به گزارش مجله خبری نگارکودک علاقهمند به سرگرم شدن و لذت بردن است و میخواهد ارتباط زیادی با آنها برقرار کند و به جرات میتوان گفت شعر کودک میتواند برآورده کننده این نیازها باشد چرا که تکرار و حفظ کردن شعرها به مهارت درک و کشف و همچنین توانایی گوش دادن کمک شایانی میکند، اما باید توجه داشت که این مسئله به هیچ عنوان نباید آمرانه و بطور تکلیف برای کودک در آید و اجباری در کار باشد بلکه بایستی به طور بازی مدار و راحت به کودک شادی ببخشد.
تجربیات توسط شعر بازتاب مییابند و مخاطب را وادار به اندیشه و تعمق میکنند و آن چه شناخته شده است دوباره بازشناسی میشود و کودک با ذوق بیشتری موفق به کسب تجربیات تازهتر میشود.
به طور ذاتی و طبیعی کودکان ویژگی جستجوگر و کنجکاوی دارد و همیشه علاقمند و مشتاق به دانستن یادگیری هستند. با کمک شعر میتوان پاسخ خوبی به این نیازها داد و این حس را در آنها با تمرین و تکرار تقویت کرد.
اکثر بزرگسالان از دوران کودکی خود شعرهایی را در ذهن دارند که با آنها پیوند عاطفی و درونی برقرار ساخته اند و آنها را با کلی ذوق و شوق به کودکان خود انتقال میدهند. شعر کودک راهی به سوی شعر و ادبیات برای کودک باز میکند و باعث بیداری او در راه ادبیات میشود بیشتر کودکان در محیطهای مهد کودک و بعد خانه شروع به یادگیری و خواندن شعرهای کودکانه میکنند.
تمامی بچهها با حمید شیرین زبانیها و یادگیری شعرهای کودکانه لذت و حس وصف ناپذیری در وجود بزرگترها ایجاد میکنند برای اینکه به کودکان خود شعر یاد دهید سعی کنید از اشعار کوتاه و ساده شروع کرده و در گام بعدی با بالا رفتن سنشان شعرهای بلند و طولانی تری به آنها یاد دهید در ادامه این مطلب مفید اشعار کودکانه زیبایی را در اختیار شما قرار دادیم که میتوانید به راحتی به کودکان خود یاد دهید.
تو قفسهای باغ وحش
حیوونهای رنگارنگ
پرندههای کوچولو
میمون و شیر و پلنگ
میمونه شکلک میسازه
مَردُموخوشحال میکنه
با یه دونه توپ سفید
تنهایی فوتبال میکنه
نگاه کنید خرسَرو
ایستاده روی دو پا
خرگوشه رو نگاه کنید
هی میپره رو هوا
طاووس رو نگاه کنید
چه خوشگل و قشنگه
چترشوهی باز میکنه
ناز و خوش آب و رنگه
دریاچه آبی رنگه
توش ماهی و نهنگه
ماهی رو موج میشینه
نهنگ اونو میبینه
میگه نهنگ پرزور
یه وقت نری راه دور
شب که بشه، جای شام
میخورمت هام و هام
ماهیه از روموجا
میپره توی دریا
شناکنون میره
به یک جای دور
جا میمونه
نهنگ چاق و مغرور
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یک، نه ده، نه صدتا
هزار هزار تا دسته
ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه
یک کمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینکه تنهاست
نیش میزنی بلایی پاشو پاشو بهاره
گل وا شده دوباره پاشو پاشو بهاره
گل وا شده دوبارهای زنبور طلایی
نیش میزنی بلایی پاشو پاشو بهاره
عسل بساز دوباره پاشو پاشو بهاره
عسل بساز دوباره
آفتاب مهتاب چه رنگه
چه قدر هر دو قشنگه
یکی روشنی روز
یکی نور شب افروز
یکی طلای زرده
یکی نقره سرده
یکی پرتو خورشید
به روی خاک پاشید
یکی از ماه زیبا
بتابد بر همه جا
آفتاب مهتاب چه رنگه
چه قدر هر دو قشنگه
مرغ قشنگم قدقدقدا میکنه
شاید داره منو صدا میکنه
دونه میخواد تا بخوره
برای من تخم بذاره
یه مشت دونه بر میدارم
برای مرغـم میپاشم
یه کاسهی آب میارم
جلوی مرغم میذارم
اون میخوره آب و دونه
بعدش میره توی لونه
میخوابه قدقد میکنه
برای من تخم میکنه
دوچرخ دارم، قشنگم
قشنگ و رنگارنگم
پاگیره دارم برات
تو پا بزن با پاهات
صندلی گرم و نرم
بشینی و بدی لم
بشین روی صندلی
زود پابزن، فسقلی
با هم بریم بگردیم
شاد بشیم و بخندیم
پدر بزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتی که پیشم باشه
برام کتاب میخونه
مادر بزرگ نازم
خیلی برام عزیزه
هرچی غذا میپزه
خوشمزه و لذیذه
وقتی با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنیا برام قشنگه
هیچ چیزی کم نداری
صبح که میشه خروسم میزنه زیر آواز
میگه دیگه بیدار شو کوچولو از خواب ناز
از رختخواب در بیا خورشید خانم بیداره
زمین چه روشن شده با نور اون دوباره!
پاشو دیگه عزیزم پاشو با لب خندون
سلام بکن به بابا به مادر مهربون
آی حلزون شاخکی!
کجا میری یواشکی؟
جلو میری یواش و ریزه ریزه
پوست تنت چه نرم و خیس و لیزه
خالهای دونه دونه داری
روی پشتت یه لونه داری
ساکتی و خجالتی و تنها
بمون توی باغچه خونه ما
ششمین امام دینم ششمین، ولی تو هستی
ششمین امام شیعه پسر علی (ع) تو هستی
به تو جان گرفته دینم به تو زنده گشته قرآن
نشوم در این جهان گم که تویی چراغ تابان
نروم به راه باطل تو چراغ راه مایی
تو امام مهربانی تو چه خوب و باصفایی
به خدا که دیده ام من شده شیعهی تو لایق
به لبش همیشه باشد سخن امام صادق
خیاط ما اوستا رضا
کار میکنه برای ما
پارچهها رو چی میکنه؟
میبره، قیچی میکنه
نخ رو تو سوزن میکنه
شروع به دوختن میکنه
تیک تاک چرخ خیاطی
میشه با خندهاش قاطی
اوستا رضا مهربونه
لباش همیشه خندونه
میدوزه مثل فرفره
میچرخه نخ با قرقره
لباسهای رنگ و وارنگ
بلند و کوتاه و قشنگ
شلوار و کت با پیراهن
برای تو، برای من...
کارتونکی هم اون بالا
خیاطه، چون اوستا رضا
او چرخ و سوزن نداره
نخش چرا این جوریه؟
هر چی میدوزه، توریه!
کفاش پیر مهربون
صبح که میشه، مییاد بیرون
کلید رو پیدا میکنه
مغازه رو وا میکنه
کفشا همه قطار، قطار
ردیف میشن روی دیوار
تو کفاشی، پشت شیشه
کفش منم دیده میشه
اوستای کفاش چی داره؟
چکش داره، قیچی داره
اول یه پیشبند میزنه
میشینه روی چهارپایه
چشم میدوزه به همسایه
همسایهاش کفشدوزکه
سر تا پاهاش پر از لکه
اونها با هم کار میکنن
کارهای بسیار میکنن
میخ میزنن میچسبونن
زیر لب آواز میخونن
واکس میزنن از همه رنگ
کفشا میشه خیلی قشنگ
با نخ و سوزن شب و روز
مشغول میشن به دوخت و دوز
با کار اونها همیشه
کفشای کهنه نو میشه
بابام میره سر کار
بابام یه باغبونه
شب بوی باغ و گل رو
با خود مییاره خونه
کارش تو پارک شهره
درخت و گل میکاره
بابام به باغبونی
به گل، علاقه داره
منم به کار بابا
خیلی علاقه دارم
دلم میخواد که من هم
درخت و گل بکارم
الســـون و ولســون
باز اومده زمستون
سه ماهه فصل پاییز
تمومه بچهها جون
فصل پاییز سراسر
مـــهر و آبــان و آذر
حالا ما این سه ماه رو
گذاشتیمش پشت سر
چرخ چرخ، عباسی
با همدیگه همــــبازی
آدم برفی میسازیم
آدم برفی میسازیم
یه پرنده دوست داره
آسمون آبی باشه
روزای خوب خدا
صاف و آفتابی باشه
یه پرنده دوست داره
خوب و مهربون باشه
شب پیش ستارهها
روز تو آسمون باشه
یه پرنده دوست داره
تو دلا غم نباشه
لبا پرخنده باشه
درد و ماتم نباشه
یه پرنده دوست داره
رو زمین جنگ نباشه
همه دلها شاد باشن
هیچ دلی تنگ نباشه
یه پرنده دوست داره
قفسش باز بمونه
از قفس فرار کنه
راحت آواز بخونــــه
جوجه جوجه طلائی
نوکت سرخ و حنائی
تخم خود را شکستی
چگونه بیرون جستی
گفتا جایم تنگ بود
دیوارش از سنگ بود
نه پنجره نه در داشت
نه کسی ز من خبر داشت
دادم به خود یک تکان
مثل رستم پهلــــــوان
تخم خود را شکستم
اینگونه بیرون جستـــم
بهارم و بهارم
شادی با خود میارم
شکوفههای سفید
گلهای تازه دارم
سه ماه دارم همیشه
فروردین اولیشه
اردیبهشت و خرداد
ماههای آخریشه
دکتر چه مهربونه درد منو میدونه
زخم منو میبنده با شوخی و با خنده
میگه مریض کوچولو کوچولو و کوچولو
برو بخواب تو خونه دوای تو همینه
تا که بشی سلامت خوشحال و شاد و راحت