کد مطلب: ۸۵۲۹۳۲
|
|
۰۸ تير ۱۴۰۴ - ۰۰:۳۴

فوتبال و هویت شهری؛ روایت باشگاه‌هایی که نماد شدند و آنهایی که هرگز نشدند

فوتبال و هویت شهری؛ روایت باشگاه‌هایی که نماد شدند و آنهایی که هرگز نشدند
برخی باشگاه‌ها با ریشه‌های اجتماعی، حافظه جمعی و پیوند‌های فرهنگی به نماد‌های شهری تبدیل شده‌اند، در حالی‌که دیگران، به‌رغم موفقیت‌های فنی، هنوز در جستجوی هویت‌اند.

به گزارش مجله خبری نگار، فوتبال فقط دویدن دنبال توپ نیست؛ صدایی‌ست که از گلوی یک شهر بیرون می‌آید. در کوچه‌ها، روی دیوارها، در شعر‌ها و خاطره‌ها زنده است. برای بعضی تیم‌ها، پیراهن فقط لباس نیست، پرچم یک تاریخ است، اما چرا برخی باشگاه‌ها به نماد بدل می‌شوند و برخی دیگر، هرچند در لیگ حاضر، در حافظه جمعی غایب‌اند؟ هویت فوتبالی، حاصل سال‌ها خاطره، ریشه، فریاد و شکست است ولی فقط نتیجه و جدول مهم نیست. باشگاهی در شمال، با دریا و باران هویت گرفته؛ باشگاهی در جنوب، با نفت و مقاومت. برخی، با قهرمانی و رسانه، ملی شدند؛ برخی دیگر، چون قصه‌ای نداشتند، حتی با پیروزی هم در حاشیه ماندند. این یادداشت تلاشی‌ست برای درکِ فاصله‌ی میان بودن در زمین و ماندن در ذهن. مسیری از هویت، تا فراموشی.

فوتبال فقط یک بازی نیست.

در نگاه نخست، فوتبال شاید فقط یک ورزش باشد؛ توپ، چمن، سوت، گل؛ اما در بطن جوامع، فوتبال فراتر از بازی است. حافظه جمعی، نماد تعلق و زبانی نانوشته برای ابراز هویت. برخی تیم‌ها در میانه قرن بیستم با شهرهایشان گره خوردند و به نماد تبدیل شدند، برخی دیگر هرگز نتوانستند جایگاهی در حافظه اجتماعی پیدا کنند. سوال اساسی اینجاست که چرا برخی تیم‌ها صاحب هویتی فراگیر شدند، و دیگران نه؟

ریشه‌ها: از دل شهر برآمدن یا از پروژه‌ای مدیریتی

نخستین عنصر در شکل‌گیری هویت فوتبالی، «ریشه داشتن» در بافت شهری و فرهنگی است. برخی باشگاه‌ها نه به فرمان مدیریتی یا فرصت تجاری، بلکه از بطن جامعه شکل گرفتند. تیمی که در هوای بارانی شمال، از دل زندگی دریانوردان و با لهجه محلی تولد یافت، به مرور با همان رطوبت و تعصب رشد کرد و به نمادی ملی بدل شد. یا باشگاهی در جنوب غربی کشور، که نفت، جنگ و طبقه کارگر در تار و پود آن بافته شده است. در مقابل، برخی تیم‌های نوپا، هرچند شاید عملکرد فنی مناسبی داشته‌اند، چون فاقد این پیوند‌های محلی و تاریخی هستند، هنوز نتوانسته‌اند جایی در ذهن و دل مردم پیدا کنند.

حافظه تاریخی و روایت‌های مشترک.

هویت بدون خاطره جمعی ممکن نیست. برخی باشگاه‌ها حامل مجموعه‌ای از خاطرات نسلی‌اند؛ برد‌های دراماتیک، اشک‌های قهرمانی، شکست در لحظه آخر، دربی‌هایی که داستانشان نسل به نسل منتقل شده است.

مثلاً باشگاهی در مرکز کشور، ریشه در صنعت دارد، اما با تداوم در قهرمانی، به مرور از «صنعتی» بودن فاصله گرفته و در قامت «مدرن‌ترین تیم شهرستانی» مطرح شده است. این سیرِ موفق، خاطرات پررنگی ساخته که هوادار را با تیم یکی کرده است.

برخی دیگر از باشگاه‌ها با تکیه بر جغرافیای خاص—مثلاً نمایندگی یک قوم یا زبان—توانسته‌اند رابطه‌ای احساسی با هوادار برقرار کنند. همین روایت‌های مشترک‌اند که پیوند‌ها را محکم‌تر می‌کنند.

استادیوم‌ها به مثابه هویت یک جامعه.

استادیوم برای تیمی که ریشه دارد، فقط یک زمین بازی نیست؛ محلی‌ست که هوادار در آن هویت خود را فریاد می‌زند. در شمال کشور، ورزشگاهی کوچک، اما پرشور نماد وفاداری شهری‌ست که فوتبال را، چون بخش جداناشدنی از زندگی خود می‌بیند.

یا در پایتخت، ورزشگاهی چند ده هزار نفری که هر بار از سکوهایش طنین فریاد‌ها بلند می‌شود، همواره یادآور شکوهی ملی بوده است. استادیوم در اینجا مکانی فیزیکی نیست، بلکه یک فضای احساسی و فرهنگی‌ست که نقش به‌سزایی در شکل‌گیری حافظه و وابستگی ایفا می‌کند. در مقابل، تیم‌هایی با استادیوم‌های بی‌هویت یا ورزشگاه‌هایی اجاره‌ای، نه تنها نتوانسته‌اند هواداری وفادار بسازند، بلکه خود نیز از «مکانی برای هویت‌سازی» محروم مانده‌اند.

هوادار؛ از مصرف‌کننده تا شریک فرهنگی

در بسیاری از تیم‌های بزرگ، هوادار نه تنها تماشاگر، بلکه شریک معنوی باشگاه است. او تاریخ را حفظ می‌کند، آواز می‌خواند، دیوار شهر را رنگ می‌زند، حتی گاه درون بازی دخالت می‌کند.

تیمی در شمال غرب کشور، با پشتوانه هواداری خاص خود، توانسته فوتبال را از ورزش به پدیده‌ای اجتماعی تبدیل کند. این باشگاه برای هواداران، صدای یک فرهنگ است. در حالی‌که تیم‌هایی که عمدتاً از طریق عملکرد فنی یا موفقیت‌های لحظه‌ای هوادار جذب کرده‌اند، فاقد چنین رابطه‌ای‌اند. هواداران این تیم‌ها مصرف‌کنندگان لحظه‌ای‌اند، نه حافظان یک میراث.

رسانه و روایت‌سازی.

یکی از ابزار‌های کلیدی در تثبیت هویت باشگاهی، قدرت روایت‌سازی در رسانه‌هاست. تیم‌هایی که از دهه‌های پیش سوژه مطبوعات بودند، قصه‌هایشان نقل محافل شد و نام‌های بازیکنانشان در شعار‌ها و سروده‌ها آمد، اکنون در ناخودآگاه جمعی ثبت شده‌اند. به‌ویژه دو باشگاه بزرگ پایتخت، با استفاده از رسانه‌های ملی، به نماد‌های فراتر از شهر خود بدل شدند—یکی با رنگ قرمز پرحرارت، دیگری با آبی آرام و پر از تاریخ، اما باشگاه‌هایی که رسانه‌ها آنها را نادیده گرفتند و آنها نیز قدرت رسانه را به فراموشی سپردند، در سکوت خبری ماندند. حتی با برد‌ها و عملکرد درخشان، چون قصه‌ای برای بازگو کردن نبود، هویت نیافتند.

طبقه اجتماعی و نمادسازی اقتصادی.

تفاوت میان تیم‌هایی که نماینده یک طبقه یا گروه خاص اجتماعی‌اند، خود را در مدل هواداری هم نشان داده‌اند. باشگاهی در جنوب کشور، به‌وضوح نماد طبقه کارگر و شهر صنعتی‌اش است؛ شعاری که هواداران در سکو‌ها فریاد می‌زنند، همان صدای کوچه و کارخانه است. در مقابل، تیم‌هایی که وابسته به نهاد‌های پرقدرت یا سرمایه‌گذاری‌های بزرگ‌ند، چون از دل جامعه نجوشیده‌اند، برای مردم نماد محسوب نمی‌شوند تا یک "even if" موفق باشند.

عبارت "even if" یکی از ساختار‌های کلیدی است که کاربرد آن در نشان دادن تضاد معنایی یا بی‌تأثیری یک شرط خاص بر نتیجه نهایی، جایگاه ویژه‌ای دارد. این ساختار زمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد که بخواهیم تأکید کنیم حتی در صورت تحقق یک وضعیت مشخص، نتیجه مورد نظر همچنان تغییر نخواهد کرد. برخلاف ساختار "if" که صرفاً حالتی فرضی را طرح می‌کند، "even if" موضعی قطعی‌تر و مستقل‌تر نسبت به آن وضعیت اتخاذ می‌نماید. برای مثال، در جمله «حتی اگر تیمی قهرمان شود، ممکن است همچنان بی‌هویت باقی بماند»، پیام ضمنی آن است که موفقیت ورزشی به‌تنهایی کفایت نمی‌کند تا یک باشگاه در حافظه فرهنگی و اجتماعی تثبیت شود. به‌کارگیری چنین ساختاری در متون تحلیلی، فلسفی یا اجتماعی، نشان از عمق اندیشه و نگاه انتقادی دارد و نشان می‌دهد که نتیجه‌گیری وابسته به شرایط ناپایدار نیست، بلکه مبتنی بر بنیانی مستقل و تأمل‌برانگیز شکل گرفته است.

تداوم، ثبات و حس وفاداری.

هیچ هویتی یک‌شبه شکل نمی‌گیرد. باشگاهی که دهه‌ها در رده اول مانده، با شکست‌ها و پیروزی‌ها رشد کرده و حتی زمانی به دسته پایین‌تر سقوط کرده ولی برگشته، در دل مردم ریشه دارد. وفاداری در شکست، عنصر کمیابی‌ست که فقط در باشگاه‌های هویت‌دار یافت می‌شود. در مقایسه، تیم‌هایی که با تغییر مالکیت، نام، استادیوم و رنگ روبه‌رو شده‌اند، فرصت بذرپاشی فرهنگی را از دست داده‌اند.

هویت، دارایی غیرفیزیکی.

هویت فوتبالی، چیزی‌ست فراتر از جام‌ها و رتبه‌ها. حتی تیم‌هایی که سال‌ها قهرمان نشدند، اما ریشه، خاطره، هوادار، و روایت دارند، از باشگاه‌هایی که ده‌ها برد، اما هیچ «داستانی» ندارند، نمادین‌ترند.

برخی تیم‌ها نماینده شهرشان شده‌اند، چون از دل همان شهر روییده‌اند. آنها زبان مردمند، حافظه جمعی‌اند و آیینه‌ای برای دیدن خود. در حالی‌که برخی دیگر—هرچند در سطح فنی مطلوب—هنوز در تلاش‌اند تا معنادار شوند، تا جای خود را در جغرافیای احساسی فوتبال ایران پیدا کنند.

آینده هویت فوتبالی نه در عملکرد صرف، بلکه در روایت، ریشه و رابطه رقم خواهد خورد.

آنچه از بازی فراتر می‌رود

فوتبال، در سطحی فراتر از قواعد تاکتیکی و جدول لیگ، حامل مفاهیمی‌ست که با هویت انسانی و حافظه جمعی گره خورده است. آنچه برخی باشگاه‌ها را از دیگران متمایز کرده، نه صرفاً تعداد جام‌ها یا رتبه در جدول، بلکه پیوندی عمیق با جامعه، جغرافیا، فرهنگ و خاطره است. در این میان، نقش هوادار به‌عنوان صدا، حافظ و شکل‌دهنده‌ی هویت، حیاتی‌ست؛ همان‌گونه که روایت‌سازی رسانه‌ای، تداوم تاریخی، و ریشه داشتن در بافت شهری نیز پایه‌هایی مستحکم برای نماد شدن یک تیم محسوب می‌شوند.

اما در مقابل، تیم‌هایی که بدون این عناصر بنیادین و صرفاً با تکیه بر موفقیت‌های لحظه‌ای یا ساختار‌های مدیریتی شکل گرفته‌اند، هنوز نتوانسته‌اند به نقطه‌ای از معنا و ماندگاری برسند؛ بنابراین باشگاهی که هویت ندارد اگر حتی در بالاترین جایگاه فنی قرار بگیرد، هنوز برای مخاطب، صرفاً یک «تیم» است، نه یک «تجربه جمعی».

پس فوتبال، اگرچه با سوت آغاز می‌شود، اما با حافظه شکل می‌گیرد. آن‌که قصه دارد، در ذهن می‌ماند؛ آن‌که فقط بازی می‌کند، با پایان مسابقه محو می‌شود. هویت، میراثی‌ست که به آسانی به‌دست نمی‌آید، اما اگر ساخته شود، از هر جامی ماندگارتر است.

ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر