مجله خبری-سبک زندگی نگار: قرآن در سوره انبیاء و سوره ص از ذوالکفل نام برده است. قرآن ذوالکفل را از صابران، صالحان، نیکان و داخل در رحمت الهی معرفى کرده است. در مورد نام ذوالکفل اختلاف بسیار وجود دارد. برخی او را حزقیال دانستهاند. گفتارهایی نیز وجود دارد که او را الیاس، یوشع و یا یسع دانستهاند. برخی معتقدند او بِشر فرزند حضرت ایوب بوده است. برخی نیز براساس روایتی نام واقعی او را عویدیا دانستهاند. «الکفل» در دو معنای نصیب و کفالت استفاده شده است. در نتیجه در مورد کنیه ذوالکفل موارد مختلفی ذکر شده است:
او را ذوالکفل نامیدند، زیرا خداوند در برابر اعمال و عبادات فراوان، نصیب بسیاری از ثواب و رحمتش را به او داد.
او را ذوالکفل نامیدند؛ زیرا هفتاد پیامبر که جانشان در خطر بود را کفالت کرده و نجات داد.
تعداد بسیاری از بنیاسرائیل که از دست دشمنان فرار کرده بودند را پناه داده و معیشت آنان را کفالت نمود. او متعهد شده بود بر آنچه رضایت الهی است صبر کند و اخلاق مردم را تحمل نماید. به جهت این تعهد او را ذوالکفل نامیدند.
در شهرستان دزفول قبری وجود دارد که منسوب به حزقیال نبی است و از آنجا که برخی ذوالکفل را همان حزقیال دانستهاند، این قبر را قبر ذوالکفل معرفی کردهاند. در جنوب کشور عراق نیز قبری منسوب به ذوالکفل وجود دارد.
نام ذوالکفل نیز در دو سوره از سورههای قرآن کریم ذکر شده است. یکی در سوره انبیاء و دیگری سوره ص.
خداوند در سوره انبیاء میفرماید: «و إسمعیل و إدریس و ذا الکفل کل من الصبرین»:واسماعیل و ادریس و ذو الکفل را (یاد کن) که همه از صابران بودند. " ذا الکفل" مشهور این است که از پیامبران بوده است. هر چند بعضی معتقدند که او یکی از صالحان بود، ظاهر آیات قرآن که او را در ردیف پیامبران بزرگ میشمرد نیز این است که او از انبیاء است و بیشتر به نظر میرسد که او از پیامبران بنی اسرائیل بوده است. در علت نامگذاری او به این نام با توجه به اینکه" کفل" (بر وزن فکر) هم به معنی نصیب و هم به معنی کفالت و عهده داری آمده است، احتمالات متعددی داده اند، بعضی گفته اند، چون خداوند نصیب وافری از ثواب و رحمتش در برابر اعمال و عبادات فراوانی که انجام میداد به او مرحمت فرمود ذا الکفل نامیده شد (یعنی صاحب بهره وافی) و بعضی گفته اند، چون تعهد کرده بود شبها را به عبادت برخیزد و روزها روزه بدارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و تا آخر به وعده خود وفا کرد، " ذا الکفل" نامیده شد.
بعضی نیز معتقدند که ذا الکفل لقب " الیاس" است، همانگونه که " اسرائیل" لقب " یعقوب"، و " مسیح" لقب " عیسی"، و " ذا النون" لقب " یونس" میباشد. . همچنین در سوره ص درباره این پیامبر خداوند میفرماید: «و اذکر إسماعیل و الیسع و ذا الکفل و کل من الأخیار» و یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را (که) همه از نیکان بودند (ص، ۴۸). " ذا الکفل" همانطور که گفته شد، مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه ۸۵ بعد از نام اسماعیل و ادریس گواه بر این معنی است. بعضی معتقدند که او از پیامبران بنی اسرائیل است، وی را فرزند ایوب میدانند که اسم اصلیش" بشر" یا" بشیر" یا" شرف" بوده است و بعضی او را همان" حزقیل" میدانند که ذا الکفل به عنوان لقب او انتخاب شده است.
علامه طباطبایی میفرماید: خدای سبحان نام این بزرگوار را در کلام مجیدش برده، و او را از انبیا شمرده، و بر او ثنا خوانده، و وی را از اخیار معرفی فرموده است؛ و ذو الکفل را از صابران شمرده است. در روایات هم نامی از این دو پیغمبر دیده میشود. در کتاب بحار الانوار روایتی از رسول خدا (ص) نقل شده که خلاصه اش آن است، چون عمر یسع به پایان رسید، در صدد بر آمد کسی را به جانشینی خود منصوب دارد، از این رو مردم را جمع کرد و گفت: هر یک از شما که تعهد کند سه کار را انجام دهد من او را جانشین خود گردانم. روزها را روزه بدارد، شبها را بیدار باشد و خشم نکند. جوانی که نامش عوید یابن ادریم بود و در نظر مردم خوار میآمد، برخاست و گفت: من این تعهد را میپذیرم.
یسع آن جوان را باز گرداند و روز دیگر همان سخن را تکرار کرد و همان جوان برخاست و تعهد را پذیرفت و یسع او را به جانشینی خود منصوب داشت تا این که از دنیا رفت و خدای تعالی آن جوان را که همان ذوالکفل بود به نبوت برگزید.
شیطان که از ماجرا مطلع شد، در صدد بر آمد تا ذوالکفل را خشمگین سازد و او را بر خلاف تعهدی که کرده بود به خشم وادارد، از این رو به پیروانش گفت: کیست که این مأموریت را انجام دهد؟ یکی از آنها که نامش ابیض بود گفت: من این کار را انجام میدهم. شیطان بدو گفت: نزدش برو، شاید خشمگینش کنی. ذوالکفل شبها نمیخوابید و شب زنده داری میکرد و نیمه روز مقداری میخوابید.
ابیض صبر کرد تا، چون ذوالکفل به خواب رفت بیامد و فریاد زد: به من ستم شده و من مظلوم هستم (حق مرا از کسی که به من ستم کرده بگیر). ذوالکفل به او گفت: برو و او را نزد من آر. ابیض گفت: من از این جا نمیروم. ذوالکفل انگشتر مخصوص خود را به او داد و گفت: این انگشتر را بگیر و به نزد آن شخصی که به تو ستم کرده ببر و او را نزد من آر. ابیض آن انگشتر را گرفت و، چون فردا همان وقت شد بیامد و فریاد زد: من مظلوم هستم و طرف من که به من ظلم کرده، به انگشتر توجهی نکرد و به همراه من نیامد. دربان ذوالکفل بدو گفت: بگذار بخوابد که او نه دیروز خوابیده و نه دیشب. ابیض گفت: هرگز نمیگذارم بخوابد، زیرا به من ستم شده و باید حق مرا از ظالم بگیرد.
حاجب وارد خانه شد و ماجرا را به ذوالکفل گفت. ذوالکفل نامهای برای او نوشت و تا مهر خود آن را مهر کرد و به ابیض داد. وی برفت تا، چون روز سوم شد، همان وقت یعنی هنگامی که ذوالکفل تازه به خواب رفته بود، بیامد و فریاد زد که شخص ستم کار به هیچ یک از اینها وقعی نگذارد پیوسته فریاد زد تا ذوالکفل از بستر خود برخاست و دست ابیض را گرفت و برای دادخواهی از ستم کار به راه افتاد.
گرمای آن ساعت به حدی بود که اگر گوشت را در برابر آفتاب میگذاشتند، پخته میشد. مقداری راه رفتند، ولی ابیض دید به هیچ ترتیب نمیتواند ذوالکفل را به خشم درآورد و در مأموریت خود شکست خورد، پس دست خود را از دست ذوالکفل بیرون کشید و فرار کرد.
خدای تعالی نام او را در قرآ کریم ذکر کرده و داستان او را به پیغمبرش یادآوری میکند تا در برابر آزار مردم صبر کند، چنان که پیمبران بر بلا صبر کردند. در حدیث دیگری از قصص الانبیاء نقل شده که صدوق، از دقاق، از اسدی، از سهل، از حضرت عبدالعظیم حسنی روایت کرده اند که فرمود: به امام جواد (ع) نامهای نوشتم و در آن نامه پرسیدم: نام ذوالکفل چه بود؟ و آیا وی از پیامبران مرسل بوده است؟ حضرت در جواب نوشت: خدای تعالی ۱۲۴ هزار پیغمبر فرستاد که ۳۱۳ نفر آنها مرسل بوده اند و ذوالکفل از آن هاست و پس از سلیمان بن داود بوده است. او مانند داود میان مردم قضاوت میکرد و جز در راه خدا خشم نمیکرد و نامش عویدیا بود و هم اوست که خدای تعالی نامش را در قرآن ذکر کرده و فرموده است: «و اذکر إسماعیل و الیسع و ذا الکفل و کل من الأخیار»