به گزارش مجله خبری نگار، اگر سریالهای دهه هفتادیِ «آژانس دوستی»، «دزدان مادربزرگ» و «یحیی و گلابتون» را دیده باشید، حتماً هنرنماییِ زندهیاد حسین پناهی را در آنها به یاد میآورید. اما او بیشتر از اینکه بازیگر باشد، نویسنده و شاعر بود. حتی در ایفای نقشهایش، نوعی خلسه شاعرانه داشت و بیننده متوجه طبع لطیفش میشد. امروز ۶ شهریور، زادروز زندهیاد حسین پناهی، شاعر، نویسنده و بازیگر کشورمان است؛ کسی که در عمر کوتاهش آثار متعددی از خود به جای گذاشت و دخترش، آنا پناهی را میراثدار خود کرد تا دوستداران شعر و ادبیات، آثارش را از یاد نبرند. حسین پناهی متولد ۶ شهریور ۱۳۳۵ بود و در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ درگذشت.
آنا پناهی در مصاحبهای به اینکه پدرش دوست داشته بیشتر به عنوان شاعر شناخته شود تا بازیگر، اشاره میکند و میگوید: «پدرم همیشه دوست داشت بهعنوان شاعر شناخته شود و نه یک بازیگر. هرچند بازیگری یا به تعبیری سینما را همسایه دیوار به دیوار شعر میدانست و شاعرانگی، ذاتی و درونی او بود، ولی بسیاری از بازیهای او نقشهایی بودند که او بهناچار بازی میکرد. هرچند به همان نقشهای معمولی، رنگی شاعرانه میداد». از زندهیاد حسین پناهی، مجموعه اشعار متعددی به جا مانده است از جمله: «به وقت گرینویچ»، «افلاطون کنار بخاری»، «ستارهها»، «کابوسهای روسی»، «نمیدانمها»، «سلام خداحافظ» و «چشم چپ سگ». این هنرمند فقید بر آتش قصهنویسی و نمایشنامهنویسی هم دستی داشته و این آثار را خلق کردهاست: «خروسها و ساعتها»، «دو مرغابی در مه» و «سرودی برای مادران».
حسین پناهی هم از آسیب اشعار جعلی در امان نماندهاست. یکی از دلایلِ فراوانیِ اشعار جعلیِ منتسب به پناهی، سادگی و روانی زبان شعر اوست. برای نمونه، به این شعر ساده و روان حسین پناهی توجه کنید:
«چه مهمانان بی دردسری هستند
مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت».
جاعلان با سوءاستفاده از این ویژگی آثار پناهی، دست به انتشار نوشته و شعرهای جعلی به نام او میزنند. به چند نمونه از اشعار جعلی که در فضای مجازی به نام حسین پناهی منتشر میشود، توجه کنید:
«پنجره را بازکن/ و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر/ خوشبختانه باران ارث پدری هیچ کس نیست»، «اگر وقت نداری حالم را بپرسی، درکت میکنم/ اگر وقت نداری با من صحبت کنی، درکت میکنم/ اگر وقت نداری مرا ببینی، درکت میکنم/، امّا اگر بعد از تمام اینها دیگر دوستت نداشتم/ اینبار نوبتِ توست که درکم کنی».
منبع: خراسان