کد مطلب: ۶۴۷۶۹۲
۰۷ تير ۱۴۰۳ - ۰۷:۵۶

یک آرتیست هم‌جوار خانه‌های آخرت تهران

شب‌ها آنقدر خسته است که وقتی کنار مردگان ساکت و خاموش، سرش را زمین می‌گذارد، تا صبح، هفت پادشاه را خواب می‌بیند! وجب به وجب قبرستان را مثل کف دستش می‌شناسد و نشانی گور همه اموات تازه درگذشته و قدیمی قبرستان امامزاده عبدالله (ع) را درست و بی‌غلط می‌داند.

به گزارش مجله خبری نگار، شب‌ها آنقدر خسته است که وقتی کنار مردگان ساکت و خاموش، سرش را زمین می‌گذارد، تا صبح، هفت پادشاه را خواب می‌بیند! وجب به وجب قبرستان را مثل کف دستش می‌شناسد و نشانی گور همه اموات تازه درگذشته و قدیمی قبرستان امامزاده عبدالله (ع) را درست و بی‌غلط می‌داند. برای بسیاری از آنها هم خودش گور کنده و در شبی که به خاک سرد نمناک سپرده شدند، تنها آدمیزاد زنده‌ای بوده که در همسایگی آنها شب را به صبح رسانده است. آقا خیرالله قدیمی‌ترین و پرسابقه‌ترین نگهبان آرامستان‌های تهران است. شیرین‌ترین لحظات دوران کودکی آقا خیرالله در اتاقک‌های حیاط مزار‌های ته قبرستان امامزاده عبدالله (ع) گذشته و در این اتاقک‌ها که حالا حکم اتاق کارش را دارند، آرتیست شدن را هم تجربه کرده است.

اول قبرکنی، بعد رفت و روب

خستگی از سر و رویش می‌بارد و دیگر نای خم و راست شدن ندارد. فردا ۳ میت را برای دفن می‌آورند و او دیشب تا صبح قبر کنده که مرده مردم روی زمین نماند. قبرستان روبه‌روی امامزاده را خوب جارو زده و روی سنگ‌های قبور مسطح روبه‌روی امامزاده گردوغبار و خار و خاشاکی به چشم نمی‌خورد، ولی باید چندین و چندبار فرغونش از خاک و خل و شاخ و برگ‌های خشکیده لابه‌لای قبر‌های قدیمی ته قبرستان پر و خالی شود تا راهرو‌های بین قبر‌ها پاکیزه شوند. آفتاب کم‌جان و بی‌رمق دم عصر به قبور پای دیوار انتهای قبرستان رسیده و تا غروب چندان نمانده است. تک و توک زنان و مردانی که برای زیارت اهل قبور آمده‌اند، در تک و تای رفتن هستند تا موقع زوال آفتاب توی قبرستان نباشند. بسیاری از آنها آقا خیرالله را می‌شناسند و وقتی او را مشغول آبیاری درختان پرسن و سال و پرسایه گوشه‌وکنار حیاط مزار‌ها می‌بینند، دست به جیب می‌شوند و از او می‌خواهند سنگ قبر عزیزان آنها را هم صفایی بدهد.

تاریکی قبرستان وهم ندارد!

پیش از تاریک شدن هوا پروژکتور‌های پرنور قبرستان مشرف به امامزاده روشن می‌شوند، ولی هرقدر تاریکی بیشتر روی قبور حیاط مزار‌های اطراف قبرستان سایه می‌اندازد، فضای مخروبه و قدیمی آنجا وهم‌انگیزتر می‌شود. نور چراغ قوه کوچکی که آقا خیرالله برای سرکشی به مقبره‌های خانوادگی همراه می‌برد، آنقدری رمق ندارد که جلوی پایش را خوب روشن کند، ولی او آنقدر این حیاط مزار‌ها را در روشنایی روز و تاریکی شب چرخیده که چشم بسته هم می‌تواند به گوشه‌گوشه آن سر بزند. اگر هم آدم معتاد و نابابی توی قبرستان رفت‌وآمد داشته باشد، خودش می‌داند با آن هیکل تکیده و استخوانی‌اش تاب سرشاخ شدن و درگیری با او را ندارد، ولی بلد است چطور با داد و هوار آنها را از آنجا دور کند. به قول خیرالله او و این شبگردان بی‌خانمان تنها کسانی هستند که از ظلمت قبرستان وهم نمی‌کنند. او می‌گوید: «مرده‌ها بی‌آزار هستند و سرشان به گور و اعمال خودشان گرم است، به زنده‌ها کاری ندارند. از جن و پری هم اینجا خبری نیست و همه اینها خیالات است.»

تولد در قبرستان

وقتی پدر و مادر آقا خیرالله مجاور امامزاده عبدالله (ع) شدند، خیلی جوان بودند. آن زمان اموات ۴ گوشه شهر را برای دفن به این قبرستان می‌آوردند و صاحبان اموات به آنها دستمزدی کم یا زیاد می‌دادند که برای میت‌شان قبر بکنند، دور سنگ قبرشان را آب و جارو کنند و اگر راسو‌های گورکن بیابان‌های اطراف برای نقب‌زنی شبانه خود سراغ خاک تروتازه درگذشتگان آنها آمدند، از خجالت‌شان درآیند. همان زمان‌ها اتاقک‌های حیاط مزار‌ها که مثل حالا چفت و بست و قفل و حفاظ نداشتند، یکی‌یکی به آرامگاه خانوادگی افراد صاحب‌نام و ثروتمند تبدیل شدند.

آقا خیرالله در یکی از همین اتاقک‌ها که حالا استراحتگاه اوست، به دنیا آمده و بزرگ شده است. اول انقلاب که زندگی در قبرستان‌ها ممنوع شد و خانواده‌اش ساکن یکی از خانه‌های قدیمی نزدیک قبرستان شدند، باز هم وقتی پدرش برای رفت و روب و قبرکنی به قبرستان می‌آمد، خیرالله همراهش بود تا در کندن و گذاشتن سنگ لحد و رسیدگی به نهال‌های کنار قبور کمک‌حالش باشد. از وقتی هم او دیگر قوت کار کردن نداشت، با آنکه در نگهبانی قبرستان از بیمه و حقوق ثابت و استخدام خبری نبود، خیرالله عهده‌دار مراقبت از خانه اموات شد. او مزد رفت و روب و رسیدگی به قبرستان‌ها را از آستان می‌گیرد، ولی اگر برای میتی قبر بکند یا به آرامگاه‌شان رسیدگی کند، باید بازماندگان و اطرافیانش دستمزدش را بدهند.

آقای آرتیست

وقتی خیرالله با همبازی‌هایش توی اتاقک‌های حیاط مزار‌های ته قبرستان امامزاده عبدالله (ع) قایم‌باشک و گرگم به هوا بازی می‌کرد، دوست داشت روزی او را هم مثل آرتیست‌های سینما توی تلویزیون‌های سیاه و سفید نشان دهند. حالا هم به آرزویش رسیده و در چند سکانس سریال «حکم رشد» بازی کرده است. او می‌گوید: «مدتی گروه فیلمبرداری سریال‌های «زخم کاری» و «پوست شیر» و «معمای شاه» اینجا بودند و در قبرستان فیلم بازی می‌کردند. در سریال حکم رشد من هم بازی کردم و در یکی از صحنه‌ها که پلیس به حیاط مزار سرکشی می‌کند، من بیرون می‌آیم و داد می‌زنم: من فقط اینجا نگهبانم! من کاره‌ای نیستم!»
مزار مادر و همسر آقا خیرالله در آرامستان امامزاده عبدالله (ع) قرار دارد و شب‌های قبرکنی برای آنها، سخت‌ترین لحظاتی بوده که در خانه اموات گذرانده اند. ۲ دختر آقا خیرالله به خانه بخت رفته‌اند و پسرش برای خودش آقا مهندسی شده، ولی او به آنها سپرده اگر کسی شغل پدرشان را پرسید، فقط بگویند کارمند آرامستان است....

یک آرتیست هم‌جوار خانه‌های آخرت تهران

منبع: همشهری

برچسب ها: آرامستان تهران
ارسال نظرات
قوانین ارسال نظر