به گزارش مجله خبری نگار محمود نیکوصحبت خوانساری در گفتگو با خبرنگار حوزه ایثار و شهادت، گفت: قبل از سال تحویل لباسهایمان را میشستیم و برای اینکه چروک آنها صاف شود لباسها را شب تا صبح زیر پتو میگذاشتیم.
وی بیان کرد: سالهایی که در خط مقدم در حال پدافند بودیم رسم بود سفر هفت سین پهن میکریم و بر روی آن آینه، قرآن و بیشتر ادوات جنگی نظیر سر نیزه، نارنجک و کلاه برای رنگین کردن آن استفاده میشداگر هم در اطراف گلی بود میچیدیم و سر سفره میگذاشتیم بعد دور آن مینشستیم و بعد از خواندن دعای تحویل سال، برای پیروزی در عملیاتها دعا میکردیم و بعد همدیگر را در آغوش میگرفتیم و بر صورت هم بوسه میزدیم و به هم تبریک میگفتیم.
وی افزود: زمانی که در خطهای پدافندی بودیم مراسم بسیار خوب برگزار میشد به سنگرهای هم برای تبریک گفتن میرفتیم اگر در پادگانها بودیم نیز گردان به گردان میرفتیم و به یکدیگر و مسئولان تیپ و گردان تبریک میگفتیم.
به گفته نیکو صحبت خوانساری، مراسم خاصی در حسینه لشگر برگزار میشد مداحان مداحی میکردند و اشعار زیبا به مناسبت نوروز میخواندند ما هم کف میزدیم و صلوات میفرستادیم.
وی تاکید کرد: افرادی که دفاع مقدس و ایثار را انتخاب کردند از سنت و اعیاد خود دست نکشیده بودند و محکم و صادقانه آنها را برگزار میکردند.
این جانباز و رزمنده دفاع مقدس توضیح داد: برخی اوقات شب سال تحویل در حین عملیات یا در خط عملیاتی بودیم، اما همه از زمان تحویل سال نو مطلع بودیم و به یکدیگر تبریک میگفتیم، اما رفت و آمدها در خط مقدمهای عملیاتی ممکن نبود. لشکر هم در آن شب یا روز یک غذای ویژه نظیر کوبیده یا چلو مرغ در نظر میگرفتند و بین بچهها شیرینی پخش میکردند.
به گفته نیکو صحبت خوانساری، تعداد زیادی از رزمندگان در حین سال تحویل، قبل و بعد از آن به شهادت رسیدند و یا جانباز و مجروح شدند.
وی با بیان اینکه کلیه اعیاد و مناسبتها شیرینی در بین رزمندگان تقسیم میشد، اذعان داشت: در عید غدیر نیز به دیدار سادات گردان و لشگر میرفتیم، اگر برای آنها مقدور بود به ما عیدی میدادند و با چای و خرما از ما پذیرایی میکردند.
این جانباز دفاع مقدس گفت: برادرم حسین که مسئول واحد تخریب بود در عملیات کربلای چهار گردان کوثر واحد تخریب در ٣ دیماه ١٣٦٥ به درجه رفیع شهادت نائل شد معاون فرماندهی لشگر از طریق بیسیم خبر شهادت او را به من داد در همان عملیات هم من زخمی شدم، اما به عقب بازنگشتم.
نیکو صحبت خوانساری افزود: بعد از انتقال پیکر برادرم به قم پدرم اجازه نمیداد او به خاک بسپارند گفته بود حتما محمود هم به شهادت رسیده و بعد میخواهید به من خبر بدهید باید او را هم بیاورید یک روز در اتاق نشسته بودم که از طریق بیسیم مرا صدا زدند و گفتند پدرت پشت خط تلفن منتظر است بیا با او صحبت کن تا خیالش آسوده شود که تو زنده ای، پدرم از یک تلفن باجه تلفن عمومی با من تماس گرفته بود آن باجهها یک خط اف ایکس که به صورت مستقیم به خط تلفن لشگر وصل میشد، با او صحبت کردم و گفتم من حالم خوب است باز هم باور نمیکرد بعد از کلی صحبت و شوخی مطمن شد که من زنده ام پس از آن اجازه داد حسین را به خاک بسپارند.
این رزمنده و جانباز دفاع مقدس بیان کرد:٢٠ روز پس از به شهادت رسیدن حسین من بر روی مین رفتم و از ناحیه پا مجروح شدم مرا به تبریز منتقل کردند، شب قبل از حادثه پدرم در خواب میبیند که برای من اتفاقی افتاده و به برادرم میگوید که برای محمود اتفاقی افتاده است. همان روز من از طریق تلفن بیمارستان تبریز به خانواده ام اطلاع دادم که برای عملیات به کردستان رفته ام، پدر به برادرم گفته بود نه او دروغ میگوید عملیات جنوب است چرا به آنجا رفته برادرم که جز حفاظت یکی از شخصیتهای قم بود با امام جمعه تبریز تماس میگیرد و از طریق وی مرا در یکی از بیمارستانهای این شهر پیدا میکنند.
وی ادامه داد: چهار یا پنج روز بعد پدر همراه با برادرم به آنجا آمدند و اجازه ندادند پای مرا قطع کنند و مرا با قطار به تهران آوردند یک آمبولانس آمد و مرا به بیمارستان نورافشار اعزام کردند پای راست مرا قطع کردند، شروع عملیات کربلای ٨ شروع شده بود که با رضایت خود از بیمارستان مرخص شدم و از همانجا با ماشین به منطقه رفتم برای اینکه بتوانم رانندگی کنم عصا را بر روی گاز و پای چپم را بر روی ترمز و کلاژ میگذاشتم تا به خط مقدم رسیدم در آنجا هم پایم دوباره دچار عفونت شد باز به همان بیمارستان مراجعه کردم و به خاطر عفونت دوباره کمی بالاتر از همان پایم را قطع کردند.
محمود فرزند رضا که متولد سال ۱۳۴۳ در شهر قم است در هشت سال دفاع مقدس در عملیاتهای مختلف ١٠ بار از ناحیههای مختلف مجروح و زخمی شد.
وی اولین بار در عملیات بیت المقدس و آخرین بار در عملیات کربلای پنج مجروح شد و اکنون ۶۰ درصد جانبازی دارد و مشغول انجام کارهای عام المنفعه برای خدمت به مردم است.