کد مطلب: ۳۷۳۱۱۹
۱۶ آذر ۱۴۰۱ - ۰۵:۴۲
مهدی کاسه‌ساز، بازیگر این سریال تاریخی در گفتگو با خراسان، از راز و رمز ماندگاری آن در حافظه مردم و چالش عجیب همبازی شدن با اکبر عبدی و پارسا پیروزفر می‌گوید

به گزارش مجله خبری نگار، مهدی کاسه‌ساز بازیگر و کارگردان تئاتر، سینما و تلویزیون از جمله هنرپیشه‌های سریال ماندگار «در چشم باد» به کارگردانی مسعود جعفری جوزانی است که اواخر دهه ۸۰ روی آنتن شبکه یک سیما رفت و طرفداران فراوانی یافت. او که فرزند زنده‌یاد حبیب‌ا... کاسه‌ساز یکی از تهیه‌کنندگان سریال بود، در این اثر نقش «اسد» برادر «بیژن» شخصیت اصلی قصه را ایفا می‌کرد که در میانه سریال، توسط نیرو‌های متفقین به شهادت رسید. در این روز‌ها که مجموعه «در چشم باد» روی آنتن شبکه تماشاست، گپ و گفتی با این بازیگر داشتیم که در ادامه می‌خوانید:

فرمول جاذبه‌های ماندگار «در چشم باد»

چه شد که به سریال «در چشم باد» پیوستید؟ آیا مرحوم پدرتان که تهیه‌کننده بودند، در این زمینه نقش داشتند؟

من در فصل کودکی در اوایل سریال، دستیار کارگردان بودم. اتفاقی پیش آمد و برای نقش جوانی «اسد» به مشکل خوردند. به همین دلیل نزد آقای جوزانی تست دادم و برای این نقش قبول شدم.

پیش از شما چه کسی قرار بود این نقش را بازی کند؟

چند نفر نامزد بودند و دقیق یادم نمی‌آید، اما فکر می‌کنم آقای شاهد احمدلو گزینه اصلی بود.

شما که با ایشان فاصله سنی زیادی دارید.

بله، اما هنر گریمور بود که درست شد. من آن موقع ۲۰ یا ۲۱ ساله بودم.

چه شد که بعد از این سریال، دیگر خیلی به تلویزیون و سینما نپرداختید و همان تئاتر را ادامه دادید؟

تصمیم گرفته بودم هر کاری را انجام ندهم. شناسنامه کاری‌ام برایم مهم بود و برایم اهمیت داشت که با چه کسانی کار می‌کنم. مثلا من بعد از آن با آقای حسین سهیلی‌زاده «دختران حوا»، با آقای مهدی فخیم‌زاده «فوق سری» و با آقای بهروز افخمی هم در ۵-۶ اپیزود از «عملیات ۱۲۵» کار کردم. تمام تلاشم این بود که با آدم‌های بزرگ کار کنم تا یاد هم بگیرم. زیاد اصرار نداشتم که همیشه جلوی دوربین باشم و ترجیح دادم گزیده کار کنم.

بعد از این همه سال و در حالی که حدودا ۴۰ ساله‌اید، همچنان این تصمیم‌تان را درست می‌دانید؟

پشیمان نیستم، اما ناراحتم. احساس می‌کنم آدم‌هایی که هر کاری را انجام دادند، پیشنهاد کاری بیشتری دارند تا من که تلاش کردم گزیده کار کنم و کار درست انجام بدهم که مردم ببینند و دوست داشته باشند. برای من در تصویر، شرایط سخت شده. خدا را شکر در تئاتر هم بازی و هم کارگردانی می‌کنم، اما در تصویر، به دلیل این که گزیده کار کردم، پیشنهادهایم کم است یا گاهی اصلا نیست. شاید اگر برگردم به آن موقع، طور دیگری کار کنم.

می‌گویند بازسازی دهه‌های گذشته، سخت‌تر از بازسازی مثلا ۱۰ قرن پیش است. بازسازی حدود ۱۰۰ سال پیش در سریال «در چشم باد» چه چالش‌هایی داشت؟

محدود می‌شویم دیگر، چون باید لوکیشن‌هایی را انتخاب کنیم که کمی شبیه باشد تا بشود آن را بازسازی کرد. در شهرک سینمایی غزالی، عکس و فیلم را می‌گیرند و شبیه آن لوکیشن را می‌سازند، اما در شهر مجبوریم لوکیشن‌هایی را پیدا کنیم که بتوانیم با بازسازی، شبیه گذشته کنیم. مثلا خانه جوانی خانواده «ایرانی»، در پامنار بود؛ خانه‌ای که قبلا سریال «سمندون» در آن ساخته شده بود و به آن می‌گفتند «خانه سمندون». یکی آن جا دست نخورده بود که می‌شد در آن کار کرد و بعضی لوکیشن‌های تک‌وتوک. درمجموع شبیه‌سازی گذشته به خصوص دهه‌های ۱۳۱۰ و ۱۳۲۰ خیلی سخت است.

فکر می‌کنم مسعود جعفری جوزانی کارگردان سریال هم در این زمینه وسواس داشت. درست است؟

به شدت! ایشان حتی روی دکمه بازیگرش هم وسواس داشت و این وسواس، خیلی هم کمک کرد تا همه‌چیز طبیعی‌تر جلوه کند. یادم است دکمه لباس رضاشاه (سعید راد) دکمه‌ای که در عکس دیده می‌شود، نبود و بچه‌های صحنه، چند وقت به دنبال آن دکمه می‌گشتند! آقای جوزانی می‌گفت این دکمه باید همان دکمه داخل عکس باشد. خودروی رضاشاه را هم یادم است پدرم از موزه آورد تا دقیقاً همان خودرو باشد. یعنی خودرویی که سعید راد در سریال «در چشم باد» سوار می‌شود، خودروی اصلی رضاشاه است.

فکر می‌کنم این خودرو فقط در یک سکانس هم بیشتر نیست؛ همان سکانسی که رضاشاه از کاخ خود برای همیشه بیرون می‌رود.

دقیقا همان یک سکانس است. بله، این‌هاست که باعث می‌شود بعد از ۱۵ سال سریال پخش می‌شود و مردم هنوز آن را دنبال می‌کنند. در شبکه‌های اجتماعی پیام‌های زیادی از مردم دارم که می‌گویند ما با شهادتت گریه کردیم و ....

البته با همین وسواسی که می‌گویید و روایت‌های زیادی از آن هست، در فصل آخر و پس از انقلاب، چند جای سریال گاف هم وجود دارد. یادم هست یکی از مطبوعات همان زمان تیتر «در چشم گاف» برای مجموعه گاف‌های قسمت‌های پایانی سریال زده بود!

(می‌خندد) بله، البته من خود آقای جوزانی را مقصر نمی‌دانم، اما یک سری از عوامل گاهی کم‌کاری می‌کنند. این‌طور گاف‌ها به همکاران صحنه ربط دارد. این را هم بگویم که به هر حال ساخت یک سریال عظیم پنج ساله، که هر روز شاید ۲۰۰ هنرور داریم، خیلی سخت است. کنترل این‌ها بسیار سخت است و بعضی عوامل پشت صحنه باید حواسشان می‌بود که خب نبود.

شما با ستاره‌های اصلی سریال مثل پارسا پیروزفر و کامبیز دیرباز و بازیگران مهم دیگر مثل سعید نیک‌پور و زنده‌یاد ماه‌چهره خلیلی همبازی بودید. از همبازی شدن با این چهره‌ها که هر کدام وزنه‌ای برای این سریال‌اند، بگویید.

خیلی جذاب است. خب من اولین بار بود که جلوی دوربین می‌رفتم، چون قبل از آن فقط دستیاری می‌کردم. قبل از آن بعضی من را ترساندند و گفتند آقای اکبر عبدی نمی‌گذارد بازی کنی! کامبیز دیرباز، پارسا پیروزفر و ... هم همین‌طور. می‌گفتند بازی‌ات را می‌خورند و از این ادا‌های بازیگری دارند که باید حتما خودشان دیده شوند. با این حال این چهره‌ها خیلی به من کمک کردند. یادم هست پارسا پیروزفر می‌گفت بیا تمرین کنیم. من گفتم که شنیده‌ام تو اجازه نمی‌دهی بازیگر مقابلت بازی کند. او هم پاسخ داد که هرچقدر تو خوب بازی کنی، بازی من بهتر دیده می‌شود. کامبیز دیرباز و مرحوم ماه‌چهره خلیلی هم خیلی به من کمک کردند و خیلی احساس راحتی کردم که بین آن‌ها بازی کردم. خود آقای اکبر عبدی هم همین‌طور؛ چیزی که شنیده بودم، اصلا نبود. آن‌ها و آقای نیک‌پور و آقای صدیق شریف، در مجموع یک دانشگاه کامل بودند. می‌توانم بگویم با آن چه در «در چشم باد» دیدم، ۹۰ درصد اتفاقات بازیگری را یاد گرفتم.

