مجله خبری-سبک زندگی نگار: مدیریت کسب و کار امری به شدت حساس است. کسی که وظیفه مدیریت کسب و کار را به عهده دارد، باید شور و انگیزه بالایی برای این کار داشته باشد، ولی اشتیاق به تنهایی کافی نیست. موفقیت طولانی مدت در فضای تجارت امروز، مستلزم آن است که مدیر کسب و کار به شکل کامل با تعریف این جایگاه شغلی آشنا باشد، شرح وظایفش را بداند و دانش و مهارتهای اساسی این کار را کسب کرده باشد.
مدیریت کسب و کار به عملی گفته میشود که در آن، افراد مختلف سازماندهی میشوند تا به اهداف تعیین شده برای کسب و کار جامعه عمل بپوشانند. فردی که این وظیفه را به عهده دارد، باید بتواند از منابع سازمان به بهترین شکل ممکن استفاده کند.
در یک مدل تجاری سودآور، مدیریت کسب و کار باید بتواند رضایت ذینفعان، سهامداران، کارمندان، مشتریان و صاحبان کسب و کار را جلب کند. البته لازم به ذکر است در برخی از کسب و کارهای کوچک یا بزرگ، خود صاحب کسب و کار، مدیریت مجموعه را نیز به عهده میگیرد.
در حالت کلی، اساسیترین ماموریت مدیر کسب و کار عبارت است:
۱) ایجاد سود برای صاحبان مجموعه و سهامداران
۲) ایجاد ارزش و ارائه محصولات نوآورانه با قیمت منطقی برای مشتریان
۳) فراهم کردن محیط شغلی پویا و مثبت برای کارمندان
کسی که مدیریت کسب و کار را به عهده دارد، باید تصمیم بگیرد که در آینده چه اقداماتی را انجام خواهد داد و این اقدامات چه تاثیری بر کسب و کار خواهند داشت. برنامهریزی هسته مدیریت موثر کسب و کار است. در نتیجه برنامهریزی برای چند هفته، ماه و سال آینده است که کسب و کار میتواند استراتژی داشته باشد و با گذشت زمان، در مسیر تحقق اهداف حرکت نماید.
در این بخش، مدیر کسب و کار، الگوی ارتباطی مناسبی را بین کارمندان ایجاد میکند و نحوه استفاده از منابع کسب و کار را بهینهسازی میکند. با انجام سازماندهی، کسب و کار میتواند از منابع محدودی که در دست دارد، به موثرترین شکل ممکن استفاده کند و پایههای دستیابی به سطح مطلوبی از بهرهوری بنا شود.
سرمایههای انسانی برترین داراییهای شرکت هستند. نحوه مصاحبه، استخدام، آموزش، رهبری، انگیزهبخشی و تاثیرگذاری بر کارمندان، یکی از اصلیترین نقشها را در موفقیت شرکت ایفا میکند و این موضوع به هیچ وجه قابل کتمان نیست.
آیا تاکنون به پشت صحنه تولید محصولاتی مانند گوشیهای تلفن همراه و بازیهای کامپیوتری دقت کردهاید؟ مدیریت زنجیره تامین و ارائه سرویسی که در زمان مناسب، به تقاضای مشتریان پاسخ دهد، فرآیندی پیچیده و حیاتی برای بقای کسب و کار به شمار میرود. شخصی که مدیریت عملیات را به عهده دارد، باید به گستره وسیعی از فعالیتها از قبیل برنامهریزی ظرفیت، تجزیه و تحلیل بهرهوری، تضمین کیفیت و مدیریت ناب تسلط و نظارت داشته باشد.
مدیریت صحیح امور مالی روزانه کسب و کار، جزو فاکتورهای تعیینکننده در بقای شرکت به شمار میرود. همچنین رشد و توسعه کسب و کار مستلزم خرید مواد اولیه، سرمایهگذاری، ادغام و کسب مالکیت است که همگی با پول سروکار دارند. هر چه مدیر کسب و کار بهتر و هوشمندانهتر در مورد امور مالی برنامهریزی و تصمیمگیری کند، به همان اندازه ارزش بیشتری به سازمان تزریق میشود؛ ادامه زندگی کسب و کار تا حد زیادی به همین مسائل مالی بستگی دارد.
کسب و کار چگونه با رقیبانش رقابت خواهد کرد؟ چگونه میتوان یک مزیت رقابتی ایجاد کرد؟ آیا شرکت برای سازگاری با محیط تجاری روز آماده است؟ مدیر کسب و کار باید نگاه کلی بر شرکت داشته باشد و دیدگاهی استراتژیک اتخاذ کند تا بتواند فرصتها را شناسایی کرده و بر فشارهای بیرونی، از قبیل ظهور رقیبان جدید و تغییرات ایجاد شده در نیازهای مشتری، غلبه نماید.
بازاریابی محدود به این معنا نیست که محصول یا سرویسمان را جایی تبلیغ کنیم. مشتری را باید شناخت، با او تعامل برقرار کرد، به نیازهای در حال تغییر او پاسخ داد و بیانیه ارزش قدرتمندی را به او عرضه کرد.
این مدیر کسب و کار است که باید تصمیمهای کلیدی را بگیرد. او نمیتواند این وظیفه خطیر را به فرد دیگری واگذار کند. وی هر روز باید شرایط را بسنجد، گزینههای مختلف را مورد ارزیابی قرار دهد، بهترین و سودآورترین اقدام را انتخاب کند و در پایان، تصمیمهای نهایی را بگیرد. برخی از این تصمیمها دشوار هستند و برخی آسان. نمونههایی از معمولترین تصمیمهایی که یک مدیر میگیرد، به شرح زیرند:
همانگونه که مشاهده کردید، تصمیمگیری، اصلیترین، عمدهترین و مهمترین وظیفه یک مدیر به شمار میرود. ردپای تصمیمگیری در تمامی وظایف دیگر مدیران دیده میشود و به جرات میتوان گفت آنچه مدیر خوب را از مدیر بد مجزا میکند، در تصمیماتی است که توسط هر کدام گرفته میشود.
پیشنهاداتی که در ادامه بیان میکنیم، به مدیران تازهوارد کسب و کارها و کسانی که جدیدا کسب و کار راهاندازی کردهاند، کمک میکند خیلی زود با جایگاه جدید خود سازگار شوند:
۱) منش مشخصی را برای خود تعریف کنید و سعی کنید فرهنگ کار حرفهای را در محیط شغلیتان پیادهسازی کنید.
۲) اعتماد به نفس داشته باشید، زیرا مدیری که اعتماد به نفس نداشته باشد، نمیتواند تاثیرگذاری لازم را در کارمندان داشته باشد.
۳) ارتباط موثر برقرار کنید و اعتماد کارمندان را به خودتان جلب کنید. توجه داشته باشید که شما باید با کارمندان دوست باشید، ولی این دوستی باید مرزهای مشخصی داشته باشد.
۴) به عهده گرفتن مسئولیتهای یک جایگاه شغلی جدید میتواند دشوار باشد، ولی به شما توصیه میکنیم مهارت مدیریت استرس را در خودتان پرورش دهید.
۵) آرام آرام اوضاع را تغییر دهید. مدیری که جدیدا به این عنوان شغلی منصوب شده است، اگر هوشمند باشد، عجله را کنار میگذارد و آرام آرام شرکت را به سمت سبک مدیریتی مطلوب خود رهنمون میشود.
یک مدیر کسب و کار خوب، کسی است که در کنار تمام مباحث علمی حوزه مدیریت، به مهارتی به نام رهبری نیز مسلط باشد. تعریف رهبر اندکی دشوار است و شاید در چند سطر نتوان به شکل کامل آن را توصیف کرد، ولی در یک بیان کلی، مدیری میتواند به رهبر کسب و کار تبدیل شود که مهارت انگیزش؛ کارمندان را داشته باشد، تناقضهای موجود در تیم را حل کند، در روزهای سخت و شکستها تیم را با تمام انگیزه به پیش براند و بستر را برای کارمندان فراهم کند تا امکان پیشرفت حرفهای و فردی را پیدا کنند.