به گزارش مجله خبری نگار، شکی در این نیست که جنگ جهانی دوم و البته هر دو جنگ جهانی، به شدت ویرانگر بوده و عواقب بسیار هولناکی برای بشریت در پی داشتند. هر کدام از ما ایدههایی خام در مورد چرایی و چگونگی کلیت داستان جنگ جهانی دوم داریم، اما اتفاقات بسیار عجیب و باورنکردنیتر از آن چیزی که همه ما با آن آشناییم در طول این جنگ ویرانگر رخ داده است. این داستانها چندان شناخته شده نیستند، اما بدون شک اطلاع از آنها شما را حیرت زده خواهد کرد. پیش از این نیز بارها در نگارمگ شما را با واقعیاتی جالب در مورد جنگ جهانی دوم و داستانهایی که در پس زمینه میدانهای جنگ در اروپا و دیگر نقاط جهان رخ داد آشنا کرده ایم، اما در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ داستان کمتر شناخته شده دیگر در مورد جنگ جهانی دوم آشنا خواهیم کرد که بدون شک تاکنون از آنها بی اطلاع بوده اید.
تکنیک ساخت پلکسی گلاس (Plexiglas) که به معنای شیشه پلاستیکی است در سال ۱۹۲۸ کشف شد و در طول جنگ جهانی دوم به صورت گسترده و به طور ویژه در شیشه هواپیماها به کار گرفته شد. همچنین از این ماده به جای دسته چوبی تپانچههای Colt M۱۹۱۱ توسط سربازان این جنگ استفاده میشد. سربازان همواره با قرار دادن عکس معشوقه هایشان زیر این دسته شیشه ای، آنها را شخصی سازی میکردند و به همین خاطر بود که به دستگیره تپانچهها لقب sweetheart grips به معنای دستگیره معشوقه داده شده بود. عکس همسر یا نامزدها معمولاً در سمت راست دستگیره تپانچه قرار داده شده و قسمت سمت چپش دست نخورده باقی میماند تا مالک تپانچه بتواند تعداد گلولههای باقیمانده را ببیند.
این تپانچههای خاص با عکس معشوقههای سربازان برای آنها بسیار باارزش بود. آنها واقعاً نسبتا به این عکسها و تپانچهها حساس بوده و به همین خاطر برخی از سربازانی که از جنگ جان سالم به در بردند، پس از پایان جنگ نیز تپانچهها را برای خود نگه داشتند.
به این سربازان سرخپوست لقب Navajo code talkers یا ناواهوهایی که با رمز صحبت میکنند داده شده بود که در بخش تفنگداران ویژه دریایی استخدام شده بودند و در جریان جنگ جهانی دوم از آنها در نبرد اقیانوس آرام استفاده شد. این سربازان بومی آمریکا، پیامها را به زبان بومی شان از طریق تلفن و بی سیم رد و بدل میکردند و پیامهای آنها حتی یک بار هم توسط ژاپنیها رمزگشایی نشد. استخدام این سربازان برای نیروهای آمریکایی بسیار مفید واقع شد، زیرا نیروهای ژاپنی تا پیش از استفاده از زبان ناواهو موفق شده بودند تمام رمزهای ارتباطی نیروهای آمریکایی را بشکنند. ایده کمک گرفتن از بومیان ناواهو و مهارت هایشان ایده یک کهنه سرباز جنگ جهانی اول به نام فیلیپ جانسون بود.
بعد از یک سری تستهای تمرینی، فرمانده تفنگداران ویژه دریایی دریافت که میتوان به شیوهای موثر از این افراد در بخش ارتباطات استفاده کرد. در ادامه به این سربازان آموزش داده شد تا بتوانند از زبان ناواهو خود برای رمزگذاری پیامها استفاده کرده و عبارتهای نظامی متناسب با زبان ناواهو به کار گرفته شد. این گروه چنان در انتقال پیامهای رمزگذاری شده به زبان ناواهو موفق بودند که ۴۰۰ مرد ناواهو دیگر نیز به عنوان بیسیم چی در ادامه جنگ به کار گرفته شدند. ۲۹ بومی ناواهویی که در فاز اول به کار گرفته شدند مدال شجاعت کنگره را دریافت کرده و مابقی نیز مدالهای نقره یا دریافت کردند.
هانس شارف در ابتدا یک تاجر آلمانی ساکن ژوهانسبورگ بود و هرگز قصد نداشت در ارتش نازی فعالیت کند. شارف برای گذراندن تعطیلات به زادگاهش در آلمان بازگشته بود که جنگ در گرفت و نتوانست کشورش را ترک کند. او در نهایت به ارتش پیوست و برای نبرد در روسیه به خط مقدم نبرد فرستاده شد. همسرش به نحوی توانست ژنرال مافوق شارف را متقاعد کند که شراف را به پشت جبهه بازگردانده و بدین ترتیب بود که وی را به بخش بازجویی از اسرا فرستادند. به خاطر اتفاقات خاصی که برایش رخ داد، از جمله کشته شدن دو تن از مافوق هایش در سانحه هواپیما، شارف ارتقاء رتبه یافته و مسئول ارشد بازجویی از خلبانان متفقین که دستگیر شده بودند شد. او یک بار شاهد بدرفتاری و شکنجه یکی از اسرا بود که باعث شد تصمیم بگیرد به روشی دیگر از اسرا بازجویی کند.
تکنیک بازجویی شارف چهار نکته اصلی داشت که شامل رویکردی دوستان، خودداری از فشار بیش از حد برای گرفتن اطلاعات، وانمود کردن اینکه همه چیز را میداند و در نهایت تکنیک تایید یا عدم تایید بود. به جای کتک زدن و شکنجه کردن اسرا، شارف با مهربانی با اسرا رفتار کرده، آنها را به پیاده روی میبرد، اجازه میداد با دوستانشان در بیمارستان دیدار کنند و به همین خاطر همه اسرا با او حرف میزدند. چندین مطالعه روانشناختی روی تکنیکهای بازجویی شارف نشان داد که مقدار اطلاعات بدست آمده با این روش بسیار بیشتر از روشهای مرسوم بازجویی همراه با تهدید و شکنجه بوده است. او به لقب «استاد بازجویی» دست یافته و به خاطر مشارکتش در شکل دادن به تکنیکهای بازجویی برای آمریکاییها پس از پایان جنگ مورد تحسین قرار گرفت.
۵ روز تا کریسمس سال ۱۹۴۳ باقی مانده بود که خلبان یک بمب افکن آمریکایی B-۱۷ به نام چارلز براون و خلبان همراهش متوجه پرواز یک جنگنده آلمانی بالای سرشان شدند. از آنجایی که تمام خدمه هواپیما مجروح شده و توپچی انتهای بمب افکن نیز کشته شده بود، آنها هیچ ابزاری برای درگیری با جنگنده آلمانی نداشتند و تنها منتظر بودند که خلبان آلمانی شروع به شلیک کرده و کارشان را یکسره کند. استیگلر تصمیم گرفت که از پشت به خدمه بمب افکن آمریکایی حمله کند، اما در حالی که میخواست دستش را روی دکمه شلیک بگذارد، دچار تردید شد. او به شدت تحت تاثیر شرایط ناگوار خدمه بمب افکن آمریکایی قرار گرفته بود.
استیگلر در ادامه تصمیم گرفت از جان تمام خدمه بگذرد و آنها را به شکلی اسکورت کرد که هیچ توپچی آلمانی در روی زمین نتواند به آنها شلیک کند و دشمنان خود را به دریای شمالی رساند. پیش از جدا شدن از آن ها، او به براون سلام نظامی داد و به آلمان بازگشت. استیگلر توسط نازیها اعدام میشد اگر واقعیت ماجرا مشخص میشد، اما این اتفاق نیفتاد و از آلمانیها مدال افتخار نیز دریافت کرد. براون نیز توانست خود را به بریتانیا برساند. سالها بعد همه این افراد با هم دیدار کرد و تا زمان مرگ استیگلر در سال ۲۰۰۸ دوستان نزدیکی بودند.
یک کشتی مین روب هلندی به نام HNLMS Abraham Crijnssen, آخرین کشتی جنگی هلندی بود که در سال ۱۹۴۲ از استرالیا گریخت. نقشه اولیه این بود که همراه با کشتیهای جنگی دیگر از استرالیا فرار کند، اما سه کشتی جنگی از دیگران عقب افتادند. Crijnssen دیگر مهماتی نداشته و تنها دو توپ برایش باقی مانده بود در حالی که بمب افکنهای ژاپنی بالای سرش دنبال طعمه میگشتند. ۴۵ خدمه این کشتی هلندی بعد از طراحی یک نقشه فرار، به این نتیجه رسیدند که بهترین راه استتار کشتی به عنوان یک جزیره است.
به همین خاطر؛ خدمه به جزیره مجاور رفته و هر چقدر درخت که ممکن بود را بریده و با آنها سطح کشتی مین روب را پوشاندند. بخشهای باقیمانده نیز طوری رنگ آمیزی شدند که شبیه سنگ و صخره به نظر برسند. بدین ترتیب کسی متوجه آنها نشد در شرایطی که در طول شب حرکت کرده و در طول روز حرکت میکردند. این کشتی در نهایت پس از هشت روز با نیروهای متفقین روبرو شد. در طول فرارشان، آنها روزها را به سواحل رفته و همانجا میماندند تا شبیه بخشی از زمین به نظر برسند و از رویارویی با کشتیها و هواپیماهای جنگی که دو کشتی هلندی دیگر را غرق کرده بودند دور ماندند.
ماموریت شکست خورده استفاده از بمبهای بیولوژیکی که با نام «عملیات شکوفههای گیلاس در شب» شناخته میشد، یکی از آخرین نقشههایی بود که ژاپنیها برای شکست دادن ایالات متحده در طول جنگ جهانی دوم کشیدند. واحد ۷۳۱ مسئولیت ساخت و استفاده از تمام سلاحهای بیولوژیکی ساخته شده توسط ژاپن در طول جنگ جهانی دوم را بر عهده داشت. این واحد توانایی تولید حدود ۳۰ کیلو ماده شیمیایی بیماری زا در عرض تنها چند روز را داشت و برای این کار از ککهای ناقل بیماری طاعون استفاده کرده بود.
این ککها در داخل بمبهای سرامیکی قرار گرفته و قرار بود روی مناطق غیرنظامی رها شوند. این ککها در ادامه موشها را مبتلا کرده و بدین ترتیب طاعون به غذا منتقل شده و سپس انسانها را مبتلا میساخت. این روش در ابتدا قرار بود در شهرهای نینگبو و چانگ ده در چین اجرا شود. در ادامه این نقشه، قرار شد در ۲۲ دسامبر ۱۹۴۵ این سلاحها در ایالات متحده و در قالب یک عملیات انتحاری به کمک زیردریاییها انجام شود. اما ژاپن در ۱۵ گوست همان سال و چند هفته پیش از تاریخ تعیین شده برای حمله بیولوژیکی به آمریکا، وادار به تسلیم شد.
این اولین باری نبود که سربازان آلمانی از قرصهای مخدر شیمیایی پرویتین (Pervitin) استفاده میکردند. پیشتر در حمله به لهستان در سال ۱۹۳۹ نیز از این قرصهای مخدر استفاده شده بود. اما در می ۱۹۴۰، این قرص به طور انحصاری برای سربازان آلمانی در میلیونها دُز تولید شد. پرویتین توسط پزشکان حاضر در ارتش آلمان برای سربازان تجویز شد. اثر هر دارو تا ۱۲ ساعت باقی میماند و از سربازان خواسته میشد که هر روز یک قرص و در طول شب نیز دو قرص بخورند. بدین ترتیب سربازان آلمانی به چیزی شبیه رباتهای جنگی تبدیل شدند و بدون احساس خستگی و خواب آلودگی از سمت منطقه کوهستانی آردن، فرانسه را در نوردیدند.
تاکتیک حمله سریع و همه جانبه آلمانیها که به Blitzkrieg مشهور شد بیشترین سود را از مصرف این قرص مخدر برده بود. مصرف پرویتین باعث کاهش عملکرد روانی و فیزیولوژیکی و در نهایت از کار افتادن فرد بعد از چند روز میشد. بدین ترتیب جای تعجب نداشت که مصرف این دارو به شدت اعتیادآور و مسموم کننده بوده و به همین خاطر بود که سربازان بعد از مصرف چند قرص، خودشان برای بدست آوردن این قرص و مصرف آن تلاش میکردند.
کمپانی Steinway and Sons پیانوهایی خاص طراحی کرده بود که Victory Verticals نام داشت و از استحکام بالایی برخوردار بودند. برخی از ویژگیهای عجیب این پیانوها شامل چسبهای ضد آب و قابلیت ضد حشره آنها بود. کلیدها توسط سلولوئید پوشانده شده و جانشین عاجها شده بودند و سیمهای بیس نیز به جای مس از آهن ساخته شده بودند. اولین نمونه از این پیانوهای خاص به کمک یک چتر نجات در سال ۱۹۴۲ همراه با تمام ابزارهای تنظیم همراه و دستورالعمل نواختن از هواپیما پرتاب شد. سپس ۵،۰۰۰ پیانو دیگر نیز به همین روش به دست سربازان در جبهههای نبرد رسیدند در حالی که تنها نصف اینها در مدارس و کلیساها به فروش رسید.
این زندانها که با نام رسمی «کمپهای بازداشت ژاپنی ها» شناخته میشد به دستور رییس جمهور روزولت به کار گرفته شدند. این تصمیم پس از ماجرای حمله به بندر پرل هاربر گرفته شد. مقامات آمریکایی از این بیم داشتند که آمریکاییهای ژاپنی تبار دست به جاسوسی و خرابکاری به سود دولت ژاپن بزنند هر چند شواهدی برای اثبات این فرضیه وجود نداشت. مراکزی نظامی در کالیفرنیا، واشنگتن، اوریگون و برخی از دیگر ایالتهای آمریکا با دستور اجرایی شماره ۹۰۶۶ رییس جمهور راه اندازی شد. پس از آن بود که مراکز مشابهی در کانادا و مکزیک نیز راه اندازی شد.
۲۱،۰۰۰ بومی ژاپنی الاصل در کانادا به این مراکز منتقل شده و مکزیک نیز بیش از ۲،۲۶۴ نفر را با ریشه ژاپنی از پرو، برزیل، شیلی و آرژانتین جمع آوری کرده و به ایالات متحده تحویل داد. خشونتهایی در کمپهای زندانیان در کمپهای مکزیکی در لودربزورگ به وقوع پیوست. زندانیان با قطار حمل شده و سپس وادار میشدند که مسیر دو مایلی تا کمپها را پیاده بروند. در نهایت در سال ۱۹۸۸ بود که در مجموع به ۸۰،۰۰۰ ژاپنی آمریکایی مبلغ ۲۰،۰۰۰ دلار به عنوان جبران آن چه با این کار بر سرشان آمد داده شد و به طور رسمی نیز از آنها عذرخواهی شد.
پنی سیلین اولین بار در سال ۱۹۲۸ کشف شد، اما تا سال ۱۹۴۰ در زمینه پزشکی مورد استفاده قرار نگرفت. در برخی از دوران حیاتی جنگ جهانی دوم، ظرفیت تولید دارو در شرایط بسیار بدی قرار داشت. اما درخواست برای پنی سیلین دائماً در حال افزایش بود و برای پاسخ دادن به این تقاضاها، محققان باید دست به ابداع روشهای خلاقانه و عجیب و غریب، اما موثری بزنند. گرفتن پنی سیلین از ادرار بیماران به این دلیل امکان پذیر بود که تمام پنی سیلین تزریقی در بدن بیماران جذب نمیشد. در واقع بخش زیادی از این دارو بدون تغییر از بدن عبور کرده و از طریق ادرار خارج میشود. پنی سیلین دارویی بسیار موثر و مفید در نجات جان انسانها بود و مرگ در اثر ذالت الریه باکتریایی در طول جنگ جهانی اول را از ۱۸ درصد به کمتر از ۱ درصد در طول جنگ جهانی دوم کاهش داد.
منبع:روزیاتو