مجله خبری-سبک زندگی نگار: ادبیات ترکیه در ایران طرفدارن زیادی دارد. به خصوص اگر پای اورهان پاموک درمیان باشد و از ایران هم در آن نوشته باشد. نه تنها از ایران؛ بلکه از شاهنامه و رستم و سهراب. در یک کلام از پدرکشی و پسرکشی. از چه حرف میزنیم؟ از کتابی خاص که با قلم معرکه اورهان پاموک نوشته شده. از کتابی زنی با موهای قرمز. قصهای که به رسم سریالهای ترکی عشقی ممنوعه در خود دارد و همین عشق ممنوعه خط و ربط اصلی داستان است.
قصه با صدا آغاز میشود. انگار کسی توی گوشت قصه بخواند و بگوید دارم خاطره مینویسم و کتابی که قرار است در دستت بگیری و چند روز درگیر خواندنش باشی چند وقت پیش اتفاق افتاده و من فقط روایتگرم.
داستان درباره چه چیزی است؟ درباره پدر و پسر؛ و شاید بهتر بگوییم درباره پدرکشی و پسرکشی.
پدری، زن و تنها پسرش را رها میکند و به دنبال خواستههایش میرود. بخشی از خواستههایش ریشه در امور سیاسی و فعالیتهای پنهانی پدر در سیاست است بخشی دیگر به هوسرانیهایش گره خورده. هرچه هست، پدر میرود و خانوادهاش تنها میمانند.
بعد از رفتن پدر، دنیا برای پسر و مادرش عوض میشود. پسر برای کار کردن آستین بالا میزند و شاگرد چاهکن میشود؛ شاگرد اوستا محمودی که قرار است پدر نداشتۀ آقا جم شود. آقا جم، همان پسری است که پدرش او را گذاشته و رفته.
داستان، اما قرار نیست روی همین منوال بگذرد.
درست مثل وقتهایی که به دوست و رفیقی میگویم زندگی بازیهای عجیبی دارد، درباره این کتاب هم باید همین جمله راب گوییم. زندگی بازیهای عجیبی دارد.
آقا جم کتاب زنی با موهای قرمز، یک روز که برای خرید ابزار و سیگار به شهر میرود زنی را میبیند با موعای قرمز. زنی که چندین سال از او بزرگتر است. خیلی بزرگتر و شاید جای خواهر و مادرش. اما جم شاگرد چاهکن یک دل نه صد دل عاشق زن مو قرمز میشود.
زنی که بازیگر تئاتر است و در چادر سیاری که در شهر نزدیک چاهی که جم و استاد محمود میکَنند دایر شده.
جم هر شب به بهانه دیدار زن مو قرمز به شهر میرود تا سیگار بخرد و در شهر بگردد. بهانه برای دیدار زن مو قرمز کم نیست؛ که شوهر دارد، از قضا شوهرش هم بازیگر تئاتر است، اما چیزی دارد که انگار جم را جادو میکند. مثل یک مراد به مرید…
داستان تا جایی پیش میرود که یک شب جم، به خانه زن مو قرمز دعوت میشود و آنجا اتفاقی میافتد که نباید.
جم با زن مو قرمز همخواب میشود و …
بهتر است ادامه داستان را خودتان بخواند تا از داستان پدر کشی و پسرکشی به زبان اورهان پاموک آشنا شوید. خیالتان راحت که به محض گرفتن کتاب در دستانتان جادو میشوید. جادو کلمات کتاب و قلم نویسنده…
شاید اگر کتاب دیگر از کتابهای ترکیه بود در مخاطب خاص کتاب مینوشتم: فقط طرفداران ادیبات ترکیه بخوانند، اما کتابی که اورهان پاموک نوشته عجیب و غرب خواندنی است. داستان جوری تو در تو پیچ در پیچ است با غافلگیریهای هیجان انگیز که گاهی گمان میکنی فیلم میبینی مخصوصا دو فصل آخر کتاب که با خواننده سر جنگ دارد که تا مرا نخواندهای زمین نگذار. همین و تمام. پس اگر تا امروز زنی با موهای قرمز را نخواندهاید همین حالا به خریدن و خواندنش اقدام کنید.
دردم را اول با قطرات اشک بعد مثل تهمینه، مادر سهراب، با ضجهای از اعماق وجودم بیرون ریختم. بله، درست همانطور که در تئاتر بود، اما دردم از آنچه در صحنهی تئاتر حس میکردم خیلی پیچیدهتر بود. با صدای بلند انگار فریاد میزنم گریه میکردم. فکر میکردم گریه حالم را بهتر میکند. تازه میفهمیدم چرا حتی خشنترین و بیعارترین مردها هم با دیدن زنی گریان ساکت میشوند، چون منطق دنیا بر گریستن مادرها استوار است و برای همین من داشتم گریه میکردم