به گزارش مجله خبری نگار، همه ما به اهمیت تفکر واقفیم، اما تعریف اشتباهی از آن داریم؛ برای همین باید بهجای آنکه سراغ مطالعه سطحی زندگی و سخن بزرگان برویم یا بدون درکی عمیق، مطالب کتابها و پادکستها را بهروش دوران مدرسه حفظ کنیم، باید روشهای تفکر کارآمد را یاد بگیریم.
بیشتر بخوانید: چرا و چگونه راهبردی تفکر کنیم؟
در قسمت اول این سلسله مطالب سراغ تفکر «راهبردی» و اهمیتش رفتیم؛ اینکه بدانیم اهداف و راهبردها مهمتر از اجرا و اقدامات هستند؛ اینکه توجه به معنای زندگی روی چگونگی آن اثر میگذارد. در این مطلب سراغ «تفکر فزاینده» میرویم. برای شروع بهتر است بدانیم ذهن ما پیچیدهترین و بهترین تفکراتش را همزمان فاش نمیکند؛ ایدههای خوب اندک اندک فرصت ظهور و بروز پیدا میکنند. اما اگر با افکار دیگران روبهرو شویم، این مشکل تا حد زیادی رفع میشود و میتوانیم به افکارخودمان نظم بدهیم، چون افکار دیگران منسجم هستند و راحت توسط ذهن ما هضم میشوند.
اشکال ما این است که افکار خودمان را از داخل ذهنمان و حین گفتوگویی که با ذهنمان داریم میسنجیم برای همین حس میکنیم منظم و دقیق نیستند؛ اما همیشه به نتایج نهایی تفکر دیگران از بیرون و درست زمانی که سروشکل دارند نگاه میکنیم برای همین خام و درهم به نظر نمیرسند. اما غافلیم از اینکه بهترین متفکران هم ذهنشان را طی سالها منسجم کردهاند و ما صرفاً با خروجی نهایی مواجه میشویم. پس نباید افکارمان را غیرسودمند و نادرست فرض کنیم. فقط باید نظم بدهیم یا در مواجهه با افکار دیگران، آنچه را در ذهنمان میگذرد خوب بیرون بکشیم. باید مدام در مراحل تجدیدنظر، ارزیابی از زوایای مختلف بهخصوص نظرگاههای مخالف، اصلاح مجدد و... افکارمان باشیم تا شفاف و ورز خورده شوند.
یادمان باشد که تغذیه، ورزش، ساعت بیولوژیک بدن و حتی وضعیت شبانه روز و تابش نور، طرز تفکر اطرافیان و انواع هورمونها و احساسات ناشی از آنها میتوانند روی افکار ما اثر بگذارند و از شفافیت و دقت آنها کم کنند. یک راه خوب برای رسیدن به عمق تفکراتمان نوشتن آنهاست؛ بعد از نوشتن هر ایده خام و هر نظر بهظاهر ساده، میتوانیم جرقههای ناگهانی را ثبت و بعدها از دید یک غریبه به آنها نگاه کنیم و انگار وارد تالار گفتوگویی با خودمان شده باشیم که ما را به ارزیابی درستتری از افکارمان میرساند.