کد مطلب: ۶۳۷۴۸۳
|
|

یک شهید: پسرمان بمیرد هم با ماشین دولتی نمی‌برمش دکتر

یک شهید: پسرمان بمیرد هم با ماشین دولتی نمی‌برمش دکتر
نسرین مخبری همسر پزشک شهید «مجتبی قشونی» می‌گوید: آقامجتبی خیلی به بیت‌المال اهمیت می‌داد تا جایی که یکبار بخاطر نجات فرزندمان از او خواستم با ماشین دولتی پسرمان را به بیمارستان ببریم. اما گفت: «اگر پسرمان بمیرد هم، با ماشین بیت‌المال نمی‌برمش بیمارستان».

به گزارش مجله خبری نگار، در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) روی سنگ مزار شهید نوشته شده، شهید دکتر «مجتبی قشونی»؛ ولادت ۳۱ مرداد ۱۳۳۴ و شهادت ۳۱ مرداد ۱۳۶۵. شهیدی که با جان و دل برای مردم کردستان و به خصوص مردم شهرستان قروه و روستا‌های اطراف کار می‌کرد.

او کارشناس بینایی سنجی و مسؤول اداره بهداری شهرستان قروه بود. روز‌ها در اداره مشغول بود و بعد از ظهر‌ها هم برای بینایی‌سنجی به روستا‌های کردستان می‌رفت. او خانواده‌اش را هم از تهران به سنندج برده بود و در پادگان زندگی می‌کردند و سرانجام پزشکی که دلسوز مردم بود، در کردستان به شهادت رسید.

یک شهید: پسرمان بمیرد هم با ماشین دولتی نمی‌برمش دکتر

نسرین مخبری از فروردین ۱۳۶۰ تا ۳۱ مرداد ۱۳۶۵ با شهید «مجتبی قشونی» زندگی کرده است و مهمترین شاخصه این شهید را توجه به بیت‌المال و خوش‌خلقی می‌داند.

او می‌گوید: «به خاطرم هست یکبار شهید قشونی به اشتباه خودکار اداره را به خانه آورده بود. من خودکار را برداشتم تا شماره یادداشت کنم، او ناراحت شد و گفت: این امانت و بیت‌المال است! اهمیت به کسب مال حلال از شاخصه‌های همسرم بود؛ این توجه شهید تا امروز در زندگی من تأثیر داشته و من هم که معلم بودم، به این مسئله خیلی توجه می‌کردم.»

یک شهید: پسرمان بمیرد هم با ماشین دولتی نمی‌برمش دکتر

مخبری با بیان خاطره‌ای از شهید قشونی می‌گوید: «در سنندج که بودیم، پسر خردسالمان سر کیفتم رفته بود و تعدادی قرص برداشته و خورده بود. من با دیدن این صحنه خیلی ترسیدم. با مجتبی تماس گرفتم و به منزل آمد. ماشین دولتی دم دست بود و نیاز نبود از پارکینگ دربیاورد، به او گفتم با همین ماشین هر چه سریعتر پسرمان را برسانیم بیمارستان. اما قبول نکرد و گفت: بچه‌ام بمیرد هم با ماشین بیت‌المال نمی‌برم بیمارستان».

وی ادامه می‌دهد: «یک هفته قبل از شهادت همسرم، کردستان بمباران شد. طوری که تمام شیشه‌های منزلمان خرد شد و ریخت. آقامجتبی شبانه ما را به تهران آورد. به مادرم گفت: مادر! نسرین و ۲ تا بچه‌ها امانت شما که سالم برگردانم. همسرم جمعه برگشت سنندج و یک هفته بعد روز جمعه شهید شد.»

برچسب ها: شهید شهادت
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر