کد مطلب: ۶۹۴۴۷۸
۰۲ مهر ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۳

خانواده و دوستان شهید مرتضی عبداللهی مهمان «کتاب یک» شدند

قسمت اول ویژه برنامه کتاب یک به مناسبت هفته دفاع مقدس به سراغ کتاب «هواتو دارم» و زندگی شهید مرتضی عبداللهی رفت.

به گزارش مجله خبری نگار، اولین قسمت ویژه‌برنامه «کتاب یک» به مناسبت هفته دفاع مقدس، شامگاه اول مهر روی آنتن شبکه یک رفت. این برنامه در نظر دارد تا ۶ قهرمان جنگ تحمیلی و شهدای مدافع حرم را در قالب کتاب‌های تقریظ شده توسط رهبر انقلاب معرفی کند.

اولین قسمت از این برنامه به شهید مدافع حرم «مرتضی عبداللهی» اختصاص داشت. کتاب «هواتو دارم» اثر محمد رسول ملاحسنی توسط نشر شهید کاظمی و در سال ۱۴۰۱ درباره زندگی این شهید منتشر شده است.

در این قسمت کوروش سلیمانی، مجری برنامه «کتاب یک» میزبان مصطفی و مهدی عبداللهی، پدر و برادر شهید و مهرداد رضوانیان و حسین عبدی از دوستان این شهید بود.

مصطفی عبداللهی، پدر شهید در ابتدای برنامه از ماجراجو بودن و اهل خطر بودن شهید مرتضی گفت. آقا مصطفی در زمان کودکی شهید مرتضی در جبهه بود و همین باعث شده بود که آقا مرتضی از همان بچگی با این فضا آشنا باشد. روزی که تصمیم گرفت تا به جبهه برود، پدرش مخالفتی نکرد، اما شرطش رضایت مادر بود.

پدر شهید مرتضی می‌گوید که او از دوران کودکی به مستند‌های دفاع مقدس علاقه داشت و فیلم‌های با مضمون دفاع مقدس و روایت فتح را با علاقه خاصی دنبال می‌کرد. آقا مصطفی می‌گوید: «مرتضی به‌قدری کنجکاو بود که با من سرکار می‌آمد و یکی از روز‌ها که برای آزمایش انفجار رفته بودیم؛ حادثه‌ای رخ داد؛ قرار بود زمانی که می‌خواهیم انفجار را انجام دهیم با بسم‌الله الرحمن الرحیم شروع کنیم، اما آن روز به دلیل نگرانی و از سر عادت بسم‌الله را گفتم و همکارم که قرار بود انفجار را انجام دهد فکر کرد همان بسم‌الله است که با هم صحبت کرده بودیم. در آن زمان مرتضی رفته بود تا دوربین را روی خاکریز آماده کند و سپس به پشت خاکریز برود، اما در زمان انفجار، مرتضی به انفجار خیلی نزدیک بود».

پدر شهید از نحوه دریافت خبر شهادت پسرش می‌گوید: «به بهانه انجام و بررسی یک پروژه به ساختمان فرماندهی دعوت شدم و زمانی که وارد اتاق شدم و افراد حاضر در اتاق را دیدم، متوجه شدم که این ملاقات ربطی به پروژه ندارد؛ آنها گفتند مرتضی زخمی شده، اما برای گفتن خبر زخمی‌شدن، تعداد حاضرین و نحوه برخورد این‌گونه نبود.

از حضار پرسیدم، شهید شده است؟ در آنجا متوجه شدم که پسرم به شهادت رسیده و در قلبم گفتم الحمدلله، مرتضی به آرزویش رسید.»

پدر شهید عبداللهی نمی‌توانست این خبر را به همسرش بدهد و برایش سخت بود؛ بنابراین به مسجد می‌رود و با همراهی امام‌جماعت مسجد حاج‌آقا علوی و تعدادی از دوستان مسجد، برای گفتن این خبر راهی خانه می‌شود. در آن حین، همسرش نماز می‌خواند و پس از تمام‌شدن نمازش، با توجه به فضای حاکم متوجه شد که مرتضی به شهادت رسیده است. آقا مصطفی می‌گوید: «همان‌طور که از یک مادر انقلابی انتظار می‌رفت، باصلابت با این موضوع برخورد کرد و محکم ایستاد».

پدر شهید مرتضی در مورد ازدواج و تحصیل او نیز صحبت می‌کند و ادامه می‌دهد: «یک روز در منزل فیلم جنگی پخش می‌شد و مرتضی محو تماشای آن بود و دائم در مورد دوران دفاع مقدس سؤال می‌پرسید؛ یک‌دفعه محکم روی زانویش زد و گفت کاش ما هم در دوران دفاع مقدس بودیم و می‌توانستیم به اسلام و کشور خدمت کنیم. من هم به او گفتم برای شما هم پیش می‌آید و اصلاً نگران آینده نباش».

کوروش سلیمانی از پدر می‌پرسد که آیا همانند کتاب «هواتو دارم» حضور شهید عبداللهی را در زندگی خود حس کرده‌اید؟ آیا مانند نام کتاب هوای شما را دارد؟ 

پدر در جواب می‌گوید: «کاملاً احساس کرده‌ام. برای اجرای پروژه‌ای به مشکل برخورده بودیم و می‌خواستیم از انجام آن منصرف شویم، اما زمانی که برای استراحت به اتاقم رفتم، مرتضی را دیدم و به من می‌گفت که منصرف نشوم و کار را ادامه دهم؛ بعد بلند شدم و دویدم بیرون دنبال مرتضی، اما ...؛ دقیقاً همین اتفاق هم افتاد و مشکل پروژه حل و انجام شد».

مهدی عبداللهی، برادر شهید هم از خاطراتشان می‌گوید؛ از زمانی که مادر خانه نبود و کف آشپزخانه را به استخری تبدیل کرده بودند و در آن ورزش‌های آبی انجام می‌دادند.

از تأثیر مدرسه صفا بر زندگی خودش و برادرش گفت. بنا بر گفته‌های آقا مهدی، زمانی که نوجوان بودند راه و مسیری که در پیش گرفته بودند مدنظر خانواده نبود و از لحاظ فضای مذهبی و اعتقادی تقریباً به راه کج رفته بودند! اما وقتی که وارد مدرسه صفا شدند، ورق برگشت؛ با وجود این‌که اصلاً راضی نبودند در این مدرسه درس بخوانند.

آقا مهدی می‌گوید: «ازآنجایی‌که مدرسه تحت پوشش مسجد بود، مسیر و فضای آن کاملاً ما را متحول کرد؛ مسیر زندگی مرتضی بسیار تغییر کرد و از لحاظ معنوی رشد بیشتری داشت». 
به گفته برادر شهید عبداللهی، او اخلاص عجیب و غریبی داشت و کارهایش را به‌گونه‌ای انجام می‌داد که هیچ‌کس از آن باخبر نشود؛ بسیار خوش‌برخورد و خنده‌رو بود؛ برخورد خوبی هم با طیف‌های مختلف تفکری و مذهبی داشت.

آقامهدی همراه با برادر گردانی را برای بچه‌های مدافع حرم آموزش می‌دادند که در نظر دارند تا باعث افتخار رهبری و اسلام شود؛ کار آموزش برعهده شهید مرتضی عبداللهی بود. از صحبت‌های آقا مهدی، متوجه شدیم که رقیه دختر او علاقه خاصی به عموی شهیدش داشته و زمانی که حتی کلمه «مادر» و «پدر» را نگفته، کلمه «عمو» را به زبان آورده است؛ رقیه خانم در زمان شهادت عموی عزیزش فقط ۸ ماه داشته. آقا مهدی می‌گوید: «گاهی حس می‌کردم رقیه را بیشتر از من دوست دارد».

دوستان شهید مرتضی عبداللهی نیز از تفاوت نگاه او در زمان ورود به دبیرستان و ادامه زندگی‌اش گفتند، از ارادت خاصی که به حاج‌آقا علوی، امام‌جماعت مسجد محله داشت و نوشتن شفاعت‌نامه برای این پدر معنوی‌اش. از صحبت‌های دوستان شهید، مشخص شد که حاج‌آقا علوی اثرگذاری خاصی بر روند زندگی شهید داشته است.

دوستان شهر از رفاقت با او مراسم عروسی و در نهایت حضورشان در مراسم عزاداری این شهید گفتند.

برچسب ها: کتاب
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر