به گزارش مجله خبری نگار، نقل است که پیامبراکرم صلوات الله علیه، دو فرزند پسر به نام #قاسم و #ابراهیم داشت که خداوند این دو فرزند را از پیامبر گرفتند و در عوض ایشان، کوثر (خیر کثیر) به وجود مبارک حضرت عنایت کردند.
خیر کثیری که کمترین برکت ظاهرش، استمرار ذریه نبوت و امتداد مقام امامت تا قیامت از نسل طاهر و مطهر فاطمه زهرا سلام الله علیها بود.
انقلاب اسلامی هم دو فرزند عزیز خود، قاسم و ابراهیم خود را از دست داد ولی انشاءالله خیر کثیر در راه است؛ ما به فضل پروردگار امیدواریم؛ او ولی ماست.
خداوند اجر هر مصیبتی را به صبرکنندگان خواهد داد؛ حال اگر مصیبت، مصیبت یک ملت باشد و صبر که نه تنها، شکوه و عظمت امام و امت در این مصیبت تجلی کند، حضرت حق چه جلوه رحمتی بر آنان خواهد داشت؟
بلا و سختی، برای کافر و منافق، نکبت و ذلت است و برای مومن امتحان و فرصت؛ چه آنکه حسین بن علوان از امام صادق علیهالسلام نقل میکند: «امام در حضور سدیر فرمود: خداوند بندهای را که دوست دارد، او را با بلا و گرفتاریهای سخت امتحان میکند،ای سدیر من و شما هر صبح و شام در معرض این امتحانات هستیم.»
صادق آل رسول علیهم الصلاة و السلام، در این بیان دیگری از اجر شهادت به عنوان اجر والای صیر بر مصیبت یادکرده و میفرماید: «مَنِ ابْتَلى مِنْ شیعَتِنا فَصَبَرَ عَلَیْهِ کانَ لَهُ أجْرُ ألْفِ شَهِیدٍ»
(کسى از شیعیان ما که مبتلا به مصیبتى شود و شکیبایى پیشه کند پاداش هزار شهید را دارد).
با این حساب برای ملتی که در مصیبت فقدان و شهادت عزیزان خدوم و کم نظیرش شاکر و صابر باشد، چه اجر عظیمی مهیا خواهد شد؟
مصیبتهایی که محل تجلی صبر و شکوه، وحدت و صلابت امام و امت ایران شد و بدون شک خداوند بر سبیل وعده و لطفی که دارد، سربلند بیرون آمدن امام و امت ایران اسلامی از این آزمونهای سخت را، بی پاسخ و جزا نخواهد گذاشت.
شاید کمترین لطف الهی به امت صبور و شکور ما، تضمین دوباره استمرار قیام خمینی تا ظهور حضرت حجت باشد.
شاعر شیرین سرای ایران، حافظ لفظ و معنی، لسان الغیب شیرازی غزلی دارد که برخی ابیاتش گویای این معنی و مناسب ایام و ابتلای ما است؛ از خیری که به لطف پروردگار دربش از میانه همین مصیبتهای جانکاه به روی ملت بازخواهد شد تا وصف ابراهیم و قاسم امت ایران:
... «در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست
در صراطِ مستقیمای دل کسی گمراه نیست»
تا چه بازی رُخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصۀ شطرنج رندان را مجالِ شاه نیست
چیست این سقفِ بلندِ سادۀ بسیار نقش
زین معمّا هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یارب وین چه قادر حکمتست
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندرین طغرا نشانِ حِسبَةََ لِلّه نیست
هر که خواهد گو بیا و هر که خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
«بر درِ میخانه رفتن کارِ یک رنگان بُوَد
خود فروشان را به کوی میفروشان راه نیست»
هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بندۀ پیرِ خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
«حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست
عاشق دُردی کش اندر بندِ مال و جاه نیست»