خاطره‌ای از زمان ساخت یا پخش این سریال دارید؟

یک خاطره جذاب دارم. وقتی «اسد» شهید شد، اعلامیه‌اش را چاپ کردند که عکس من رویش بود و با «انالله و انا الیه راجعون» شروع می‌شد. می‌خواستم اعلامیه‌اش را به عنوان یادگاری داشته باشم. یکی برداشتم و با خودم به خانه آوردم. مادرم گفت این چیه؟ گفتم کاغذ! گفت بده ببینم. اعلامیه را که باز کرد، تا یک ساعت و نیم بعد گریه کرد! می‌گفتم من که جلویت ایستاده‌ام و این اعلامیه مال فیلم است، چرا گریه می‌کنی؟! (با خنده) من آن شب مادرم را بیرون بردم، رستوران بردم و برایش کادو خریدم تا از دلش درآمد! آن اعلامیه را هم پاره کرد و نگذاشت یادگاری نگه دارم!

چرا سریال «در چشم باد» بعد از این همه بازپخش، همچنان زنده است و جذاب؟

یک سری چیز‌ها دست به دست هم می‌دهد که این‌طور می‌شود. من خودم تا الان ۱۰۲ فیلم کوتاه ساخته و ۱۷-۱۸ جایزه خارجی گرفته‌ام. در ساخت فیلم، همان نکات ریزی که درباره‌اش صحبت کردیم، مثل گیر دادن آقای جوزانی به دکمه بازیگر و همدلی افراد تاثیر دارد. آقای جوزانی به شدت بازیگرانش را دوست داشت، حتی من که اولین بارم بود. به خاطر این نمی‌گویم که پدرم تهیه‌کننده بود، بلکه دریافت به‌موقع حقوق و این که دغدغه حقوق نداشته باشیم، هم مؤثر است. در مجموع آن موقع شرایط خیلی بهتر بود، ولی من الان اصلا چنین چیز‌هایی نمی‌بینم. نمی‌دانم بعد از ۱۰-۱۵ سال چه اتفاقی افتاده که آدم‌های این حرفه، این شکلی شده‌اند. شرایط طوری شده که حتی وقتی فیلم و تئاتر می‌سازیم، دلمان هم خوش نیست.

این روز‌ها اتفاقا بحث بر سر اجرا شدن یا نشدن تئاتر داغ است. نظر شما چیست؟

تئاتر با مردم زنده است، چون تئاتر، تصویر نیست که بتوانیم به پلتفرم‌ها بفروشیم. وقتی مردم نیایند، چرا باید بسازیم؟ در مقابل به نظرم تعطیل کردن تئاتر هم کار درستی نیست.

آیا می‌شود الان هم چنین سریالی با این سطح از جذابیت و تأثیرگذاری ساخت؟‌

می‌شود، اما آدم خودش را می‌خواهد. مثلاً باید هم‌رده آقای جوزانی یا فخیم‌زاده یا میرباقری کسی باشد که بسازد. این روز‌ها پلتفرم‌ها سریال می‌سازند، اما بعدش دیگر کسی یادش نیست. مردم «یاغی» را دوست داشتند، اما بعدش دیگر تمام شد. «در چشم باد» این طور نیست و مردم یادشان هست. فکر می‌کنم متن‌ها آبکی شده و متن خوب وجود ندارد و به همین دلیل سریال‌ها در خاطر مردم نمی‌ماند.

نکته‌ای هست که بخواهید در پایان بگویید؟

بله، من در خانواده سینما به دنیا آمدم، اما از آن دلگیرم. هم درسش را خواندم و هم ۲۰ سال در آن کار کردم، اما می‌بینم برای پول، حاشیه، فالوئر و ... کسانی را می‌آورند که این‌کاره نیستند. چرا کسی که دامن به تن می‌کند و در اینستاگرام می‌رقصد، باید بازیگر سریال شود؟ کلی بازیگر تئاتری بی‌نظیر داریم که بیکارند. من از خانواده سینما دلخورم. چرا من باید در خانه بنشینم و در تلویزیون، کسانی را ببینم که حتی حرف زدن سینمایی را هم بلد نیستند؟

ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر