به گزارش مجله خبری نگار،به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ میگویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.» یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد، ولی شاید همان کار مایهی رهایی و پیروزی تو شود.
مردی گناهکار در آستانهی دار زدن بود. او به فرماندار شهر گفت: «واپسین خواستهی مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم. من قول میدهم بازگردم»
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست. با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت: «چه کسی ضمانت این مرد را میکند؟».
ولی کسی را یارای ضمانت نبود. مرد گناهکار با خواری و زاری گفت:
«ای مردم شما میدانید که من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یک نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.» ناگه یکی از میان مردمان گفت: «من ضامن میشوم. اگر نیامد به جای او مرا بکشید.» فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی کردند و مرد محکوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محکوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست کرد: «مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.» گفتند: «چرا؟» گفت: «از این ستون به آن ستون فرج است.»
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت. محکوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. فرماندار با دیدن این وفای به پیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت
۱- یعنی گاهی با تغییر موضع و موقعیت قبلی خود در زندگی، میتوان به موفقیت دست یافت.
۲- زمانی به کار میرود که انسان در سختترین شرایط قرار گرفته باشد و این ضرب المثل گویای امیدواری در اوج ناامیدی است.
۳- ساکن و بی تحرک ماندن کاری را پیش نمیبرد. تحرک مفید، رمز موفقیت است.