کد مطلب: ۲۲۵۹۹۴
۱۷ آذر ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۸
بالاتر از سیاهی رنگی نیست!
در این پست با معانی، ریشه و مفهوم اصلی این ضرب المثل ایرانی و قدیمی آشنا می‌شوید با مجله سبک زندگی نگارمگ همراه باشید.

به گزارش مجله خبری نگار، کلاغی در شهری بزرگ زندگی می‌کرد و روزی تصمیم گرفت تا بچه دار شود. کلاغ درختی را در نظر گرفت و شروع به جمع آوری شاخه و برگ‌های خشک کرد تا بتواند لانه‌ی خوبی روی شاخه‌ی این درخت بسازد. بعد تخم هایش را درون لانه اش گذاشت و مدتی از تخم‌ها مراقبت کرد تا اینکه یک روز یکی یکی تخم‌ها شکسته شدند و جوجه کلاغ‌ها بیرون آمدند. جوجه‌های کلاغ آنقدر کوچک بودند که اصلاً نمی‌توانستند از خودشان مراقبت کنند. کلاغ مجبور بود تمام روز هم به فکر سیر کردن شکم جوجه هایش باشد و هم از آن‌ها مواظبت کند.

درختی که کلاغ روی آن خانه ساخته بود در محله‌ی شلوغی بود. بچه‌ها هر روز می‌آمدند زیر آن درخت بازی می‌کردند. بچه‌ها از وقتی که فهمیدند کلاغی روی این درخت لانه کرده همیشه منتظر بودند تا کلاغ روی شاخه‌ای بنشیند تا با سنگ و یا تیر و کمان او را هدف بگیرند و بزنند.

یک روز پسربچه‌ی بازیگوشی که نشانه گیری اش خیلی خوب بود با دوستانش شرط بست که امروز حتماً کلاغ را خواهد زد. ولی کلاغ شانس آورد. تیر پسرک به خطا رفت و به بال کلاغ اصابت کرد. کلاغ بیچاره چند روزی نمی‌توانست پرواز کند و مجبور بود از روی زمین غذایی برای خوردن پیدا کند.
وقتی کلاغ صاحب جوجه شد، بچه‌ها با شنیدن صدای جوجه‌ها باز حواسشان به کلاغ و بچه هایش جلب شد. بچه‌ها تصمیم گرفتند نقشه‌ای جدید بریزند تا بتوانند این بار کلاغ را بگیرند.

بچه‌ها مدتی هر کاری کردند تا بتوانند کلاغ را بکشند نتوانستند تا اینکه یک روز سرد از روز‌های زمستانی که غذا کمتر پیدا می‌شد، کلاغ همه جا را به دنبال غذا گشت تا دانه‌ای برای جوجه هایش پیدا کند، ولی موفق نشد. کلاغ ناامید برگشت و روی شاخه‌ای از درخت نشست.

همینطور که کلاغ در فکر بود که چگونه جوجه هایش را سیر کند، ناگهان چشمش به پشت بام خانه‌ی روبرو افتاد که مقداری دانه روی زمین ریخته بود. کلاغ آنقدر به فکر سیر کردن شکم جوجه هایش بود که اصلاً فکر نکرد این دانه‌های آماده ممکن است تله باشد. کلاغ تا روی پشت بام نشست و خواست دانه‌ها را بردارد، بچه‌های بازیگوش طناب دام را کشیدند و کلاغ بیچاره در تله افتاد. بچه‌ها به طرف کلاغ هجوم آوردند و خیلی راحت او را گرفتند.

ضرب المثل

بچه‌ها که مدت‌ها منتظر چنین روزی بودند با خوشحالی کلاغ را گرفته بودند و با خود فکر می‌کردند با این کلاغ چه کار بکنند. یکی از بچه‌ها گفت: طنابی می‌آوریم و پاهایش را می‌بندیم و به درخت آویزانش می‌کنیم. یکی دیگر از بچه‌ها گفت: نه سرش را می‌بریم و کبابش می‌کنیم. در آخر یکی از بچه‌ها گفت: چرا این کار را بکنیم. ما باید یک کار بامزه بکنیم که با هم بخندیم وگرنه کشتن این کلاغ چه فایده‌ای برای ما دارد؟

بچه‌ها از پیشنهاد پسرک استقبال کردند و گفتند خوب تو بگو با این کلاغ زشت و سیاه چه کار بامزه‌ای می‌توانیم بکنیم؟ پسربچه که منتظر این سؤال بود گفت: رنگ سفید بیاوریم پر‌های کلاغ را سفید کنیم. آن وقت ما هستیم که کلاغ سفید را درست می‌کنیم. همه‌ی بچه‌ها از این حرف استقبال کردند و رفتند تا رنگ را آماده کنند. بچه‌ها رنگ و قلم مو آوردند و شروع به رنگ کردن پر‌های کلاغ کردند. ولی پر‌های کلاغ چرب بود و به راحتی رنگ نمی‌گرفت. کلاغ گفت: خودتان را خسته نکنید پر‌های من سیاه است و به راحتی رنگ نمی‌گیرد. مگر اینکه بروید یک سطل رنگ بیاورید و من را در سطل رنگ فرو کنید شاید رنگ پر‌های من تغییر کند.

بچه‌ها خیلی راحت گول نقشه کلاغ را خوردند. کلاغ را به حال خود رها کردند و رفتند تا یک سلط رنگ بیاورند. کلاغ زرنگ از فرصت استفاده کرد و در یک حرکت سریع به آسمان پر کشید و رفت روی شاخه‌ی بالایی درخت نشست.

________________________________________

این ضرب المثل هنگامی به کار برده می‌شود که آدمی در انجام کار دشواری تهور وجسارت را به حد نهایت رسانیده باشد. البته آن تهور و جسارتی در اینجا منظور نظر است و می‌تواند مصداق ضرب المثل بالا واقع شود که مبتنی بر اجبار و اضطرار بوده عامل عمل را کارد به استخوان رسیده باشد.

در این گونه موارد اگر عواقب شوم متصوره را متذکر شوند و عامل را از اقدام به آن کار خطیر باز دارند جواب به ناصح مشفق این است که: " بالاتر از سیاهی رنگی نیست. " از سیاهی منظورشکست یا مرگ است که می‌خواهد بگوید از آن ترس و بیم ندارد. پیداست وقتی که معلوم می‌شود ممنظور از سیاهی چیست طبعا ریشه تاریخی مطلب به دست خواهد آمد.

ریشه عبارت مثلی بالا از دو جا مایه می‌گیرد و دو عامل در به وجود آوردن آن موثر بوده است. یکی عامل فیزیکی و دیگری عامل تاریخی که البته در علت تسمیه ضر ب المثل بالا با توجه به قدمت آن عامل تاریخی منظور نظر است نه عامل فیزیکی که کشف علمی آن قدمت چندانی ندارد. با این وصف بی فایده نیست که عامل فیزیکی آن هم دانسته شود.

عامل فیزیکی: به طوری که می‌دانیم نور خورشید از مجموعه الوان مختلفه ترکیب و تشکیل شده است که، چون بر جسمی بتابد هر رنگی که از آن جسم تشعشع می‌کند جسم مزبور به همان رنگ دیده می‌شود چنانچه تمام رنگ‌های نور خورشیداز آن متصاعد شود جسم به رنگ سفید نمایان می‌شود که روشنترین رنگهاست، ولی اگر هیچ رنگی از آن جسم تشعشع نکند و تمام نور خورشید را در خود نگه دارد در این صورت جسم به رنگ سیاه نمایان می‌گردد.

ضرب المثل

پس ملاحظه می‌شود که رنگ سیاه از آن جهت که تمام رنگ‌ها را در خود جمع دارد ما فوق تمام رنگهاست و به همین سبب است که گفته اند: بالاتر از سیاهی رنگی نیست.

عمل تاریخی: استاد سخن حکیم نظامی که گفته اند: بالاتر از سیاهی رنگی نیست. داستانسرای نامی ایران راجع به ریشه تاریخی ضرب المثل بالا در قسمت هفت پیکر از کتاب خمسه اش داد سخن داده، واقعه جالب و آموزنده از زندگانی بهرام گور ساسانی را به رشته نظم کشید که سر انجام به این شعر منتهی می‌شود:

هفت رنگ است زیر هفت او رنگ
نیست بالاتر از سیاهی رنگ

معنی بالاتر از سیاهی رنگی نیست چیست؟

۱- رنگ سیاه را معمولا نماد بدبختی می‌گیرند. وقتی گفته می‌شود بالاتر از این رنگ، رنگی نیست یعنی دیگر بلا‌ها و سختی‌ها به اوج خود رسیده اند و اوضاع بسیار آشفته و خراب است.

۲- وقتی کسی با بدشانسی‌ها و شکست‌های پی در پی در زندگی اش مواجه می‌شود، این ضرب المثل را به کار میبرد. این مَثل قرابت معنایی با ضرب المثل آب از سر گذشتن هم دارد. البته کسانی که ناامید می‌شوند و احساس می‌کنند دیگر نمی‌توانند اوضاعشان را درست کنند، این‌ها را به کار می‌برند.

۳- کنایه از اوج سختی و گرفتاری ها.

۴- یعنی بدترین مشکل (سیاهی و بدبختی) بر سرمان آمده! بااین حال، بلا‌های دیگر پیش او چیزی نیست و به چشم نمی‌آید! (و قابل تحمل‌تر است)

برچسب ها: ضرب المثل
ارسال نظرات
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر