگ دیدیم، این بود که افراد به جای پیادهروی در پارک با چوب اسکی به پارک میآمدند و در آنجا اسکی میکردند. همچنین از روزی که وارد سن پترزبورگ شدیم، متوجه شدیم آن جا برای بچهها از کالسکه به شکل معمول و چرخدار استفاده نمیکنند؛ در واقع کدام کالسکه میتواند در آن حجم برف حرکت کند؟ تقریبا همه بچههای ۴ تا ۶ ساله سورتمه داشتند که روی آن مینشستند و پدر و مادرها آن را با یک طناب میکشیدند و ما هم برای پسرکمان یک سورتمه خریدیم. بچههای زیر ۴ سال کالسکه داشتند، اما کالسکهای که چرخ نداشت و در واقع، نوعی سورتمه بود که اسمش کالسکه بود.
چهل روز اول که در سن پترزبورگ بودیم حتی یک بار هم خورشید را ندیدیم یعنی هوا روشن میشد، اما هیچ اثری از خورشید نبود. دقیقا روز چهلم برای اولین بار، رگههایی از خورشید در آسمان دیده و هیجانی در شهر ایجاد شد و مردم از همان رگههای خورشید به عنوان روز آفتابی یاد میکردند. بعدها از دوست روسیمان شنیدیم که اغلب خانوادهها در طول زمستان و گاهی شش ماه سال بهدلیل نبودن خورشید، قرص ویتامین دی مصرف میکنند.
تقریبا از هفته سوم زمستان بود که تمام کانالها و رودخانههای سنپترزبورگ یخ زد و ضخامت یخ آن قدر زیاد بود که به آسانی مردم روی آن راه میرفتند! البته هیچگاه آب شهری در این مدت قطع نشد. همانطور که میدانید سن پترزبورگ یک شهر ساحلی است و در حاشیه خلیج فنلاند قرار دارد. یکی از آخر هفتهها ما تصمیم گرفتیم خلیج فنلاند را از نزدیک ببینیم و در کمال ناباوری، وقتی به آن جا رسیدیم، دیدیم که دریا هم یخ زده بود! در آخرین روزهای اقامتمان در سنپترزبورگ یعنی اواخر خرداد ماه یک آخر هفته دوباره به خلیج فنلاند رفتیم و بالاخره توانستیم دریای خروشان را ببینیم و خبری از برف و یخ دیگر نبود و مردم زیادی روی ساحل شنی در حال لذت بردن از آفتاب در ساحل بودند.
یکی از همسایههای روسمان میگفت ما برای جلوگیری از سرما خوردن، هر روز صبح دوش آب سرد میگیریم و این کار برایمان تبدیل به یک عادت شده است!
نکته جالب درباره این شش ماه اقامت ما در سنپترزبورگ این بود که با وجود بارش برف و سرمای خیلی زیاد تقریبا در تمام ساعتها شهر پر از جنبوجوش و رفتوآمد و شادی بود. هیچ خیابان اصلی خلوتی وجود نداشت، انگار مردم شهر کاملا به این سرما و برف عادت کرده بودند. در آخر شاید باورتان نشود، اما تا اواخر فروردین برف روی زمین بود و هفته اول اردیبهشت، زمین برای اولین بار از زیر برفها دیده شد.
منبع: خراسان