کد مطلب: ۵۵۹۲۰۷
۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۴۵

اظهارات علی خزاعی فر درمورد سطح طنز نویسندگی در ایران

نویسندگان ایرانی “طنز” نیستند.

به گزارش مجله خبری نگار،در حالی که در دوران معاصر، ادبیات طنز عمدتاً به مطبوعات با سوگیری سیاسی محدود می‌شود و تعداد کمی از نویسندگان در حوزه ادبیات داستانی نظر خاصی در مورد ژانر و زیر ژانر‌های گسترده طنز دارند. علی خزاعی فر که اخیراً ۲۰ داستان طنز از نویسندگان مشهور جهان را ترجمه کرده و در قالب کتابی با عنوان «Way Deadmway» توسط نشر نیلوفر منتشر کرده است. او معتقد است طنز در کشور ما در سال‌های اخیر تا حد زیادی از سیاست حذف شده و نتوانسته رشد کند و ادامه یابد. او معتقد است: «ایرانی‌ها در حوزه زبان، مردمی شوخ طبع هستند، اما در حوزه نویسندگی، طنز تأثیر آشکار و گسترده‌ای ندارد». استفاده از طنز به موارد خاص دامنه طنز را محدود کنید.» ادامه این گفتگو را دنبال کنید.

دوستداران ترجمه شما را به عنوان سردبیر فصلنامه مترجم و معلم ترجمه بهتر می‌شناسند. چگونه به ترجمه آمدید و چرا «Way Dedem Wai» را ترجمه کردید؟

از آنجا که چهار سال پیش بازنشسته شدم و وقت بیشتری داشتم، به ترجمه روی آوردم. ترجمه همیشه اشتیاق من بوده است و در این مدت من چندین کتاب ترجمه کرده ام. البته لازم است محقق و به ویژه مدرس مترجمی، خود را ترجمه کنند تا به درک واقعی تری از ماهیت ترجمه دست یابند. «وای ددم وای» مجموعه‌ای از ۲۰ داستان طنز از نویسندگان سرشناس غربی است که دلیل انتخاب و ترجمه این داستان‌ها صرفاً عشق من به طنز خواندن و نوشتن است. اگرچه تقریباً همه چیز در ایران ترجمه شده است، ناشران و مترجمان همانطور که باید از طنز ادبی استقبال نکرده اند. اگر به یک کتابفروشی یا کتابخانه بروید، قفسه‌ای برای کمیک پیدا نمی‌کنید، در حالی که طنز یک ژانر بسیار موفق و محبوب در غرب است و بازار مخصوص به خود را دارد.

به نظر شما دلیل این بی توجهی به کار‌های طنز چیست؟

دلایل بسیاری وجود دارد. شاید مهم‌ترین دلیل این باشد که بسیاری از جوک‌های غربی در ترجمه گم می‌شوند، چه به دلایل زبانی یا فرهنگی یا هر دو. مثلاً اگر بخواهیم سریال «دوستان» را به فارسی برگردانیم، قسمت زیادی از طنز این سریال به دلایل زبانی و فرهنگی از بین می‌رود. دلیل دیگر این است که هر ملتی حس شوخ طبعی خاصی دارد. من خودم برای انتخاب ۲۰ داستان ۲۰۰ داستان را رد کردم، چون فکر می‌کردم خواننده ایرانی معمولا در این داستان‌ها طنز نمی‌بیند.

در مورد طنز به تفاوت‌های فرهنگی اشاره کردید. ایرانی‌ها را در مقایسه با غربی‌ها از نظر توجه به طنز چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظر می‌رسد که در فرهنگ غربی، طنز، چه در صحبت کردن و چه در نوشتن، نوعی فضیلت محسوب می‌شود. در زمینه نویسندگی، طنز یکی از ابزار‌های رایج نوشتاری است و نویسندگان معمولاً از طنز آگاه هستند و امکانات طنز را می‌شناسند و هر جا که بتوانند از طنز در نوشته‌های خود استفاده می‌کنند، فارغ از اینکه در چه ژانری و در چه منطقه ای. ژانر طنز، همانطور که گفتم، در غرب نیز نشان داده شده است. این ژانر رونق زیادی دارد. من معتقدم ایرانیان در ایران از نظر زبان مردمی شوخ طبع هستند، اما در حوزه نویسندگی طنز تاثیر آشکار و گسترده‌ای ندارد. بسیاری از نویسندگان ما از طنز غافل هستند و به نظر می‌رسد استفاده از طنز را به منطقه خاص طنز محدود می‌کند. یک بار از من خواسته شد تا به نویسنده‌ای بنویسم که اتفاقاً به خاطر شوخ طبعی خود شناخته شده است. وقتی مجموعه مقالات شخصیت این شخص را خواندم، دیدم مقاله من تنها مقاله‌ای است که در خاطراتش لحن طنز دارد. البته ژانر طنز در ایران شانس چندانی برای توسعه ندارد. چون این ژانر محدود به سیاست نیست، بلکه در ایران از سیاست بیرون می‌آید و قابل ادامه نیست.‌

می‌گفتند طنز در ترجمه از بین می‌رود. چرا این اتفاق می‌افتد؟

گاهی اوقات طنز در موقعیتی است که نویسنده ایجاد می‌کند. این نوع طنز ذاتاً کمتر به زبان وابسته است و انتقال و درک آن آسان‌تر است. با این حال، گاهی اوقات طنز وابسته به زبان است. یعنی برای رسیدن به طنز باید به آن زبان مسلط بود و کلمات و روابط بین کلمات آن زبان را شناخت و فهمید. ترجمه طنز وابسته به زبان دشوارتر است. زیرا در اینجا زبان نه تنها نقش انتقال موضوع را بر عهده می‌گیرد. بلکه خود زبان بخشی از طنز است و به همین دلیل مترجم باید البته به خود اختیارات بیشتری بدهد و خلاقیت بیشتری از خود نشان دهد و در جا‌هایی طنز جدید را جایگزین آن کند.

عنوان کتاب «وای ددم وای» است. یکی یکی از داستان‌های مجموعه است. چگونه این نام را برای کتاب انتخاب کردید؟

پس از اعلام انتشار این کتاب در سایت ناشر و اینستاگرام، با استقبال خوبی مواجه شد و مخاطبان نام کتاب را پسندیدند. عده‌ای تعجب کردند، شاید متوجه نشدند که این کتاب گلچینی از داستان‌های طنز است و نه مجموعه‌ای از داستان‌های جدی. من در دو سه مورد نام داستان‌ها را تغییر دادم، از جمله این داستان خانم دوروتی پارکر که نام اصلی اش «هیچ چیز بدی در رفتار شما نبود». عنوان “Way Dedem Wai” که ناشر آن را بسیار پسندیده بود، با فضای داستان همخوانی دارد. با این اوصاف، من به شخصه ترکی را دوست دارم، با اینکه ترک نیستم، و علاوه بر این، ترکی را در فارسی دوست دارم و این نوع وام گرفتن از زبانی را که از خانواده گسترده زبان‌های ایرانی است، کار موثری می‌دانم.

نوعی طنز است که صاحب نظران آن را تراژدی می‌دانند و آن را طنز تلخ یا سیاه می‌نامند. این نوع طنز را چگونه تحلیل می‌کنید و آیا نمونه‌ای از طنز تلخ در این گلچین وجود دارد؟

طنز تلخ یا طنز سیاه معمولا به موضوعات بسیار جدی، حساس و تابو با لحنی طنز یا تمسخر آمیز می‌پردازد و معیار‌های پذیرفته شده جامعه را زیر سوال می‌برد و از کنار هم قرار دادن لحن تمسخر آمیز با موضوعات جدی، تراژیک و ناخوشایند می‌خندد. برخی از داستان‌های wo-de-dam-woe-woe معمولاً به عنوان طنز سیاه طبقه‌بندی می‌شوند، مانند «جنایت آلت» اثر رولد دال، «طرح سیاه و سفید» اثر دوروتی پارکر و «فرهنگ لغت» اثر ماچادو دی آسیس. اگرچه در انتخاب داستان‌ها، سلیقه‌ی خواننده‌ی متوسط ​​ایرانی را در نظر گرفتم، اما اغلب داستان‌ها اگر طنز تلخی نداشته باشند، نوعی طنز اجتماعی تند دارند، یعنی هدفشان فقط خنداندن مردم نیست.

به نظر می‌رسد در ایران تعداد خوانندگان ادبیات ترجمه بیشتر از تعداد خوانندگان ادبیات مکتوب است. آیا چنین وضعیتی را هشداری برای تولیدات ادبی در ایران نمی‌دانید؟

در این مورد متأسفانه آمار دقیقی در اختیار ندارم و نیاز به تحقیق جامع در این زمینه بسیار است، اما آمار‌های موجود گذشته مؤید این نکته است. هر کس که در درجه اول به عنوان یک نویسنده ادبی کار می‌کند، البته باید نسبت به این موضوع حساس‌تر باشد. بلکه می‌توانند بازار را فتح کنند و عرصه را به ترجمه بسپارند. به نظر من برای تسخیر بازار ابتدا باید راهی به بازار جهانی پیدا کنند. همانطور که کم و بیش آن را در بخش فیلم می‌بینیم. اما نگران ترجمه هم هستم، چون می‌بینم که تیراژ ترجمه‌ها با سرعت بسیار نگران کننده‌ای کاهش یافته است (۷۰۰ نسخه در چاپ اول برای جمعیت ۹۰ میلیونی!). به نظر من کیفیت ترجمه‌ها در جذابیت مخاطب بی تاثیر نیست و اگر حتی این جامعه کوچک ترجمه خوان مایوس شود، جامعه کتابخوان ما به کلی از بین خواهد رفت.

در همه انواع ادبیات – از شعر، داستان و نمایشنامه گرفته تا ترجمه – زبان نقش تعیین کننده‌ای در خوشامدگویی به مخاطب دارد. کارکرد زبان در ترجمه به خصوص در ترجمه طنز را چگونه تحلیل می‌کنید؟

به نکته خوب و درستی اشاره کردید. زبان جزء جدایی ناپذیر هر اثر ادبی است. هنگام ترجمه، انتخاب زبان مناسب نیاز به تلاش ویژه‌ای دارد، زیرا مترجم باید کلمات نویسنده را به درستی و به زبانی که خواننده به راحتی بفهمد، بازتولید کند. مشکل اصلی اینجاست که با ترجمه کلمه به کلمه متن نویسنده چنین زبانی پیدا نمی‌شود، بلکه باید چنین زبانی ایجاد کرد و عده‌ای یا اعتقادی به بازآفرینی ندارند یا توانایی آن را ندارند. ترجمه طنز حتی بیش از سایر متون ادبی نیاز به بازآفرینی دارد وگرنه زبان ترجمه شده کارکرد طنز را ندارد.

منظورتان این است که عده‌ای اعتقادی به بازگرداندن زبان نویسنده ندارند؟

دیدن؛ وقتی یک متن تحت اللفظی ترجمه می‌شود، بسیاری از ویژگی‌های متن، از جمله معنا و سبک، خراب می‌شود و ترجمه غیرقابل خواندن است. بنابراین، مترجم باید مداخله کند و به خلاقیت زبانی بپردازد و متنی متفاوت به زبانی متفاوت که مشابه متن اصلی برای خواننده متفاوت باشد خلق کند. برخی معتقدند که مترجم باید تا حد امکان کمتر در ترجمه دخالت کند. این حداقل مداخله کار مترجم را ساده می‌کند و ناشر می‌تواند با مقایسه ترجمه با متن اصلی، صحت ترجمه را ارزیابی کند. در ضمن، این خواننده بیچاره است که می‌بازد. اخیرا کارگاه آموزشی ترجمه برگزار کردم. دانشجویان کارگاه عموماً افرادی بودند که به تازگی در مسیر ترجمه قدم گذاشته بودند. گلایه اصلی آن‌ها این بود که اگر به معنای واقعی کلمه ترجمه نکنیم، ناشر ما را سرزنش می‌کند. حالا مشکل ما به دو دلیل است. هم مترجمانی که اصول اولیه را نیاموخته اند شروع به ترجمه آثار دشوار می‌کنند و هم ناشرانی که داوطلبانه یا ناخواسته مترجمان را تشویق به ترجمه تحت اللفظی می‌کنند.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر