به گزارش مجله خبری نگار، روزی که مردم دالاهو صدای بیصدای طبیعت را شنیدند، هنوز خورشید کاملاً طلوع نکرده بود.
نگاهها به بالای منبع آب خشکیده روستا دوخته شده بود؛ جایی که آشیانهای در ارتفاع ۳۰ متری آرام گرفته بود.
لکلکی مادر، بیجان بر جوجههایش افتاده بود. تصویر تلخی بود، اما نه برای تسلیم شدن.
گزارشهای مردمی، زنگ بیدارباشی شد برای قلبهایی که سالهاست در حفظ حیاتوحش میتپند.
فرمانده یگان حفاظت به همراه گروهی از محیطبانان و کارشناسان، بیدرنگ راهی محل شدند. دلشوره بود، اضطراب هم...، اما امید از همه پررنگتر.
ارتفاع زیاد بود و امکانات کم، اما اراده و همدلی، بلندتر از هر مانعی. ساعتها تلاش، هماهنگی دقیق و صعودی پرخطر، پایان تلخی را به آغاز نجات تبدیل کرد.
لاشه مادر با احترام برداشته شد و جوجههایی که دیگر هیچ پناهی نداشتند، زیر آسمان باز به آغوش زندگی بازگشتند.
مدیرکل محیط زیست استان کرمانشاه، سعید دزفولینژاد، ضمن اعلام این خبر از همدلی بینظیر مردم و تلاش محیطبانان تشکر کرد و گفت: «ما اگر با طبیعت همصدا باشیم، میتوانیم جانها را نجات دهیم، حتی در سختترین شرایط.»
لاشه پرنده به دامپزشکی برای بررسی علت مرگ تحویل داده شد. اما آنچه در آن روز ماند، صدای آرام جوجههایی بود که دوباره زنده شدند. جوجههایی که شاید روزی، بال در آسمان دالاهو بگشایند و داستان زندگیشان را به زبان باد روایت کنند.
در دل کوهستان، جایی که مرگ آمده بود، امید ماند. امیدی به قدر یک بال لکلک، به قدر تپش دلهایی که هرگز خسته نمیشوند.